نوع دهم: آنچه از قرآن بر زبان بعضی از اصحاب نازل شد
در حقیقت نوعی از اسباب نزول است، و اصل در آن موافقات عمر فاروقسمیباشد، و گروهی به طور جداگانه در این زمینه تصنیف کردهاند. و ترمذی از ابن عمر روایت کرده است که رسولالله صفرمود: خداوند حق را بر دل و زبان عمر قرار داد. ابن عمر گفته: هیچ امری بر مردم عارض نشد که درباره آن بحث و گفتگو کردند آنها چیزی گفتند و عمر چیز دیگر گفت؛ مگر اینکه قرآن به نحوی که عمر گرفته بود نازل میشد. و ابن مردویه از مجاهد روایت کرده است که گفت: عمر فکری به نظرش میرسید، پس قرآن به همان نحو نازل میشد و امام بخاری و غیر او از انس سروایت کردهاند که گفت: عمر گفت: در سه چیز با خدای خود موافقت کردم، گفتم: یا رسولالله خوب است از مقام ابراهیم نمازگاه برگیریم؟
پس این آیه نازل شد: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗى﴾و گفتم: ای رسول خدا! بر زنان تو نیکوکار و بدکار وارد میشوند اگر دستور دهی که حجاب برگیرند، پس آیهی حجاب فرود آمد، و زنان پیغمبر صبه هم حسادت ورزیدند به آنها گفتم: چه بسا اگر خداوند شما را طلاق دهد به جای آن همسرانی بهتر از شما قسمت او گرداند پس این آیه نازل شد: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ﴾.
و امام مسلم از ابن عمر از عمر روایت کرده است که گفت: نظر من در سه مورد با پروردگارم موافق آمد، در حجاب و در اسیران بدر و در مقام ابراهیم.
و ابن ابیحاتم از انس سروایت کرده است که گفت: عمر گفت: در چهار مطلب نظر من با پروردگارم موافق آمد: این آیه که نازل شد: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ...﴾من گفتم: ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ﴾پس این آیه نازل شد: ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ﴾.
و از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت کرده است که یک یهودی عمر را ملاقات کرد و گفت: جبرئیل که رفیق شما یاد میکند دشمن ماست. عمر گفت: ﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ﴾[البقرة: ۹۸]. سپس افزوده: آنگاه بر زبان عمر این آیه نازل شد، و سُنید در تفسیر خود از سعیدبن جبیر روایت کرده است که سعدبن معاذ وقتی اتهامی که به عایشه نسبت داده شده بود شنید گفت: ﴿سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ﴾[النور: ۱۶]. پس همینطور این آیه نازل شد. و ابن اخی میمی [۵۵]در فوائدش از سعیدبن المسیب روایت کرده است که گفت: دو تن از اصحاب پیغمبر صبودند که هرچه در این باره میشنیدند میگفتند: ﴿سُبۡحَٰنَكَ هَٰذَا بُهۡتَٰنٌ عَظِيمٞ﴾پس این آیه به همانگونه نازل شد، آن دو زیدبن حارثه و ابو ایوب بودند. و ابن ابی حاتم از عکرمه روایت کرده است که گفت: وقتی اخبار احد از زنان قطع شد و گزارشی از جنگ دریافت نمیکردند برای کسب خبر بیرون شدند که دو مرد را بر شتری دیدند یکی از زنان پرسید: رسولالله صدر چه حال است؟ گفت: زنده است. آن زن گفت: پس اهمیت نمیدهم به دیگران که خداوند از بندگان خود شهیدان برمیگیرد، پس چنانکه گفته بود قرآن نازل شد ﴿وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَ﴾[آلعمران: ۱۴۰]. و ابن سعد در [طبقات] گفته: واقدی به ما خبر داد از ابراهیم بن محمد ابن شرحبیل العبدری از پدرش که گفت: مصعب بن عمیر روز احد علم اسلام به دست داشت، پس دست راستش قطع شد، علم را به دست چپ گرفت در حالی که میگفت: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ﴾[آلعمران: ۴۴]. سپس دست چپش قطع شد، خم شد و علم را با بازوانش به سینه گرفت در حالی که باز میگفت: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ﴾سپس کشته شد، پس علم بر زمین افتاد، محمدبن شرحبیل گفته: این آیه هنوز نازل نشده بود ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ﴾ تا اینکه پس از این واقعه نازل شد.
[۵۵] او محمد بن عبدالله دقاق محدث ثقهی بغدادی و متوفای سال ۳۹۰ هـ است برای تفصیل حیاتش به العبر ۳/ ۴۷ مراجعه شود. [مصحح]