بلی
حرفی است که الف آن اصلی است، و گفتهاند: اصل آن (بل) و الف زائد است، و گفته میشود: بلی برای تأنیث میآید به دلیل اماله شدن آن.
و آن را دو موضع است:
اول: اینکه ردّ نفی پیش از خودش باشد، مانند:
﴿مَا كُنَّا نَعۡمَلُ مِن سُوٓءِۢ ۚ بَلَىٰٓ﴾[النحل: ۲۸].
«کارهای بد نمیکردیم، بله».
یعنی: کارهای بد میکردید،
﴿لَا يَبۡعَثُ ٱللَّهُ مَن يَمُوتُۚ بَلَىٰ﴾[النحل: ۳۸].
«خداوند بر نمیانگیزد هر کس را که میمیرد، بله».
یعنی: خداوند برمیانگیزد،
﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ﴾[التغابن: ۷].
«آنها که کفر ورزیدهاند چنین پنداشتهاند که (پس از مرگ) برانگیخته نشوند، بله به پروردگارم سوگند که حتماً برانگیخته خواهند شد».
﴿قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ سَبِيلٞ﴾[آلعمران: ۷۵].
«گفتند بر ما (اهل تورات) گناهی نیست که اموال دیگران را بخوریم».
سپس فرمود: ﴿بَلَىٰ﴾ یعنی: بر آنها گناه هست،
﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ﴾[البقرة: ۱۱۱].
«و گفتند داخل بهشت نمیشود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد».
سپس فرمود: ﴿بَلَىٰۚ﴾یعنی: داخل میشود،
﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ﴾[البقرة: ۸۰].
«و گ فتند آتش جهنم به ما نرسد مگر چند روزی».
سپس فرمود: ﴿بَلَىٰۚ﴾ یعنی: آتش به آنها میرسد و در آن تا ابد خواهند ماند.
دوم: اینکه در جواب استفهامی که بر نفی وارد شده واقع گردد، پس آن را ابطال مینماید، خواه استفهام حقیقی باشد مثل: ألیس زید بقائم = آیا زید ایستاده نیست؟ که میگویی: بلی، و یا استفهام توبیخی و سرزنش باشد مانند:
﴿أَمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ﴾[الزخرف: ۸۰].
«آیا میپندارند که ما نمیشنویم سرّ آنها و سخنان در گوشیشان را بلی».
﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ ٣ بَلَىٰ﴾[القیامة: ۳-۴].
«آیا انسان گمان میکند که ما استخوانهای (پوسیدهاش) را باز جمع نخواهیم آورد، بلی».
و یا استفهام تقریری باشد، مثل:
﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ﴾[الأعراف: ۱۷۲].
«آیا من پروردگارتان نیستم گفتند: بلی».
ابن عباس و غیر او گفتهاند: اگر میگفتند: نعم، کافر میشدند، وجه آن این است که نعم تصدیق خبردهنده است به نفی یا اثبات، و مثل این بود که بگویند: پروردگارمان نیستی، برخلاف بلی، که برای ابطال نفی است، و تقدیر آن چنین است: تو پروردگارمان هستی.
و سهیلی و غیر او مخالفت کردهاند به اینکه: استفهام تقریری خبر موجب است، و از همین روی سیبویه ممنوع دانسته که أم در آیه آتی متصل باشد که:
﴿أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٥١ أَمۡ أَنَا۠ خَيۡرٞ﴾[الزخرف: ۵۱-۵۲].
«آیا نمینگرید بلکه من بهترم» [۱۷۸].
زیرا که بعد از ایجاب واقع نمیشود، و هرگاه ثابت گردد که برای ایجاب است نعم بعد از ایجاب تصدیق آن میباشد.
ابن هشام گفته: بر اینها اشکال میشود که: بلی ـ بالاتفاق ـ در جواب ایجاب واقع نمیگردد.
[۱۷۸] گفتنی است که: ترجمهي آیه را مطابق گفته سیبویه آوردیم. ـ م.