مقدمهی کتاب
درود و سلام بر سید ما حضرت محمد عو بر آل و اصحابشان باد.
چنین گوید استاد و سرور ما الإمام العالم العلاّمه البحر الفهامة حافظ مجتهد جلالالدین ابن سیدنا الإمام العالم العلاّمة کمالالدین ابوبکر السیوطی الشافعی فسحالله فی مدته:
حمد خدای را که بر بندهاش [حضرت محمد ج]کتاب را برای بصیرت صاحبان عقل فرو فرستاد، و آن را از شگفتیهای مختلف علم و حکمت سرشار فرمود، و آن کتاب را ارزندهترین کتابها با فراوانترین علوم و دلنشینترین نظم و بلیغترین خطاب قرار داد، قرآن عربی که هیچگونه کجی در آن نیست و نه مخلوق است [۴]، هیچ شبهه و اشکالی در آن نمیباشد. و شهادت میدهم که جز الله هیچ خدایی نیست، او یکتا و بیهمتاست و هیچ شریکی برایش نیست، پروردگار همه است و تمام چهرهها برای قیومیتش خضوع کرده و گردنها برای عظمتش خمیده است. و شهادت میدهم که سید ما محمد صبنده و فرستادهاش میباشد که او را از میان گرامیترین ملتها و شریفترین تیرهها برگزید و به سوی بهترین امتها با بهترین کتابها فرستاد، درود و سلام خداوند بر او و خاندان و صحابه اش باد، درود و سلام پیوستهای که تا روز بازپسین ادامه داشته باشد.
و بعد: به تحقیق که علم دریایی ژرف و موّاج و بیکران است، و کوه بسیار بلندی است که بر فراز آن نتوان رسید و به قله آن راه نشاید یافت، کسی نمیتواند به تمام آن احاطه و دسترسی پیدا کند، و با سعی و کوشش نشود میوههایش را شمارش کرد، خداوند متعال ـ خطاب به بندگانش ـ میفرماید:
﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا﴾[الإسراء: ۸۵].
«و از علم داده نشدید مگر اندکی».
و به راستی کتاب آسمانی ما ـ قرآن کریم ـ منبع و سرچشمه و نقطه مرکزی علوم میباشد، خداوند متعال علم هر چیز را در آن سپرده و هرگونه راه هدایت یا ضلالت را در آن نمایانده است. میبینید هر صاحب فنی از آن کمک میجوید و بر آن اعتماد میکند، فقیه؛ از قرآن احکام شرع استنباط نموده و حلال و حرام را به دست میآورد، نحوی؛ از کلمات و جملات قرآن قواعد اعراب را به دست آورده و برای شناختن سخن درست از نادرست به آن مراجعه مینماید، و بیانی [دانشمند علم بیان] به وسیله قرآن زیباسازی و تنظیم کلام، و نحوه به کار بردن بلاغت را در سخن میآموزد.
همچنین قصص و اخباری در قرآن هست که اهل بصیرت و بینش را یادآوری میکند، و مواعظ و امثالی هست که اندیشهکنندگان و عبرتگیرندگان را از کارهای ناشایست باز میدارد و ... غیر اینها از علوم ارزندهای که قدر آنها را کسی ـ جز آنکه شماره آنها را میداند (الله متعال) ـ نمیشناسد. اضافه بر همه اینها، لفظ فصیح و اسلوب بلیغ قرآن عقلها را حیران و دلها را شیدا نموده است، و نظم اعجازآمیز آن همه گویندگان را به اظهار عجز در مقابل خداوند علّام الغیوب وا داشته است.
و من در آن موقع که تحصیل علم میکردم، از علمای سلَف در شگفت بودم که چرا در انواع علوم قرآن کتابی تدوین نکردهاند ـ یعنی همان کاری که نسبت به علم حدیث انجام دادهاند ـ تا اینکه از استادم، استاد اساتید و نور چشم بینندگان علامة الزمان افتخار العصر و عین الأوان ابوعبدالله محیالدین الکافیجی [۵]ـ که خداوند عمر او را طولانی گرداند و سایه خویش را بر سر وی بگستراند ـ شنیدم که میگفت: در علوم تفسیر کتابی تدوین کردهام که کسی پیش از من چنین کتابی تألیف نکرده است. من آن کتاب را از استادم گرفتم و نسخهای از روی آن نوشتم، اما بسیار کوچک بود و خلاصه آنچه در آن کتاب آمده دو باب است: باب اول در معنی تفسیر و تأویل و قرآن و سوره و آیه، و باب دوم در شروط اظهارنظر در مسائل قرآن، و با یک فصل در آداب عالم و متعلم کتاب پایان مییابد. خواندن این کتاب روان تشنهام را سیراب نکرد و به سوی هدفی که داشتم راهنماییم ننمود. پس از چندی شیخ و استاد ما شیخ مشایخالإسلام و قاضی القضاة و خلاصة الأنام پرچمدار مذهب مطلبی [۶]علمالدین البلقینی رحمهالله تعالی مرا بر کتابی از تألیفات برادرش قاضی القضاة جلالالدین البلقینی [۷]مطّلع ساخت که آن را مواقع العلوم فی مواقع النجوم نامیده بود، آن را تألیفی لطیف و مجموعهای ظریف یافتم که با ترتیب و تقریر و تنوّع و پرمحتوی بود، در مقدمهاش میگوید: «گفت و شنودی از امام شافعی رحمه الله با یکی از خلفای بنیالعباس مشهور است که در آن قسمتی از انواع معارف قرآن ذکر شده که اقتباس از آن مقصود ما را حاصل مینماید، البته عدهای از گذشتگان و معاصران درباره علوم حدیث کتابهایی تصنیف کردهاند ولی در آن کتابها تنها در مورد سند قرآن بحث میشود نه متن آن و یا راجع به اهل فن و اسناد دهندگان سخن به میان آمده، و حال آنکه انواع معارف قرآن تمام جوانب را شامل است و علوم قرآنی را در همه رشتهها به طور کامل و فراگیر باید بحث کرد. بدین جهت میخواهم در این تصنیف آنچه از علوم ارزندهی قرآن شریف به دست آوردهام، بیان نمایم و آن در چند امر منحصر است:
(امر اول): جایگاهها و حوادث و اوقات نزول قرآن، و در این امر دوازده نوع هست: مکی، مدنی، سفری، حضری، لیلی، نهاری، صیفی، شتائی، فراشی و نومی، اسباب نزول، اولین قسمتی که از قرآن نازل شده و آخرین قسمتی که نازل شد.
(امر دوم): سند آن که شش نوع است: متواتر، آحاد، شاذ، قراءات پیامبر ص، روات، حفّاظ.
(امر سوم): اداء، و آن شش نوع است: وقف، ابتداء، اماله، مدّ، تخفیف، همزه، ادغام.
(امر چهارم): الفاظ که هفت نوع است: غریب، معرّب، مجاز، مشترک، مترادف، استعاره، تشبیه.
(امر پنجم): معانی مربوط به احکام که چهارده نوع است: عامی که بر عموم خود باقی باشد، عامی که تخصیص یافته باشد، عامی که منظور از آن خاص باشد، آیاتی که سنت را تخصیص میدهد، آنچه از سنت قرآن را تخصیص میزند، مجمل، مبیّن، مؤوّل، مفهوم، مطلق، مقیّد، ناسخ و منسوخ و آن احکامی است که برای مدت معینی عمل میشود و عمل به آن مخصوص به بعضی از مکلفین است.
(امر ششم): معانی مربوط به الفاظ، و آن پنج نوع است: فصل، وصل، ایجاز، اطناب، قصر.
و بدین ترتیب پنجاه نوع تکمیل میشود، انواع دیگری نیز هست که تحت این عناوین قرار نمیگیرد و آنها عبارت است از: اسمها، کنیهها، لقبها، مبهمات. این همه انواعی است که میتوان جمع و بیان نمود.
* * *
اینها مطالبی است که قاضی جلالالدین در مقدمه کتابش آورده، سپس درباره هر نوع از آنها سخن کوتاهی گفته که نیازمند توضیح و تکمیل و تهذیب و افزودن مطالب مهم است، لذا من در این زمینه کتابی تصنیف کردم و آن را التحبیر فی علوم التفسیر نامیدم، در این کتاب انواعی را که بلقینی آورده بود به اضافه همان مقدار از انواع قرار دادم، و فواید بسیاری که قریحهام به نقل آنها یاری کرد بر آنها افزودم و در مقدمه آن چنین گفتم: «اما بعد: علوم همانند دریای بیکرانی است که هر اندازه هم زیاد شود و در شرق و غرب جهان منتشر گردد، باز به ژرفای آن نتوان رسید، یا کوهی را ماند که هر قدر انسانها جلوتر و جلوتر روند، باز قله آن را نخواهند دید، از این روی برای هر دانشمندی درهایی از علم گشوده میشود که برای علمای پیش از او، وسایل رسیدن و دست یافتن به آنها فراهم نشده است. و از جمله اموری که پیشینیان در تدوین و تنظیم آن مسامحه کردهاند تا اینکه در زمان اخیر به بهترین زیورها آراسته گردیده: علم تفسیر است که همانند اصطلاحات علم حدیث میباشد. علم تفسیر را هیچ کس نه در قدیم و نه در جدید تدوین و تنظیم نکرده بود تا اینکه شیخالإسلام و عمدةالأنام علامة العصر قاضی القضاة جلالالدین البلقینی رحمهالله تعالی، دست به این کار زد، و کتاب مواقع العلوم فی مواقع النجوم را با تهذیب و تنقیح تصنیف کرد، و آن را با ترتیب جالب و تقسیمبندی انواع، آراست که در انجام این مهم کسی بر او پیشی نگرفته بود و آن را پنجاه و چند نوع قرار داد که به شش بخش تقسیم میشود، در هر نوع سخن به متانت رانده که گفته امام ابوالسعادات ابن الأثیر [۸]در مقدمهی النهایهاش در این باره مصداق یافته است، ابن الأثیر میگوید: «هر کس چیزی [از علوم] را آغاز کند که پیش از او کسی انجام نداده باشد، و امری را ابتکار نماید که سابقه نداشته باشد، اول کم خواهد بود سپس زیاد میشود و کوچک است و بعداً بزرگ میگردد ...».
پس چنین به نظر رسید که انواعی را برآورم که او نیز سابقه آنها را نداشته و مسائل مهمی به آن موضوعات بیفزایم که سخنانش در آنها به طور کامل و فراگیر نبوده است، لذا همت کردم تا کتابی در این علم تألیف کنم، و انشاءالله تعالی تمام مباحث متفرقهی این علم را در آن کتاب جمع آورده و فوائدی به آنها ضمیمه نموده و گوهرهای گرانقیمت این علم را منظم سازم، تا در ابتکار این علم دومین نفر بوده و مانند کسی باشم که با هزار یا دو هزار تن برابری کند. و دو رشته تفسیر و حدیث را ـ به خاطر تکمیل تقسیم بندی مباحث آنها ـ به هم درآمیزم. و هنگامی که غنچههای آن کتاب نمودار گردید و بوی خوشش فضای جانها را معطر ساخت و بدر کمالش در افق تألیف آشکار گردید، و سپیدهدمِ ظهورش تابید، و مژده به کمال نشستن را بانگ دادند، آن را التحبیر فی علوم التفسیر نامیدم. و این است فهرست انواعی که پس از مقدمه در آن کتاب آوردهام:
نوع اول و دوم: مکی و مدنی؛
نوع سوم و چهارم: حضری و سفری؛
نوع پنجم و ششم: آیاتی که روز فرود آمد و آیاتی که شب نازل شد (نهاری و لیلی)؛
نوع هفتم و هشتم: آیاتی که در تابستان نازل شد و آیاتی که در زمستان (صیفی و شتائی)؛
نوع نهم و دهم: آیاتی که در رختخواب فرود آمده و آیاتی که در خواب (فراشی و نومی)؛
نوع یازدهم: اسباب نزول آیات؛
نوع دوازدهم: اولین قسمتی که از قرآن نازل شد؛
نوع سیزدهم: آخرین قسمتی که نازل شد؛
نوع چهاردهم: آنچه هنگام نزولش دانسته شده؛
نوع پانزدهم: آنچه بر هیچ یک از پیامبران پیشین نازل نشده بود ولی در قرآن آمد؛
نوع شانزدهم: آنچه بر پیامبران دیگر نیز نازل شده؛
نوع هفدهم: آنچه مکرر نازل شده؛
نوع هیجدهم: سورههایی که به طور پراکنده فرود آمده؛
نوع نوزدهم: سورههایی که به طور کامل فرود آمده؛
نوع بیستم: چگونگی نازل شدن آیات قرآن؛
تمام این انواع مربوط به نزول قرآن است
نوع بیست و یکم: متواتر؛
نوع بیست و دوم: آحاد؛
نوع بیست و سوم: شاذّ؛
نوع بیست و چهارم: قراءتهای پیامبر اکرم ص؛
نوع بیست و پنجم و بیست و ششم: راویان و حفظکنندگان قرآن؛
نوع بیست و هفتم: [سندهای] عالی و نازل؛
نوع بیست و نهم: مسلسل، و این انواع به سند مربوط است؛
نوع سیام: ابتدا کردن؛
نوع سی و یکم: وقف نمودن؛
نوع سی و دوم: اماله؛
نوع سی و سوم: مدّ؛
نوع سی و چهارم: تخفیف همزه؛
نوع سیو پنجم: ادغام؛
نوع سی و ششم: اخفاء؛
نوع سی و هفتم: اقلاب؛
نوع سی و هشتم: مخارج حروف، و این انواع به نحوه اداء و خواندن قرآن مربوط میشود؛
نوع سی و نهم: غریب؛
نوع چهلم: معرّب؛
نوع چهل و یکم: مجاز؛
نوع چهل و دوم: مشترک؛
نوع چهل و سوم: مترادف؛
نوع چهل و چهارم و چهل و پنجم: محکم و متشابه؛
نوع چهل و ششم: مشکل؛
نوع چهل و هفتم و چهل و هشتم: مجمل و مبیّن؛
نوع چهل و نهم: استعاره؛
نوع پنجاهم: تشبیه؛
نوع پنجاه و یکم و پنجاه و دوم: کنایه و تعریض؛
نوع پنجاه و سوم: عامی که به حال خود باقی باشد [یعنی تخصیص نخورده باشد]؛
نوع پنجاه و چهارم: عامی که تخصیص خورده باشد؛
نوع پنجاه و پنجم: عامی که منظور از آن خاص باشد؛
نوع پنجاه و ششم: آنچه از آیات قرآن که سنت را تخصیص زده است؛
نوع پنجاه و هفتم: آنچه از سنت، قرآن را تخصیص زده است؛
نوع پنجاه و هشتم: آنچه از آیات قرآن که تأویل شده؛
نوع پنجاه و نهم: مفهوم؛
نوع شصتم و شصت و یکم: مطلق و مقیّد؛
نوع شصت و دوم و شصت و سوم: ناسخ و منسوخ؛
نوع شصت و چهارم: آنچه یک نفر به آن عمل کرد و سپس نسخ شد؛
نوع شصت و پنجم: آنچه تنها بر یک نفر واجب شد؛
نوع شصت و ششم و شصت و هفتم و شصت و هشتم: ایجاز و اطناب و مساوات؛
نوع شصت و نهم: اشباه؛
نوع هفتاد و هفتاد و یکم: فصل و وصل؛
نوع هفتاد و دوم: قصر،
نوع هفتاد و سوم: احتباک؛
نوع هفتاد و چهارم: درباره موجب؛
نوع هفتاد و پنجم و هفتاد و ششم و هفتاد و هفتم: مطابقت و مناسبت و مجانست؛
نوع هفتاد و هشتم و هفتاد و نهم: توریه و استخدام؛
نوع هشتادم: لف و نشر؛
نوع هشتاد و یکم: التفات؛
نوع هشتاد و دوم: فاصلهها و هدفها؛
نوع هشتاد و سوم و هشتاد و چهارم و هشتاد و پنجم: بهترین آیات، و فاضل و مفضول قرآن؛
نوع هشتاد و ششم: مفردات قرآن؛
نوع هشتاد و هفتم: امثال،
نوع هشتاد و هشتم و هشتاد و نهم: آداب قاری (خواننده قرآن) و مقری (آموزنده قرائت)؛
نوع نودم: آداب مفسر قرآن؛
نوع نود و یکم: چه کسی تفسیرش پذیرفته شده و چه کسی رد میشود؟
نوع نود و دوم: غرائب تفسیر؛
نوع نود و سوم: شناخت مفسرین؛
نوع نود و چهارم: نوشتن قرآن؛
نوع نود و پنجم: نامگذاری سورهها؛
نوع نود و ششم: ترتیب آیات و سورهها؛
نوع نود و هفتم و نود و هشتم و نود و نهم: اسمها و کنیهها و لقبها؛
نوع صدم: مبهمات؛
نوع صد و یکم: نام کسانی که درباره آنها در قرآن چیزی نازل شده؛
نوع صد و دوم: تاریخ.
و این تمام مطالبی است که در مقدمه التحبیر ذکر کردم، و بحمدالله تعالی در سال هفتاد و دو این کتاب پایان یافت و مورد استفاده بعضی از کسانی که در طبقه اساتید من بود از صاحبان تحقیق قرار گرفت.
سپس به خاطرم رسید که کتاب مبسوط و مجموعه مضبوطی تألیف نموده و روش شمارهبندی مباحث را پیش گرفته و راهی را بپیمایم که در هر باب تمام مطالب مربوط به آن جمعآوری شود، البته چنین به نظر میرسید که من یگانه کسی هستم که این کار را انجام داده، و پیش از من کسی در این راهها قدم نگذاشته است، و در همان اثنا که من درباره انجام این مهم میاندیشیدم و گامی به پیش و قدمی به عقب میگذاشتم. خبر یافتم که جناب شیخ امام بدرالدین محمدبن عبدالله زرکشی ـ یکی از هممسلکان شافعی مذهب ما ـ کتاب جامعی در این زمینه تألیف کرده که آن را البرهان فی علوم القرآن نامیده است، پس در جستجوی آن برآمدم تا اینکه آن را یافتم، او در مقدمه کتابش چنین میگوید: «نظر به اینکه علوم قرآن شمارش نمیشود و معانی آن حد و حصری ندارد، لازم است به مقدار توانایی و امکان به آنها اهتمام ورزید، و از جمله اموری که متقدمین فرصتش را از دست دادهاند: تألیف کتابی است که بر انواع مختلف علوم قرآن مشتمل باشد ـ یعنی همان کاری که نسبت به علم حدیث انجام دادهاند ـ پس از خداوند متعال توفیق خواستم تا کتابی در این باره تدوین نمایم که آنچه درباره فنون، نکتهها، و مسائل قرآن گفتهاند در آن جمع کنم و معانی جالب و حکمتهای ارزندهای را در آن قرار دهم که عقلها را به شگفتی وا دارد تا کلیدی برای درهای قرآن و نشانهای بر آن کتاب الهی بوده باشد، و مفسّر را بر شناخت حقایق آن کمک نماید، و بر اسرار و دقائقش آگاه سازد، و آن را البرهان فی علوم القرآن نامیدم، و این است فهرست انواع آن:
نوع اول: شناخت سبب نزول؛
دوم: شناخت تناسب بین آیات؛
سوم: شناخت فاصلهها؛
چهارم: شناخت وجوه و نظائر؛
پنجم: علم متشابه؛
ششم: علم مبهمات؛
هفتم: اسرار سرآغاز سورهها؛
هشتم: پایان سورهها؛
نهم: شناخت مکی و مدنی؛
دهم: در شناختن نخستین قسمتی که از قرآن نازل شد؛
یازدهم: شناخت اینکه بر چند لغت نازل شد؟
دوازدهم: در چگونگی فرود آمدن قرآن؛
سیزدهم: در بیان جمع قرآن و کسانی که از صحابه آن را حفظ
بودند؛
چهاردهم: شناخت تقسیمبندی آن؛
پانزدهم: شناخت نامهای قرآن؛
شانزدهم: شناخت آنچه در قرآن از غیر لهجه حجاز آمده؛
هفدهم: شناخت آنچه از غیر لغت عرب در قرآن هست؛
هجدهم: شناخت [لغات] غریب و نامأنوس قرآن؛
نوزدهم: شناخت تصریف؛
بیستم: شناخت احکام؛
بیست و یکم: شناخت اینکه لفظ یا ترکیبی فصیحتر و بهتر باشد؛
بیست و دوم: شناخت تفاوت کردن الفاظ بر اثر زیاد یا کم شدن؛
بیست و سوم: شناخت توجیه قرآن؛
بیست و چهارم: شناخت وقف؛
بیست و پنجم: علم رسمالخط قرآنی؛
بیست و ششم: شناخت فضائل قرآن؛
بیست و هفتم: شناخت خواص و ویژگیهای قرآن؛
بیست و هشتم: آیا در قرآن قسمتی بهتر از قسمت دیگر هست؟
بیست و نهم: در آداب تلاوت قرآن؛
سیام: در اینکه آیا جایز است که در تصانیف و نامهها و
سخنرانیها بعضی از آیات قرآن را آورد؟
سی و یکم: شناخت امثالی که در قرآن هست؛
سی و دوم: شناخت احکام قرآن؛
سی و سوم: شناخت جدل قرآن؛
سی و چهارم: شناخت ناسخ و منسوخ قرآن؛
سی و پنجم: شناخت قسمتهایی که موهِم مختلف است در قرآن؛
سی و ششم: شناخت محکم و تمییز آن از متشابه؛
سی و هفتم: در حکم آیات متشابهی که در مورد صفات الهی است؛
سی و هشتم: شناخت اعجاز قرآن؛
سی و نهم: شناخت وجوب متواتر قرآن؛
چهلم: در بیان اینکه سنت پشتوانه قرآن است؛
چهل و یکم: شناخت تفسیر قرآن؛
چهل و دوم: شناختن وجوه خطابها؛
چهل و سوم: بیان حقیقت و مجاز قرآن؛
چهل و چهارم: در کنایهها و تعریضها؛
چهل و پنجم: در اقسام معنی کلام؛
چهل و ششم: در ذکر روشهای قرآن به قدر امکان؛
چهل و هفتم: در شناخت ادوات.
و بدان که هیچیک از این انواع نیست مگر اینکه اگر انسان بخواهد کاملاً آن را بررسی کند، هر آینه تمام عمرش را صرف میکند و بالآخره به انجام آن دست نمییابد، ولی ما از هر نوع بر اصول و ریشهها اکتفا کردیم، و به بعضی از فصول نیز اشاره نمودیم؛ زیرا که این رشته سرِ دراز دارد و عمر کوتاه است، و زبان کجا تواند کوتاهیها و تقصیرها را باز گوید» [۹]این آخرین سخن زرکشی در مقدمه کتابش بود.
و هنگامی که بر این کتاب دست یافتم، بسیار خوشحال شدم و خداوند را زیاد حمد گفتم، و ارادهام بر آنچه در نیت داشتم بیشتر قوّت گرفت، و کمر همّت بستم تا تصنیفی که در نظرم بود انشاء نمایم، پس این کتاب والاشأن و روشن دلیل، پرفایده و استوار معنی را تألیف نمودم، و انواع آن را از کتاب البرهان مناسبتر ترتیب دادم، و بعضی از انواع را در بعضی دیگر ادغام کردم، و مطالبی که لازم بود بیان شود تفصیل دادم، و بر آنچه در کتاب البرهان بود از فوائد و فرائد و قواعد و مطالب پراکنده آنقدر که گوشها را زینت بخشد افزودم، و آن را الإتقان فی علوم القرآن نام نهادم، و إنشاءالله تعالی در هر نوع آن مطالبی خواهی دید که قابلیت آن را دارد که به تنهایی تصنیف جداگانهای داشته باشد و از سرچشمههای گوارایش سیراب خواهی شد؛ سیرابشدنی که پس از آن ابداً تشنگی نخواهد بود، و آن را مقدمه تفسیر بزرگی که شروع کردهام قرار دادم، و آن تفسیر را مجمعالبحرین و مطلعالبدرین نامیدهام، که جامع روایتهای مناسب و استدلالهای عقلی میباشد، به عبارت دیگر: روایت و درایت در کنار هم در این تفسیر قرار داده شدهاند، توفیق و راهنمایی و کمک و عنایت را از درگاه حضرت احدیت خواستارم، إنه سمیع مجیب، و ما توفیقی إلا بالله علیه توکّلت و إلیه انیب. و این است فهرست انواع این کتاب:
اول: شناخت مکّی و مدنی؛
دوم: شناخت حضری و سفری؛
سوم: آیاتی که روز یا شب نازل شده است؛
چهارم: آیاتی که در تابستان و آیاتی که در زمستان نازل شده؛
پنجم: آیا فراشی و نومی؛
ششم: آیات زمینی و آیات آسمانی؛
هفتم: نخستین قسمتی که از قرآن نازل شد؛
هشتم: آخرین قسمتی که از قرآن نازل شد؛
نهم: اسباب نزول؛
دهم: آنچه بر زبان برخی از صحابه نازل شد؛
یازدهم: آنچه مکرر نازل شد؛
دوازهم: آنچه حکمش بعد از نزولش بوده و آنچه نزولش بعد از
حکمش بوده است؛
سیزدهم: شناخت آنچه به صورت پراکنده نازل شد و آنچه
مجموع [به صورت یک سوره کامل]؛
چهاردهم: آنچه با مشایعت فرشتگان نازل شد و آنچه به طور انفراد
فرود آمد؛
پانزدهم: آنچه بر بعضی از پیامبران هم نازل شده بود و آنچه جز
بر پیغمبر اکرم صبر هیچ یک از پیامبران قبلی فرود
نیامده بود؛
شانزدهم: در چگونگی نازل کردن قرآن؛
هفدهم: در شناخت نامهای آن و نامهای سورههای آن؛
هیجدهم: در جمع و ترتیب قرآن؛
نوزدهم: در شماره سورهها و آیهها و کلمهها و حروف قرآن؛
بیستم: در حافظان و راویان قرآن؛
بیست و یکم: در بیان عالی و نازل؛
بیست و دوم: شناخت متواتر؛
بیست و سوم: در مشهور؛
بیست و چهارم: در آحاد؛
بیست و پنجم: در شاذّ؛
بیست و ششم: موضوع؛
بیست و هفتم: مدرج؛
بیست و هشتم: در شناخت وقف و ابتدا؛
بیست و نهم: شناخت جملههایی که از نظر لفظ به هم متصل و از
جهت معنی منفصلاند؛
سیام: در اماله و فتح و آنچه میان آن دو است؛
سی و یکم: در ادغام و اظهار و اخفاء و اقلاب؛
سی و دوم: در مد و قصر؛
سی و سوم: در تخفیف همزه؛
سی و چهارم: در چگونگی فراگیری قرآن؛
سی و پنجم: در آداب تلاوت قرآن؛
سی و ششم: در شناخت لغات غریب قرآن؛
سی و هفتم: آنچه در قرآن به غیر لغت [لهجهی] حجاز آمده؛
سی و هشتم: آنچه در قرآن به غیر لغت عرب آمده؛
سی و نهم: در شناخت وجوه و نظایر؛
چهلم: در شناخت ابزارهایی که مفسّر قرآن به آن نیازمند است؛
چهل و یکم: در شناخت اعراب قرآن؛
چهل و دوم: در بیان قواعد مهمی که مفسّر قرآن به آنها نیاز دارد؛
چهل و سوم: در بیان محکم و متشابه؛
چهل و چهارم: در بیان مقدم و مؤخّر قرآن؛
چهل و پنجم: در خاص و عامّ قرآن؛
چهل و ششم: در مجمل و مبیّن قرآن؛
چهل و هفتم: در ناسخ و منسوخ؛
چهل و هشتم: در مشکل قرآن و آنچه موهم تناقض و اختلاف است؛
چهل و نهم: در مطلق و مقیّد قرآن؛
پنجاهم: در منطوق و مفهوم قرآن؛
پنجاه و یکم: در وجوه مخاطبات قرآن؛
پنجاه و دوم: در حقیقت و مجاز قرآن؛
پنجاه و سوم: در تشبیه و استعاره قرآن؛
پنجاه و چهارم: در کنایهها و تعریضهای قرآن؛
پنجاه و پنجم: در حصر و اختصاص؛
پنجاه و ششم: در ایجاز و اطناب؛
پنجاه و هفتم: در خبر و انشاء؛
پنجاه و هشتم: در بدائع قرآن؛
پنجاه و نهم: در فاصله آیهها؛
شصتم: در سرآغاز سورهها؛
شصت و یکم: در پایان سورهها؛
شصت و دوم: در مناسبت آیات و سورهها؛
شصت و سوم: آیات متشابه؛
شصت و چهارم: در اعجاز قرآن؛
شصت و پنجم: در علومی که از قرآن استنباط میشود؛
شصت و ششم: در امثال قرآن؛
شصت و هفتم: در سوگندهای قرآن؛
شصت و هشتم: در جدل قرآن؛
شصت و نهم: در اسمها و کنیهها و لقبهای قرآن؛
هفتادم: در مبهمات قرآن؛
هفتاد و یکم: در نام کسانی که درباره آنها آیاتی در قرآن نازل شده؛
هفتاد و دوم: در فضائل قرآن؛
هفتاد و سوم: در فاضل و افضل قرآن [خوب و خوبترین]؛
هفتاد و چهارم: در مفردات قرآن؛
هفتاد و پنجم: در خواص و ویژگیهای قرآن؛
هفتاد و ششم: در نحوه نوشتن و رسمالخط قرآن؛
هفتاد و هفتم: در بیان تأویل و تفسیر قرآن و شرافت آن و نیاز به آن؛
هفتاد و هشتم: در شرایط و آداب تفسیر و مفسر؛
هفتاد و نهم: در غرائب تفسیر؛
هشتادم: در طبقات مفسّرین.
این هشتاد نوع به صورت ادغام مطالب در هم میباشد، و اگر آن مطالب را به طور ادغام در هم آوردهام، به صورت جداگانه و نوعنوع میآوردم، از مرز سیصد نوع هم تجاوز میکرد. گفتنی است که بیشتر این انواع تصنیفهای جداگانهای دارند که اغلب آنها را دیدهام.
و از جمله مصنفاتی که از همین قبیل است، ولی در حقیقت با این کتاب خیلی فرق میکند و بلکه مطالب بسیار کمتری در آنها هست، این کتابها میباشد: فنونالأفنان فی علوم القرآن تألیف ابن الجوزی، و جمال القراء تألیف شیخ علمالدین سخاوی، و المرشد الوجیز فی علوم تتعلّق بالقرآن، اثر: ابوشامه و البرهان فی مشکلات القرآن اثر: ابوالمعالی عزیزبن عبدالملک معروف به شیذله. تمام این کتابها در مقایسه با این کتاب مانند دانه ریگی است در کنار ریگزار و یا قطره کوچکی در مقابل دریایی موّاج و خروشان.
و اینک نام کتابهایی که از آنها ـ در تألیف این کتاب ـ استفاده کردهام و مطالبی خلاصه نمودهام ذکر میکنم:
۱- کتابهای نقلی و روایتی: تفسیرهای ابن جریر، و ابن ابیحاتم، و ابن مردویه، و ابیالشیخ بن حیّان، و الفریابی، و عبدالرّزاق، و ابن المنذر، و سعیدبن منصور ـ که یک جزء از کتاب سنن او است ـ، و الحاکم ـ که جزئی از مستدرک او است ـ و تفسیر حافظ عمادالدین ابن کثیر و فضائل القرآن ابی عبید، و فضائل القرآن ابن الضریس، و فضائل القرآن ابن ابی شیبه، و المصاحف ابن ابی داود، و المصاحف ابن اشته، و الرّد علی من خاف مصحف عثمان ابی بکر ابن الانباری، و اخلاق حملة القرآن آجری، و التبیان في آداب حمله القرآن النووی، و شرح صحیح البخاری ابن حجر، و از مجموعههای حدیث و مسندها بیش از حدّ شمارش، استفاده کردهام.
۲- کتابهای قرائت و اداء قرآن: جمال القراء سخاوی، النشر و التقریر ابن الجزری، الکامل هذلی، الإرشاد في القراءات الشعر واسطی، الشواذ ابن غلبون، الوقف والابتداء ابن الانباری، و السجاوندی، والنّحاس، والدّانی، و المعانی، و ابن النکزاوی، و قرة العین في الفتح و الإماله بین اللّفظین ابن القاصح.
۳- کتابهای لغت و لغتهای غریب و ادبیات عرب و اعراب: مفردات القرآن الراغب، و غریب القرآن ابن قتیبه، و العزیزی، و الوجوه و النظائر نیسابوری، و ابن عبدالصمد، والواحد و الجمع فیالقرآن ابی الحسن الأخفش الاوسط، و الزاهر ابن الانباری، و شرح استیهل و الارتشاف ابوحیان، و المغنی ابن هشام، و الجنی الدانی فی حرولف المعانی ابن ام قاسم، و إعراب القرآن ابیالبقاء، والسّمین، و السفاقسی، و منتخب الدین، والمحتسب فی توجیه الشوّاذ ابن جنّی، و «الخصائص» از همان مؤلف و «الخاطریات» نیز اثر ابن جنی و «ذوالقد» همچنین، و امالی ابن الحاجب، و المعرّف الجوالیقی، و مشکل القرآن ابن قتیبه، و اللّغات التی نزل بهاالقرآن قاسم بن سلام، و الغرائب و العجائب کرمانی، و قواعد فی التفسیر شیخ الإسلام ابن تیمیّه.
۴- کتابهای احکام و مطالب مربوط به آن: احکام القرآن اسماعیل قاضی، و بکربن العلاء، و ابیبکر الرازی، و الکیا الهراسی، و ابن العربی، و ابن الفرس، و ابن خویز منداد، والناسخ و المنسوخ مکّی، و ابن الحصار، و سعیدی، و ابی جعفر النّحاس، و ابن العربی، و ابی داود السجستانی، و ابی عبید قاسم بن سلام، و ابی منصور عبدالقاهربن طاهر التمیمی، و الإمام فی ادلة الأحکام شیخ عزالدین ابن عبدالسلام.
۵- کتابهای مربوط به اعجاز و فنون مختلف بلاغت: اعجازالقرآن خطابی، و الرمانی، و ابن مراقه، و قاضی ابوبکر الباقلانی، و عبدالقاهر جرجانی، و امام فخرالدین، و ابن ابی الاصبع ـ که البرهان نام دارد ـ و الملکانی ـ که نام آن نیز البرهان است ـ و خلاصه آن اثر خود زملکانی که آن را المجید نامیده است ـ، و مجاز القرآن ابن عبدالسلام، و الإیجاز فیالمجاز ابن القیّم، و نهایة التأمیل فی اسرار التنزیل زملکانی، و نیز دو کتاب التبیان في البیان و المنهج المفید في احکام التوکید تألیف زملکانی، و بدایع القرآن ابن ابیالصبع، و از همان مؤلف دو کتاب التحبیر و الخواطر السوانح فی اسرار الفواتح، و اسرارالتنزیل الشرف البارزی، و الاقصی القریب تنوخی، و منهاج البلغاء الحازم، و المعده ابن رشیق، و الصناعتین عسکری، و المصباح بدرالدین بن مالک، و التبیان طیبی، و الکنایات جرجانی، و الإغریض فی الفرق بین الکنایة والتعریض شیخ تقیالدین سبکی، والاقتناص فيالفرق بین الحصر والاختصاص از همان مؤلف، و عروس الأفراح از فرزندش بهاءالدین سبکی، وروض الأفهام في اقسام الإستفهام شیخ شمسالدین بن الصائغ، و از همین مؤلف سه کتاب: نشرالعبیر في إقامة الظاهر مقام الضمیر والمقدمة في سرّ الالفاظ المقدمة واحکام الرای في احکام الآی، و مناسبات ترتیب السّور ابیجعفربن الزّبیر، و فواصل الآیات الطوفي، والمثل السائر ابن الاثیر، والفلك الدائر علی المثل السائر [ابن ابی الحدید]، و کنزالبراعة ابن الاثیر، وشرح بدیع قدامة الموفق عبداللطیف.
۶- کتابهایی که در انواع دیگر میباشد: البرهان في متشابه القرآن الکرمانی، و درّة التنزیل و غرّة التأویل في المتشابه ابیعبدالله الرازي، و کشف المعاني عن متشابه المثاني قاضی بدرالدین ابن جماعه، وأمثال القرآن الماوردی، وأقسام القرآن ابن القیّم، وجواهر القرآن غزالی، والتعریف والاعلام فیما وقع في القرآن من الاعلام السهیلی، و دنباله آن از ابن عساکر، والتبیان في مبهمات القرآن قاضی بدرالدین ابن جماعه، و اسماء من نزل فیهم القرآن اسماعیل الضریر، و ذات الرّشد في عدد الآی و شرح الموصلي، و شرح آیات الصفات ابن اللّبان، و الدرّالنظیم في منافع القرآن العظیم یافعی.
۷- و از کتابهای رسمالخط: المقنع الدّانی، و شرح الرائیه [۱۰]السخاوي، و شرح آن ابن جباره.
۸- و از کتابهای جامع: بدائعالفوائد ابن القیم، و کنزالفوائد شیخ عزّالدین بن عبدالسلام، و الغرر و الدّرر الشریف المرتضی، تذکرة البدرین الصاحب، و جامعالفنون ابن شبیب الحنبلی، و النفیس ابن الجوزی، و البستان ابی اللّیث السمرقندی.
۹- و از تفاسیر غیرمحدثین: الکشّاف زمخشری، و حاشیة الکشاف طیّبی، و تفسیر فخرالدین رازی، و تفسیر الاصبهانی، و تفسیرهای: الحوفی، و ابی حیّان، و ابن عطیّه، و القشیری، و المرسی، و ابن الجوزی، و ابن عقیل، و ابن رزین، و الواحدی، و الکواشی، و الماوردی، و سلیم الرازی، و امام الحرمین، و ابن بُرّجان، و ابن بَزیزه، و ابن المنیّر، و أمالی الرافعی بر سوره الفاتحه، و مقدمه تفسیر ابن النقیب.
و حالا وقت آن است که مقصود را شروع کنیم، به یاری خداوند معبود.
[۴] اهل سنت و جماعت میگویند: قرآن مخلوق نیست، و از امام شافعی نقل شده است که به حفص الفرد ـ که در موقع مناظره با ايشان گفته بود: قرآن خلق شده ـ پرخاش کرد و گفت: به خداوند عظیم کفر ورزیدی. و هم چنین موقف بینظیر امام اهل سنت (امام احمد بن حنبل) در مقابل بدعتگرایان مشهور است. اما معتزله معتقدند که قرآن خلق شده است. به کتابهای (الملل و النحل شهرستانی) مراجعه نمائید. [مصحح] [۵] کافیجی: اسمش محمد بن سلیمان، و از دانشمندان بزرگ بوده است، حافظ سیوطی بیش از ۱۴ سال همصحبت او بوده. کافیجی به سال: ۸۷۹ هـ وفات نمود. (شذرات الذهب ۷/ ۳۲۶). [مصحح]. [۶] امام شافعی را مطلبی نیز میگویند؛ زیرا که شافعی از نوادگان عبدالمطلب جدّ پیغمبر اکرم صبوده است. ـ م. [۷] البلقینی: عبدالرحمن بن عمر، از دانشمندان بزرگ حدیث در مصر، به سال: ۸۲۴ هـ وفات نمود. (شذرات الذهب ۷/ ۱۶۶). [مصحح]. [۸] المبارک بن ابیالکرم مشهور به حافظ ابن اثیر، متوفای سال: ۶۰۶ هـ (وفیات الأعیان ۴/ ۱۴۱). [مصحح]. [۹] سپس در البرهان این بیت آمده است: «قالوا خذ العین من کل فقلت لهم في العین فضلٌ ولکن ناظر العین» یعنی: گفتند که از هر چیز چشم آن را برگیر، به آنها گفتم: در چشم اضافه هست ولی بینندهی چشم بدون زیادی است. [۱۰] رائیه، قصیدهی موسوم به: «عقلیة اتراب القصائد في أسنی المقاصد» ـ در رسم قرآن ـ میباشد که قاسم بن قیره شاطبی، آن را به نظم در آورده است.