چند تذکر
تذکر اول: خلافی در این باره نیست که تمام آنچه از قرآن است باید در اصل و اجزای آن تواتر باشد؛ اما در محل و وضع و ترتیب آن: محققان اهل سنت همان را معتقدند، زیرا که معمولاً در تفصیلات چنین مواردی باید تواتر باشد، چون این معجزه عظیم که اساس دین قویم و صراط مستقیم است، که انگیزههای نقل و روایت کل و جزء آن موجود است، اگر به طور اخبار آحاد نقل شود و به تواتر نرسد، یقین حاصل میشود که قطعاً از قرآن نیست و بسیاری از علمای اصول قائل شدهاند که: تواتر در ثبوت اصل قرآن بودن شرط است نه در محل و وضع و ترتیب آن؛ که بسیار میشود که خبرهای واحدی در این باره هست، و گفتهاند: و همین را میتوان ملاک عمل امام شافعی در اثبات (بسمالله) در هر سوره، دانست.
ولی این نظر رد شده به اینکه: دلیل سابق مقتضی آن است که در تمام قرآن تواتر بوده باشد، و برای اینکه: اگر این شرط را نکنیم لازمهاش این است که بتوان گفت بسیاری از آیات متکرر قرآن را بیندازیم و بسیاری از آنچه قرآن نیست را ثابت نماییم، به خاطر اینکه: اگر تواتر در محل را شرط ندانیم، احتمال اینکه بسیاری از متکررات به تواتر نرسیده باشد تقویت میشود مانند ﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾[الرحمن: ۱۳]. و نیز اگر بپذیریم که قسمتی از قرآن از لحاظ محل متواتر نیست، جایز خواهد بود که آن قسمت را در همانجا ـ با اخبار آحاد ـ باقی بگذاریم.
و قاضی ابوبکر در الانتصار گفته: «عدهای از فقها و متکلمین معتقدند که: حکم قرآن بودن ـ نه علم و یقین به آن ـ را به وسیله خبر واحدی که مستفیض نباشد، میتوان اثبات کرد. ولی اهل حق این حرف را نپسندیده و آن را منع کردهاند.
و گروهی از متکلمین گفتهاند: به کار بردن رأی و اجتهاد، در اثبات قرائت یا وجوه و حروفی که در زبان صحیح است، جایز میباشد، هر چند ثابت نشود که پیغمبر صآن طور خوانده باشد. ولی اهل حق این نظر را انکار کرده و معتقد به آن را بر خطا دانستهاند».
مالکیها و غیر ایشان که منکر آیهی بودن بسمالله هستند، سخن خود را بر همین اصل استوار کردهاند، به توضیح اینکه: بسمالله در اوایل سورهها به تواتر نرسیده، و آنچه متواتر نباشد قرآن نیست.
ولی از سوی ما جواب داده شده که: متواتر نبودن آن را انکار میکنیم، چه بسا چیزی نزد قومی متواتر و نزد قومی دیگر غیرمتواتر باشد، و در وقتی متواتر، و زمانی دیگر غیرمتواتر باشد، در اثبات تواتر بسمالله همین بس که در مصاحف صحابه به بعد ـ با همان خط مصحف ـ ثبت گردیده است، باتوجه به اینکه در مصحفها غیر از قرآن ـ از قبیل نام سورهها، و آمین، و عشرها ـ چیزی نمینوشتند و آن را منع کرده بودند؛ بنابراین اگر از قرآن نبود اجازه نمیدادند که با همان خط در محصفها ثبت شود؛ زیرا که این کار مردم را بر اینکه بسمالله از قرآن است معتقد و وا میدارد، در این صورت به فریب دادن مسلمین اقدام کردهاند و آنها را بر اعتقاد به قرآن بودن چیزی که از قرآن نیست وادار کردهاند، که این اعتقاد درباره صحابه جایز نیست.
اگر گفته شود: شاید برای فاصله بین سورهها آورده شده، جواب داده میشود که: این کار فریب دادن است، و تنها برای فاصله جایز نیست چنین کاری انجام شود؛ و اگر واقعاً برای این جهت بود بین براءه و الانفال هم نوشته میشد.
دلیل بر اینکه بسمالله آیهای است که در قرآن نازل شده: روایتی است که امام احمد و ابوداود و حاکم و غیر آنها از ام سلمه آوردهاند که پیغمبر اکرم صچنین میخواند: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ ... در این حدیث آمده: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾ را یک آیه شمرد ولی ﴿عَلَيۡهِمۡ﴾را یک آیه نشمرد.
و ابن خزیمه و بیهقی در المعرفه به سند صحیحی از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس آوردهاند که گفت: شیطان عظیمترین آیهی قرآن (بسمالله الرحمن الرحیم) را از مردم دزدید.
و نیز بیهقی در شعب و ابن مردویه به سندی حسن از طریق مجاهد از ابن عباس آوردهاند که گفت: مردم از آیهای از کتاب خدا غافل ماندند که بر هیچ کس جز پیغمبر اکرم صنازل نشده مگر سلیمانبن داود: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾.
و طبرانی در الاوسط و دارقطنی به سند ضعیفی از بریده روایت کردهاند که گفت: پیغمبر اکرم صفرمود: «از مسجد بیرون نمیروم تا تو را خبر دهم آیهای را که بر پیغمبری پس از سلیمان جز من نازل نشد» سپس فرمود: «وقتی نماز را شروع میکنی با چه قسمتی از قرآن آغاز میکنی؟» عرض کردم: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾فرمود: «همان است، همان».
و ابوداود و حاکم و بیهقی و بزّار از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس آوردهاند که گفت: پیغمبر اکرم صفاصله بین سوره را نمیدانست مگر اینکه (بسمالله الرحمن الرحیم) بر او نازل میشد. بزّار افزوده: پس هرگاه بسمالله نازل میشد، میدانست که سوره ختم گردیده و در آینده سوره دیگری خواهد آمد یا شروع شده است.
و حاکم از وجه دیگری از سعیدبن جبیر از ابن عباس آورده که گفت: مسلمانان پایان یافتن سوره را نمیدانستند تا اینکه ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾نازل میگشت، پس هرگاه نازل میشد، میدانستند که سوره ختم شده. سند این حدیث برمبنای شرط شیخین صحیح است.
همچنین حاکم به وجه دیگری از ابن عباس آورده که: پیغمبر اکرم صهرگاه جبرئیل به نزدش میآمد و بسمالله الرحمن الرحیم میخواند، میدانست که سورهای نازل میشود. سند این حدیث صحیح است.
و بیهقی در الشعب و دیگران از ابن مسعود آوردهاند که گفت: بین دو سوره فاصلهای نمیدانستیم تا اینکه: بسمالله الرحمن الرحیم نازل میگشت.
ابوشامه گفته: ممکن است این کار هنگام عرضه کردن آن حضرت ص، قرآن را بر جبرئیل، صورت میگرفت، که پیوسته سورهای را میخواند تا اینکه جبرئیل امر میکرد بسمالله بگوید، پس میدانست که سوره تمام شده است. و اینکه پیغمبر صبا لفظ (نزول) تعبیر فرمود، میرساند که در همه اوایل سورهها قرآن است و نیز محتمل است منظور این باشد که تمام آیات هر سوره پیش از نزول بسمالله، نازل میگشت، و چون آیات آن سوره کامل میشد جبرئیل بسمالله را فرود میآورد، پس رسول اکرم صمیدانست که آن سوره پایان یافته است، و چیزی به آن ملحق نمیشود.
و ابن خزیمه و بیهقی به سند صحیحی از ابن عباس آوردهاند که گفت: السبع المثانی فاتحةالکتاب است، گفته شد: پس هفتمین آیهاش کو؟ گفت: بسمالله الرحمن الرحیم.
و دار قطنی به سند صحیحی از علی سروایت کرده که درباره سبع مثانی از او سؤال شد، گفت: الحمدلله ربالعالمین، عرض شد: این سوره که شش آیه است؟ فرمود: بسمالله الرحمن الرحیم یک آیه است.
و حاکم در تاریخ خود و دار قطنی و ابونعیم به سند ضعیفی از نافع از ابن عمر روایت کردهاند که پیغمبر اکرم صفرمود: چنان بود که هرگاه جبرئیل وحی بر من نازل میکرد اولین چیزی که القا مینمود ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾بود.
واحدی نیز به وجه دیگری از نافع از ابن عمر آورده که گفت: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾در هر سوره نازل شد.
و بیهقی به وجه سومی از نافع از ابن عمر روایت کرده که او در نماز ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾میخواند، و هرگاه سوره را تمام میکرد باز بسمالله را میخواند. وی میگفت: بسمالله در مصحف نوشته نشده مگر برای خوانده شدن.
و دار قطنی به سند صحیحی از ابوهریره روایت کرده که گفت: رسولالله صفرمود: «هرگاه سورهی الحمد را میخوانید، ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾را هم بخوانید، این سوره امالقرآن و امالکتاب و السبع المثانی است، و بسمالله یکی از آیات آن میباشد».
و مسلم از أنس آورده که گفت: همانطور که پیغمبر یکی از روزها در میان ما بود، چشمش به خواب رفت و سپس سر برداشت و با تبسم فرمود: بیشتر سورهای بر من نازل شد، پس ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ﴾ را خواند.
این احادیث تواتر معنوی را در مورد آیه قرآن بودن بسمالله در اول هر سوره میرساند.
باتوجه به این اصل، آنچه امام فخرالدین ذکر کرده دشوار است، وی گفته: در بعضی از کتابهای قدیمی نقل شده که ابن مسعود انکار داشت که سورههای الفاتحه و المعوذتین از قرآن باشد، و این در منتهای دشواری است؛ زیرا که اگر بگوییم: در عصر صحابه قرآن بودن این سورهها با نقل متواتر ثابت بوده، انکار آنها موجب کفر است، و اگر بگوییم: تواتری در این باره نبوده، لازمهاش این است که قرآن در اصل هم متواتر نبوده است. وی افزوده: به گمان قوی این نقل از ابن مسعود باطل است، و با این راهحل میتوان از این تنگنا بیرون آمد.
همچنین قاضی ابوبکر گفته: این روایت از ابن مسعود صحیح نیست، و از او چنین چیزی ضبط نشده، اما ساقط کردن این سورهها از مصحفش به خاطر انکار نوشتن آنها بود نه انکار قرآن بودنشان، چون روش او چنین بود که در مصحف خود ننویسد مگر چیزی را که پیغمبر صاو را امر کرده بود بنویسد، لذا ندیده بود که آن حضرت اینها را بنویسد و نشنیده بود که فرمان نوشتن به او داده شود.
و نووی در شرحالمهذب گفته: مسلمانان اجماع کردهاند بر اینکه سورههای معوذتین و فاتحه از قرآن است، و هر که چیزی از آنها را انکار کند کافر است، و آنچه از ابن مسعود نقل شده باطل و غیرصحیح است.
و ابن حزم در کتاب القدح المعلی بتتمیم المحلی گفته: این دروغ به ابن مسعود بسته شده و جعلی است، بلکه قرائت عاصم از زرّ از او صحیح است و در آن معوذتین و فاتحه هم هست.
و ابن حجر در شرح صحیح بخاری گفته: از ابن مسعود انکار آن ثابت است، و امام احمد و ابن حبّان از او روایت کردهاند که معوذتین را در مصحف خود نمینوشت.
و عبدالله بن أحمد در زیادات مسند و طبرانی و ابن مردویه از طریق اعمش از ابواسحاق از عبدالرحمن بن یزید نخعی آوردهاند که گفت: عبدالله بن مسعود معوذتین را از مصحفهای خود حک میکرد و میگفت: اینها از کتاب خدا نیست.
همچنین بزار و طبرانی به وجه دیگری از او روایت کردهاند که: معوذتین را از مصحف حک میکرد و میگفت: پیغمبر امر فرمود که به اینها پناهنده شوند، و با اینها [قرآن یا نماز] نمیخواند. سندهایش صحیح است.
بزار گفته: هیچ یک از صحابه در این کار از ابن مسعود متابعت نکرده، و حدیث صحیح آمده که پیغمبر ص، قرائت نماز را با این دو سوره خواند.
ابن حجر گفته: بنابراین سخن کسانی که قائلند بر او دروغ بسته شده مردود است، و بدون درک طعن زدن در روایات صحیح پذیرفته نیست، بلکه روایات صحیح است و تأویل میشود کرد. وی گفته: قاضی و غیر او ـ چنانکه گذشت ـ آن را بر ننوشتن تأویل کردهاند، این تأویل خوبی است ولی روایت صریحی که آوردم این تأویل را رد میکند، چون در آن آمده: «... و میگفت: اینها از کتاب خدا نیست ...». آنگاه میگوید: و میتوان لفظ «کتاب خدا» را بر مصحف حمل کرد که تأویل مذکور کامل میشود، ولی هر کس در سیاق طرق یاد شده دقت کند این توجیه را بعید خواهد شمرد. و نیز گفته: ابن الصباغ [۸۳]چنین جواب داده که: برای او (ابن مسعود) قطع و یقین به این امر حاصل نشده بود و پس از او اتفاقنظر حاصل گشت، به عبارت دیگر: این دو سوره در زمان او به حدّ تواتر رسیده بود هرچند که نزد او تواتر آنها به ثبوت نرسیده بود.
و ابن قتیبه در مشکل القرآن گفته: ابن مسعود میپنداشت که معوذتین از قرآن نیست چون دیده بود که: پیغمبر صبا این دو سوره حسن و حسین را تعویذ میکرد، پس بر همین گمان باقی ماند. ولی ما نمیگوییم: کار او درست بوده و مهاجرین و انصار اشتباه کردهاند.
و گفته: و اما ساقط کردن سورهی فاتحه از مصحف خود نه به خاطر این بوده که پنداشته باشد این سوره از قرآن نیست، معاذالله! ولی نظرش این بوده که قرآن را از ترس شک و فراموشی و زیاد و کم شدن در آن نوشتهاند، و این امور در سورهی الحمد نیست چون هم کوتاه است و هم یاد گرفتن آن بر همه افراد واجب.
میگویم: اینکه ابن مسعود سورهی الفاتحه را از مصحفش انداخته ابوعبید به سند صحیحی آورده، چنانکه در اوایل نوع نوزدهم ذکر گردید.
تذکر دوم: زرکشی در البرهان گفته: قرآن و قرائتها دو حقیقت متفاوت هستند، قرآن همان وحی است که بر محمد صنازل گردیده برای بیان [معارف] و معجزه است، ولی قرائتها الفاظ گوناگون وحی یا چگونگی آنهاست که در حروف هفتگانه هست، از قبیل تخفیف و تشدید و ...، و قرائتهای هفتگانه نزد جمهور متواتر است. بعضی هم گفتهاند: مشهور است.
زرکشی گفته: تحقیق آن است که از خود قرّاء سبعه متواتر است، ولی در مورد متواتر بودنش از پیغمبر صاشکال است، اسناد پیشوایان قرائت در کتب قرائت موجود است که به طور مسلسل از آنها رسیده.
میگویم: به دلیلی که خواهد آمد در این گفته نظر و اشکال است، و ابوشامه ـ چنان که گذشت ـ الفاظ مورد اختلاف قراء را استثناء کرده است، و ابن الحاجب آنچه از قبیل اداء باشد استثنا نموده، مانند: مدّ و اماله و تحقیق همزه. و دیگری گفته: حق آن است که اصل مدّ و اماله متواتر است، ولی مقدار آنها متواتر نیست چون در چگونگی آن اختلاف است. این را زرکشی بیان کرده و چنین گفته: و اما انواع تحقیق همزه همهاش متواتر است.
و ابن الجزری گفته: کسی را نمیشناسیم که پیش از ابنالحاجب این سخن را گفته باشد، و بر تواتر تمام اینها پیشوایان اصول تصریح کردهاند از قبیل قاضی ابوبکر و ... و این درست است، زیرا که اگر متواتر بودن لفظ آن ثابت شود، تواتر نحوه اداء آن نیز ثابت میگردد، چون تلفظ جز با آن امکانناپذیر و نادرست است.
تذکر سوم: ابوشامه میگوید: عدهای گمان کردهاند که قرائتهای هفتگانهای که اکنون موجود هستند مقصود و منظور حدیثاند، و حال آنکه این پندار خلاف اجماع قاطبه اهل علم است، و این گمان از افراد جاهل سر میزند.
و ابوالعباس بن عمار گفته: آنکه قرائتها را هفتگانه نقل کرده کار ناشایستهای انجام داده، و امر را بر افراد عامی مشکل ساخته چون برای کوتهنظران این ایهام را ایجاد کرده که این قرائتهای هفتگانه همان است که در خبر ذکر گردیده؛ و ای کاش وقتی به چند قرائت بسنده میکند کمتر یا بیشتر از هفت قرار دهد تا شبهه را برطرف سازد، و همینطور وقتی از هر امام قرائت به دو راوی اکتفا میشود هر کس از راوی سومی گرفته باشد ابطال کنند، با اینکه گاهی آن روایت سوم اشهر و اصح و اظهر است، و چه بسا آنکه نمیفهمد مطلب چیست مبالغه کرده و آن را تخطئه یا تکفیر نماید.
و ابوبکربن العربی گفته: جواز اختصاص به این هفت قرائت ندارد تا غیر اینها جایز نباشد امثال قرائت ابوجعفر و شیبه و مانند اینها؛ چون اینها مثل آنها یا بالاترند، عدهای این سخن را گفتهاند از جمله: مکی و ابوالعلاء همدانی و دیگران از پیشوایان قرّاء.
و ابوحیّان گفته: در کتاب ابن مجاهد و پیروان وی از قرائتهای مشهور جز قسمت اندک چیزی نیست، مثلاً ابوعمروبن العلا: هفده راوی از او مشهور است ـ نام آنها را برده ـ ولی در کتاب ابن مجاهد تنها یزیدی را نام برده، و از یزیدی ده راوی مشهور است پس چگونه بر سوسی و دوری اکتفا شود؟ در حالی که مزیتی بر دیگران ندارند! زیرا که همه در ضبط و استواری و مشارکت در فراگیری مشترکند، من سببی برای این کار نمیبینم مگر آنچه گفتهاند: کمی معلومات.
و مکی گفته: هر کس گمان کند که قرائت این قرّاء نظیر عاصم و نافع همان حروف هفتگانهای است که در خبر آمده، اشتباه بزرگی مرتکب شده است. وی گفته: لازمه این حرف آن است که آنچه غیر از او قرائت این هفت نفر هست که از پیشوایان این فن و دیگران به ثبوت رسیده و موافق خط مصحف هم هست، قرآن نباشد، و حال آنکه این غلط بزرگی است؛ زیرا که کسانی که از پیشوایان متقدم ـ از قبیل ابوعبید بن سلام و ابوحاتم سجستانی و ابوجعفر طبری و اسماعیل قاضی در این باره تصنیف کردهاند، چندین برابر اینها را نام بردهاند، و مردم در آغاز قرن سوم در بصره به قرائت ابوعمرو و یعقوب، و در مکه به قرائت ابن کثیر، و در مدینه به قرائت نافع میخواندند، و همین وضع ادامه داشت تا اول قرن چهارم که ابن مجاهد نام کسائی را نوشت و نام یعقوب را حذف کرد و نیز گفته: سبب اکتفا کردن به این هفت نفر ـ با اینکه در بین پیشوایان قراء کسانی هستند که از این هفت تن مقامشان بالاتر یا مثل اینها باشد ـ آن است که: راویان از این هفت نفر بسیار زیادند، و چون همتها کوتاه شد، بر آنچه موافق خط مصحف بود که حفظ آن آسان و ضبط قرائتش میسر مینمود اکتفا کردند، و کسانی را که به درستی و امانت و ممتد بودن دوران ملازمت قرائت و اتفاق بر فراگیری از او مشهور بود انتخاب کردند، و از هر خطّه یک پیشوا برگزیدند، با وجود این قرائتهای دیگر را نیز نقل نموده و بر قرائت آنها میخواندند، مانند قرائت ابوجعفر و یعقوب و شیبه و غیر اینها. و گفته: ابن جبیر مکی پیش از ابن مجاهد کتابی در قرائات نوشته که بر پنج نفر بسنده کرده؛ از هر خطه یک پیشوا انتخاب نموده است؛ این کار به خاطر آن بود که مصحفهای ارسالی عثمان پنج عدد به این پنج شهر بوده؛ و گفتهاند: عثمان هفت مصحف فرستاد، این پنج تا به اضافه یک مصحف به یمن و مصحفی دیگر به بحرین، ولی چون از این دو مصحف خبری شنیده نشده و ابن مجاهد و دیگران خواستهاند این شماره را رعایت کنند، از غیر بحرین و یمن دو قاری انتخاب نمودهاند تا این عدد تکمیل گردد. اتفاقاً این عدد مطابق همان عددی است که حدیث بر آن وارد شده، و چون کسانی که اصل قضیه را نمیدانند این عدد را دیدهاند و زیرکی نداشتهاند، گمان بردهاند که منظور از حروف هفتگانه قرائتهای هفتگانه است، و قاعدهای که بر آن اعتماد میشود صحت سند در شنیدن قرائت و درستی وجه عربیت و موافقت با خط قرآنی است.
و صحیحترین قرائتها از لحاظ سند نافع و عاصم، و فصیحترین آنها قرائت ابوعمرو و کسائی است.
و قرّاب در الشافی گفته: تمسک به قرائت هفت نفر از قراء حدیث و روایتی ندارد، بلکه از جمعآوری برخی از متأخران است که انتشار یافته و این تصور را پدید آورده که بیش از اینها جایز نیست، در صورتی که هیچ کس این را نگفته است.
و الکواشی [۸۴]گفته: هر قرائتی که سندش صحیح و مطابق قواعد عربی و موافق خطّ مصحف امام باشد، از قرائتهای هفتگانه منصوص است، و اگر دارای یکی از این سه شرط نباشد شاذ است.
و پیشوایان این فن از کسانی که گمان بردهاند قرائتهای مشهور در کتابهایی نظیر التیسیر و الشاطبیه منحصر است به شدت انتقاد کردهاند، و آخرین کسی که به این معنی تصریح کرده شیخ تقیالدین سبکی است که در کتاب شرحالمنهاج گفته: اصحاب گفتهاند: قرائتهای هفتگانه در نماز و غیر آن جایز است ولی خواندن قرائتهای شاذ جایز نیست، و ظاهر این سخن موهم آن است که جز این هفت قرائت شاذ میباشد، و بغوی نقل کرده که قرائت یعقوب و ابوجعفر با قرائتهای هفتگانه مشهور اتفاقی است و این سخن درست است.
و گفته: و بدان که آنچه جز این هفت قرائت مشهور است بر دو نوع میباشد: یکی مخالف خط مصحف است که بیشک خواندن آن نه در نماز و نه در غیر آن جایز نیست. و نوع دیگر مخالف خط مصحف نیست و قرائت آن هم مشهور نمیباشد، بلکه از طریق غریبی که بر آن اعتماد نمیشود وارد گردیده، این نوع نیز قرائتش جایز نیست و نوعی دیگر قرائتش از پیشوایان فن ـ از قدیم و جدید ـ مشهور است که وجهی برای منع از آن نیست، قرائت یعقوب و غیر او از این قبیل است.
و گفته: بغوی شایستهترین کسی است که در این مورد بر او اعتماد میشود، چون که او معلم قرائت و فقیه جامع علوم است و گفته: تفصیل در قرائتهای شاذ این چنین است، چون از آنها روایات شاذ بسیاری نقل گردیده است.
و فرزندش در کتاب منعالموانع گفته در جمعالجوامع گفتیم: قرائتهای هفتگانه متواتر است سپس درباره شاذ گفتیم: قول صحیح آن است که غیر از قرائتهای دهگانه است، ولی نگفتیم: قرائتهای دهگانه متواتر است بدین جهت که قرائتهای هفتگانه هیچ اختلافی نیست که متواترند، لذا نخست آنچه مطابق اجماع بود یادآور شدیم و سپس آنچه مورد اختلاف بود بیان کردیم. و گفته: اضافه بر اینکه: قول به غیر متواتر بودن قرائتهای سهگانه کاملاً نادرست است، و این سخن از کسی که حرفهایش در مسائل دینی مورد اعتماد است صحیح نیست و این قرائتها با خط مصحف مغایرت ندارد. وی افزوده: و من شنیدم که پدرم به شدت از یکی از قضات انتقاد میکرد چون به او خبر رسیده بود که قرائت آنها را منع کرده است، و نیز یکی از همکیشانمان از پدرم اجازه خواست که قرائتهای هفتگانه را آموزش دهد، پدرم گفت: اجازه دادم قرائتهای دهگانه را تعلیم کنی.
و در پاسخ سؤالی که ابن الجزری از او کرده گفته است: قرائتهای هفتگانهای که شاطبی به آنها اکتفا کرده و سه قرائت ابوجعفر و یعقوب و خلف: متواتر و از دین بودنشان بدیهی است، و هر حرفی که یکی از این ده نفر به تنهایی بیان داشته باشد از آثار دینی بدیهی است که بر رسولالله صنازل گردیده، و جز کسی که نادان باشد در این باره بحث نمیکند.
تذکر چهارم: با اختلاف قرائتها اختلاف در احکام پدید میشود؛ لذا فقها باطل شدن یا نشدن وضوی کسی که زنان را لمس کرده باشد برمبنای اختلاف در قرائت ﴿لـمستم﴾و ﴿لَٰمَسۡتُمُ﴾[النساء: ۴۳]. قرار دادهاند، و جواز یا عدم جواز وطی حائض هنگام قطع شدن خون پیش از غسل را بر اختلاف در قرائت: ﴿يَطۡهُرۡنَ﴾[البقرة: ۲۲۲]. مبتنی نمودهاند، و سخن غریبی درباره این آیه اگر به هر دو قرائت خوانده شود حکایت کردهاند، ابواللیث سمرقندی در کتاب البستان دو قول حکایت کرده: یکی اینکه خداوند هر دو را فرموده، و دیگر اینکه خداوند یک قرائت را فرموده ولی هر دو قرائت را اجازه داده. سپس قول وسطی را انتخاب کرده اینکه: اگر هر قرائت تفسیری مغایر دیگری داشته باشد، خداوند هر دو را فرموده و این دو قرائت به مثابه دو آیه خواهد بود مانند ﴿حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ﴾ و اگر تفسیر هر دو یکی باشد مثل ﴿ٱلۡبُيُوتَ﴾ و ﴿ٱلۡبُيُوتَ﴾[البقرة: ۱۸۹]. که یکی را فرموده ولی هر دو قرائت را اجازه داده که هر قبیله همانطور که زبانشان عادت کرده بخوانند.
و گفته: اگر بپرسید: هرگاه قائل شوید که خداوند یکی را فرموده، کدام یک خواهد بود؟ میگوییم: آنکه به لهجه قریش باشد.
یکی از متأخرین گفته: اختلاف و تنوع قرائت فوایدی دارد از جمله:
۱- آسان نمودن کار بر امت.
۲- اظهار فضل و شرافت این امت بر سایر امتها که کتابشان فقط بر یک وجه نازل گردیده.
۳- بزرگ نمودن پاداش این امت، از جهت اینکه تمام کوشش خود را به کار میبرند تا قرآن را لفظ به لفظ بررسی و ضبط کنند، حتی مقدار مدها و تفاوت امالهها را، و نیز به جستجوی معانی قرآن و استنباط حکمتها و احکام از آن، و دقت در توجیه و تعلیل و ترجیح معانی مختلف که بیان میگردد.
۴- آشکار شدن سرّ الهی در این کتاب آسمانی و اینکه خداوند آن را از تغییر و تبدیل و اختلاف ـ با این همه وجوهی که دارد ـ حفظ مینماید.
۵- بسیاری معجزات آن به خاطر ایجازی که دارد، چون تنوع قرائت بسان کثرت آیات است که اگر دلالت هر لفظ به طور جداگانه آیهای قرار داده میشد معلوم است که چقدر طولانی میگشت، لذا کلمه ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾[المائدة: ۶]. بر شستن پا و مسح کشیدن بر خفّ (= نوعی کفش که به آن موزه میگویند) حمل گردیده، و حال آنکه لفظ یکی است ولی به اعرابهای مختلف.
۶- بعضی از قرائتها بیان میکند و توضیح میدهد قرائت دیگری را که چه بسا پوشیده مینماند بر افراد، مثلاً: قرائت ﴿يَطۡهُرۡنَ﴾ ـ به تشدید ـ معنی قرائت دیگر را ـ که به تخفیف است ـ بیان میکند، و قرائت: ﴿فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾بیان میکند که منظور از ﴿فَٱسۡعَوۡاْ﴾در قرائت دیگر رفتن است نه به سرعت رفتن.
و ابوعبید در فضائل القرآن گفته: «منظور از قرائت شاذ؛ تفسیر قرائت مشهور و بیان معانی آن است، مانند قرائت عایشه و حفصه ب: ﴿والوسطی صلاة العصر﴾و قرائت ابن مسعود: ﴿فَٱقۡطَعُوٓاْأیمانهما﴾[المائدة: ۳۸]. و قرائت جابر: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعۡدِ إِكۡرَٰهِهِنَّ لهنّ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[النور: ۳۳]. وی گفته: این حروف و امثال اینها تفسیرکننده قرآن است، و امثال اینها از تابعین روایت میشد ـ به عنوان تفسیر ـ خوشایند بود تا چه رسد به بزرگان صحابه که از آنها روایت شود سپس در قرائت وارد گردد! این از تفسیر بالاتر و قویتر است کمترین چیزی که از این حروف به دست میآید اینکه صحت تأویل شناخته میشود».
من در کتاب اسرارالتنزیل به بیان هر قرائتی که معنی دیگری اضافه بر قرائت مشهور دارد، پرداختهام.
تذکر پنجم: در مورد عمل به قرائت شاذ اختلاف شده است، امامالحرمین در البرهان از ظاهر مذهب امام شافعی نقل کرده که: جایز نیست. ابونصر قشیری نیز از او پیروی نموده، و ابن الحاجب به طور قطع به آن قائل شده؛ به جهت اینکه آن قرائت را به عنوان اینکه قرآن است نقل کردهاند و حال آنکه ثابت نیست. و ابوالطیب قاضی و حسین قاضی، و رویانی و رافعی عمل به آن را ـ بسان خبر واحد ـ جایز شمردهاند، و ابن السبکی در جمعالجوامع و شرحالمختصر این قول را صحیح دانسته است، و اصحاب ما بر قطع کردن دست راست سارق به قرائت ابن مسعود استدلال کردهاند، امام ابوحنیفه نیز همین قول را اختیار نموده، همچنین بر وجوب پی در پی بودن روزه کفاره قسم خوردن به قرائت ابن مسعود: «متتابعات» [در آیه کفاره قسم (مائده: ۸۹)] استدلال کرده، ولی اصحاب ما این را نپذیرفتهاند؛ زیرا که منسوخ بودنش ثابت شده ـ چنانکه خواهد آمد.
تذکر ششم: از مسایل مهم توجیه قرائتهاست که پیشوایان به آن اهتمام ورزیده و کتابهای جداگانهای در این باره تألیف کردهاند، از جمله: الحجه از ابوعلی فارسی، و الکشف از مکی، و الهدایه از مهدوی، و المحتسب فی توجیه الشواذ از ابن جنی را میتوان نام برد. الکواشی گفته: فائدهاش آن است که دلیل یا مرجع بر قرائت موردنظر میشود؛ ولی یک نکته را باید یادآور شد که: گاهی یک قرائت بر دیگری به طوری ترجیح داده میشود که آن را به سقوط نزدیک میسازد و این ناخوشایند است چون هر دو قرائت متواترند.
و ابوعمر زاهد [۸۵]در کتاب الیواقیت از ثعلب حکایت کرده که گفت: هرگاه دو اعراب مختلف در قرآن باشد هیچکدام را بر دیگری ترجیح نمیدهم، تا اینکه سخن مردم را بشنوم، پس هر یک قویتر بود آن را امتیاز خواهم داد.
و ابوجعفر نحّاس گفته: سلامتی نزد اهل دین آن است که اگر هر دو قرائت صحیح باشد گفته نشود یکی از آنها بهتر است؛ زیرا که هر دو از پیغمبر صرسیده پس هر که این طور بگوید گناه کرده، و رؤسای صحابه مانند این سخن را انکار مینمودند.
و ابوشامه گفته: مؤلفان در ترجیح قرائت (مالک) و (مَلک) بسیار سخن گفتهاند تا جایی که برخی به خاطر مبالغه در این امر نزدیک است وجه قرائت دیگر را ساقط نماید، و این کار پس از آنکه هر دو قرائت ثابت شده خوب نیست.
و بعضی گفتهاند: توجیه قرائتهای شاذ ـ از نظر صناعت ـ قویتر از توجیه قرائت مشهور است.
[۸۳] عبدالسید بن محمد، فقیه شافعی از اهل بغداد و متوفای سال: ۴۷۷ هـ. نگا: طبقات الشافعیه ۳/ ۲۳۰. [مصحح] [۸۴] احمد بن یوسف موصلی از فقهای شافعیه متوفای سال: ۶۰۸ هـ. نگا: النجوم الزهرة ۷/ ۳۴۸. [مصحح] [۸۵] محمد بن عبدالواحد از ائمه و بزرگان علم لغت بوده است. خطیب بغدادی در بارهی او گفته: شیوخ مان را دیدم که او را توثیق و تصدیق میکنند. او صاحب کتاب یاقوتة الصراط میباشد. نگا: فهرست از ابن خیر: ۶۰ و البرهان ۱/ ۳۹۳. [مصحح]