قاعدهای در عطف
و آن بر سه گونه است:
اول: عطف بر لفظ، که اصل عطف است، و شرط آن متوجه شدن عامل به معطوف میباشد.
دوم: عطف بر محل، که سه شرط دارد، یکی: امکان ظهور آن محل در صورت صحیح، پس جایز نیست گفته شود: مررت بزید و عمراً؛زیرا که نمیتوان گفت: مررت زیداً.
شرط دوم: اینکه موضع کاملاً اصیل باشد، پس جایز نیست گفته شود: «هذا الضارب زیداً وأخیه» زیرا که وصفی که تمام شروط عمل را واجد باشد اصل اعمال آن است نه اضافه.
شرط سوم: وجود محرز یعنی: طالب آن محل، پس جایز نیست گفته شود: «ان زیداً و عمراً قاعدان»، زیرا که طالب رفع عمرو ابتداء است که با دخول «ان» زایل گردیده است.
کسائی در این شرط مخالفت کرده با استدلال به فرمودهی خدای تعالی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبُِٔونَ...﴾[المائدة: ۶۹]. در جواب او گفتهاند: که خبر «ان» در این آیه محذوف است، یعنی: مأجورون یا آمنون، و رعایت موضع اختصاص ندارد به جایی که عامل در لفظ زاید باشد. و فارسی جایز شمرده که در فرمودهی خداوند: ﴿وَأُتۡبِعُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ﴾[هود: ۶۰]. «یومالقیامة» بر محل «هذه» عطف شده باشد.
سوم: عطف توهم، مانند: «لیس زید قائماً ولا قاعد» به جر بنابر توهم اینکه باء در خبر داخل شده است، و شرط جواز این عطف: صحت دخول آن عامل توهم شده است، و شرط زیبایی آن بسیار داخل شدن آن عامل در آن موضع میباشد، و این عطف در مجرور در سروده زهیر آمده:
بدا لی أنی لست مدرك ما مضی
ولا سابق شیئاً اذا کان جائیاً
یعنی: چنین به نظرم رسید که آنچه گذشته در نخواهم یافت، و بر آنچه آمدنی است پیشی نخواهم گرفت. و در مجزوم در قرائت غیر أبی عمرو آمده:
﴿لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن﴾[المنافقون: ۱۰].
«[خدایا] اجل مرا تأخیر بینداز تا صدقه بسیار دهم و بوده باشم».
که خلیل و سیبویه آن را بر این قاعده تطبیق دادهاند که عطف بر توهم است؛ زیرا که معنی: «لولا أخرتنی فأصدق» با «أخرنی أصدق» یکی است، و قرائت قنبل:
﴿إِنَّهُۥ مَن يَتَّقِ وَيَصۡبِرۡ﴾[یوسف: ۹۰].
«به درستی که هر کس تقوی پیشه کند و صبر نماید».
را فارسی بر این نوع منطبق دانسته، چون که در «من» موصوله معنی شرط است.
و در منصوب در قرائت حمزه و ابن عامر آمده:
﴿وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ يَعۡقُوبَ﴾[هود: ۷۱].
«و از پس اسحاق یعقوب را».
به فتح باء، چون که بدین معنی است: «ووهبنا له اسحاق و من وراء اسحاق یعقوب».
و بعضی در مورد فرمودهی خدای تعالی: ﴿وَحِفۡظٗا مِّن كُلِّ شَيۡطَٰنٖ مَّارِدٖ﴾[الصافات: ۷]. گفته: عطف است بر معنی: ﴿إِنَّا زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا﴾[الصافات: ۶]. یعنی: ما ستارگان را در آسمان دنیا آفریدیم به منظور زینت آسمان و حفظ آن از هرگونه شیطان.
و بعضی در قرائت: ﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَيُدۡهِنُونَ﴾[القلم: ۹]. گفته: بنابر اینکه معنی: «أن تدهن» باشد.
و در قرائت حفص:
﴿لَّعَلِّيٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ﴾[غافر: ۳۳۶-۳۷].
«تا شاید به وسایل دست یابم، وسایل آسمانها پس آگاه شوم».
به نصب، گفتهاند: عطف بر معنی «لعلی أن أبلغ» میباشد؛ زیرا که خبر «لعل» بسیار با «أن» مقترن میگردد.
و در مورد فرموده خدای تعالی:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن يُرۡسِلَ ٱلرِّيَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ وَلِيُذِيقَكُم﴾[الروم: ۴۶].
«و از نشانههای او است که بادها را به مژدگانی فرستد و شما را بچشاند».
گفتهاند: تقدیر آن: «لیبشرکم ولیذیقکم» میباشد.