همزه
بر دو وجه میآید:
یکی: استفهام و حقیقت آن طلب فهمانیدن است، و از اینجاست که چند ویژگی دارد:
۱- جواز حذف آن چنانکه در نوع پنجاه و ششم خواهد آمد.
۲- برای طلب تصور و تصدیق هر دو میآید، برخلاف هل که فقط برای تصدیق است، و سایر ادوات استفهام فقط برای تصور است.
۳- بر اثبات داخل میشود، مانند: (اکان للناس عجبا)، (الذین حرم)، و بر نفی نیز مانند: ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ﴾[شرح: ۱]. و در این صورت دو معنی را میرساند، یکی: تذکر و توجه دادن، مانند مثال یاد شده و مانند فرمودهی خدای تعالی: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ﴾[الفرقان: ۴۵]. و دیگری: تعجب از امری بزرگ، مانند فرمودهی خدای تعالی: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ﴾[البقرة: ۲۴۳]. و در هر دو حال برای تحذیر است، مانند: ﴿أَلَمۡ نُهۡلِكِ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾[المرسلات: ۱۶].
۴- پیش انداختن آن بر حرف عطف به منظور تأکید بر اصالت آن در صدارتطلبی، مانند ﴿أَوَ كُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا﴾[البقرة: ۱۰۰]. ﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ﴾[الأعراف: ۹۸]. ﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ﴾[الأعراف: ۹۷]. ﴿أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ﴾[یونس: ۵۱]. ولی سایر ادوات استفهام پس از حرف عطف واقع شوند، چنانکه در تمام اجزاء جمله معطوفه قیاس میگردد، مانند: ﴿فَكَيۡفَ تَتَّقُونَ﴾[المزمل: ۱۷]. ﴿فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ﴾[التکویر: ۲۶]. ﴿فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ﴾[الأنعام: ۹۵]. ﴿فَهَلۡ يُهۡلَكُ﴾[الأحقاف: ۳۵]. ﴿فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ﴾[الأنعام: ۸۱]. ﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ﴾[الأنعام: ۸۸].
۵- اینکه با «همزه» استفهام نمیشود مگر پس از آنکه در دل بگذرد که اثبات مستفهم عنه ممکن است، برخلاف «هل» که وقتی نفی و اثبات مستفهم عنه بر یکدیگر ترجیح داده نشود با آن استفهام میگردد.
۶- اینکه بر شرط داخل میگردد، مانند: ﴿أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ﴾[الأنبیاء: ۳۴]. ﴿أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ﴾[آلعمران: ۱۴۴]. برخلاف سایر ادوات استفهام.
و احیاناً از استفهام حقیقی بیرون رفته و برای معانی دیگری میآید که در نوع پنجاه و هفتم بیان خواهد شد.