الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد اول

فهرست کتاب

بلی

بلی

حرفی است که الف آن اصلی است، و گفته‌اند: اصل آن (بل) و الف زائد است، و گفته می‌شود: بلی برای تأنیث می‌آید به دلیل اماله شدن آن.

و آن را دو موضع است:

اول: اینکه ردّ نفی پیش از خودش باشد، مانند:

﴿مَا كُنَّا نَعۡمَلُ مِن سُوٓءِۢ ۚ بَلَىٰٓ[النحل: ۲۸].

«کارهای بد نمی‌کردیم، بله».

یعنی: کارهای بد می‌کردید،

﴿لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُۚ بَلَىٰ[النحل: ۳۸].

«خداوند بر نمی‌انگیزد هر کس را که می‌میرد، بله».

یعنی: خداوند برمی‌انگیزد،

﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ[التغابن: ۷].

«آنها که کفر ورزیده‌اند چنین پنداشته‌اند که (پس از مرگ) برانگیخته نشوند، بله به پروردگارم سوگند که حتماً برانگیخته خواهند شد».

﴿قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ سَبِيلٞ[آل‌عمران: ۷۵].

«گفتند بر ما (اهل تورات) گناهی نیست که اموال دیگران را بخوریم».

سپس فرمود: ﴿بَلَىٰ یعنی: بر آنها گناه هست،

﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ[البقرة: ۱۱۱].

«و گفتند داخل بهشت نمی‌شود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد».

سپس فرمود: ﴿بَلَىٰۚیعنی: داخل می‌شود،

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ[البقرة: ۸۰].

«و گ فتند آتش جهنم به ما نرسد مگر چند روزی».

سپس فرمود: ﴿بَلَىٰۚ یعنی: آتش به آنها می‌رسد و در آن تا ابد خواهند ماند.

دوم: اینکه در جواب استفهامی که بر نفی وارد شده واقع گردد، پس آن را ابطال می‌نماید، خواه استفهام حقیقی باشد مثل: ألیس زید بقائم = آیا زید ایستاده نیست؟ که می‌گویی: بلی، و یا استفهام توبیخی و سرزنش باشد مانند:

﴿أَمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ[الزخرف: ۸۰].

«آیا می‌پندارند که ما نمی‌شنویم سرّ آنها و سخنان در گوشیشان را بلی».

﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ ٣ بَلَىٰ[القیامة: ۳-۴].

«آیا انسان گمان می‌کند که ما استخوان‌های (پوسیده‌اش) را باز جمع نخواهیم آورد، بلی».

و یا استفهام تقریری باشد، مثل:

﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ[الأعراف: ۱۷۲].

«آیا من پروردگارتان نیستم گفتند: بلی».

ابن عباس و غیر او گفته‌اند: اگر می‌گفتند: نعم، کافر می‌شدند، وجه آن این است که نعم تصدیق خبردهنده است به نفی یا اثبات، و مثل این بود که بگویند: پروردگارمان نیستی، برخلاف بلی، که برای ابطال نفی است، و تقدیر آن چنین است: تو پروردگارمان هستی.

و سهیلی و غیر او مخالفت کرده‌اند به اینکه: استفهام تقریری خبر موجب است، و از همین روی سیبویه ممنوع دانسته که أم در آیه آتی متصل باشد که:

﴿أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٥١ أَمۡ أَنَا۠ خَيۡرٞ[الزخرف: ۵۱-۵۲].

«آیا نمی‌نگرید بلکه من بهترم» [۱۷۸].

زیرا که بعد از ایجاب واقع نمی‌شود، و هرگاه ثابت گردد که برای ایجاب است نعم بعد از ایجاب تصدیق آن می‌باشد.

ابن هشام گفته: بر اینها اشکال می‌شود که: بلی ـ بالاتفاق ـ در جواب ایجاب واقع نمی‌گردد.

[۱۷۸] گفتنی است که: ترجمه‌ي آیه را مطابق گفته سیبویه آوردیم. ـ م.