اصول مذهب ابوحنیفه
ابوحنیفه میگوید: برای استنباط احکام، نخست به کتاب خدایتعالی مراجعه میکنم، اگر نتوانستم از کتاب خدا و سنت پیغمبرصحکمی استنباط کنم از گفتههای صحابه بهره گرفته و بقیه را رها مینمایم [۵۱]و به قول دیگری عمل نمیکنم. سپس اضافه میکند: اگر حدیثی از پیغمبرصبه ما برسد آن را به کار می بندیم و اگر از صحابه باشد در پذیرفتن آن مختاریم و اگر از تابعین باشد با آن مقابله میکنیم ... .
چنانچه به تجزیه و تحلیل مذهب ابوحنیفه بپردازیم میبینیم که گذشته و آینده اصولی را به شرح زیر مورد توجه قرار دادهاست.
نخست- آسان گرفتن در عبادات و معاملات: ابوحنیفه معتقد است که هرگاه جسم یا لباس نجس شود [۵۲]شستن آن با هر مایع پاکی از قبیل گلاب و سرکه که بتواند نجاست را برطرف نماید جایز است و آب را تنها مایع پاککننده نمیداند. همچنین میگوید: هرگاه کسی بخواهد در شب تاریکی نماز بخواند ولی با کوشش زیاد نتواند جهت قبله را درست تشخیص دهد و در غیر جهت قبله نماز بخواند، نمازش درست است. هر چند بعداً متوجه اشتباه خویش گردد. در زکات هم جایز میداند که به جای جنس، بهای آن پرداخته شود، و همچنین در زمینی که مسلمان آن را تصاحب نماید، لازم نیست که خراج و یک دهم را با هم از درآمد آن بپردازد، بلکه پرداخت یکی از آنها را واجب میشمارد، و در معاملات جایز میداند که ثمر درخت را قبل از رسیدن خریداری کنند.
چنین گفتههایی میرساند که بر خلاف بعضی فقها که معتقد به سختگیری هستند ابوحنیفه در احکام، خواهان سهولت و آسانی برای مردم میباشد.
دوم- جانبداری از فقرا و ضعفا: برای کمک به مستمندان، ابوحنیفه زکات را بر وسایل زینتی طلا و نقره واجب میداند، و نیز معتقد است که اگر بدهی بدهکار به اندازه داراییش باشد، زکات بر وی واجب نیست، تا کمکی باشد به حال بدهکار.
سوم- تصحیح تصرفات انسان به قدر امکان: ابوحنیفه میکوشد تا کسی را که شرایط تصرف صحیح را داشته باشد، وی را در کارهای خود مختار نماید، مثلاً میگوید: کودک عاقل و اهل تمییزی که هر چند به سن رشد نرسیده باشد اگر اسلام بیاورد، مانند اسلام آوردن یک انسان کبیر قابل اعتبار است. همچنین تجارت وصی را با مال یتیم در صورتی که مصلحت یتیم ایجاب نماید، جایز میداند.
چهارم- رعایت حرمت انسان: ابوحنیفه این اختیار را به ولی زن بالغ و رشید نمیدهد که به میل خودش او را به عقد ازدواج مرد دلخواه خویش درآورد، و اگر مردی دختر بالغش را به عقد کسی درآورد، ولی دختر راضی نبود چنان ازدواجی صحیح نیست دیگر اینکه ابوحنیفه شهادت یک مرد و دو زن را در ازدواج به جای دو مرد قبول دارد، و شهادت بعضی از اهل ذمّه را علیه بعضی دیگر جایز میشمارد.
پنجم- اختیارات دولت نماینده امام: ابوحنیفه از حق امام یعنی، حاکم شرعی میداند که به متقضای مصحلت در غنایمی که مسلمانان از سرزمینهای فتح شده به دست میآورند دخل و تصرف نماید. و این حق را برای امام قایل است که به هر وسیلهای که ممکن باشد مجاهدین را به جنگ تشویق نماید. مثلاً برای پیروزی مسلمانان به کسی که در جنگ، کار معینی انجام دهد، سهم معینی را از بیتالمال اختصاص دهد. دیگر اینکه از حق امام میداند که زمین موات را در اختیار کسی بگذارد که میخواهد آن را آباد نموده و مورد بهرهبرداری قرار دهد و ولایت بر لقیط (بچه سر راهی) و اجرای قصاص را برایش از اختیارات امام میداند.
چنان قواعد مناسبی است که ابوحنیفه را سزاوار لقب (امام اهل رأی) گردانیده، جای شگفتی نیست که وی بسیار اجتهاد نموده و در جایی که نصّ (کلام صریح) وجود نداشته به قیاس عمل نموده است. چنانکه میدانیم استادانش هم (حماد و نخعی) از فقهای سرشناس اهل رأی بودهاند.
ابوحنیفه در چنان فرصتی، تنها به استفاده از اهل رأی قانع نشده، بلکه در جوار آن با آراء فقهای مختلفی چون عطاء بن ابیرباح، عکرمه بنده آزاد شده ابن عباس، نافع بنده آزاد شده ابن عمر، زید بن علی و امام جعفر صادق هم آشنا شده است.
مضافاً اینکه در زمان ابوحنیفه افرادی بودند که حدیث را از بر میکردند و تنها به ظواهر آن توجه نموده و از معانی آن سر درنمیآوردند، اما ابوحنیفه با داشتن زیرکی و استعداد در استنباط احکام، به غواصی در اعماق دریای معانی احادیث میپرداخت، بدون آنکه معارضهای با نصّ داشته باشد، با برداشت صحیح از حدیث به مردم استفاده میرسانید ... .
فقه حنفی بیش از سایر مکاتب فقهی برای عقل و ادارک آدمی ارزش قایل است. جاحظ میگوید: بسا انسان، پنجاه سال در فقه و تفیسر اشتغال نموده و با فقها نشسته و از آنها آموخته و تمرین کرده باز میبینیم درخور قضا و فتوا و صدور حکم نمیباشد، ولی در مدت یک سال که فقه حنفی یا مانند آن را میخواند و به اصول فقه آشنا میشود، لایق مقام قضا و حکومت یک شهرستان میگردد، چند روزی آموختن فقه حنفی مطابق چندین سال تعلم فقه دیگران است [۵۳].
[۵۱] مقصود تابعین است. [۵۲] مقصود متنّجس است یعنی جسم ذاتاً نجس نیست بلکه به علت ارتباط با نجس، متنّجس شده است. [۵۳] چهار امام اهل سنت و جماعت، ۲۳ تا ۲۶.