ضمیر شأن و قصه
که ضمیر مجهول نیز نامیده میشود، در مغنی آمده: از پنج جهت برخلاف قیاس و قاعده است:
اول: لزوم بازگشت به مابعدش، که جایز نیست جملهی تفسیرکننده آن پیش از آن واقع شود نه خود جمله و نه قسمتی از آن.
دوم: اینکه تفسیرکننده آن جز جمله نمیآید.
سوم: تابعی برای آن نیست، پس نه تأکید میشود و نه بر آن عطف میگردد، و نه بدل از آن میآید.
چهارم: اینکه جز ابتدا یا ناسخ آن در این ضمیر عمل نمیکند.
پنجم: اینکه ملازم افراد است.
و از مثالهای آن است: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾[الإخلاص: ۱]. ﴿فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبۡصَٰرُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾[الأنبیاء: ۹۷]. ﴿فَإِنَّهَا لَا تَعۡمَى ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾[الحج: ۴۶].
و فایدهاش دلالت بر تعظیم و تفخیم مخبر عنه میباشد، به این نحو که اول به صورت مبهم میآید و سپس تفسیر میگردد.