الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد اول

فهرست کتاب

نوع بیست و یکم: شناخت اسانید عالی و نازل آن

نوع بیست و یکم: شناخت اسانید عالی و نازل آن

بدان که علو و بلندی اسناد را طلب کردن سنت است؛ زیرا که آدمی را به خداوند متعال نزدیک می‌کند. و اصحاب حدیث آن را به پنج قسم تقسیم کرده‌اند، که دیدم تمام آن اقسام در اینجا جاری است:

اول: نزدیک بودن ـ به لحاظ کمی عدد ـ به رسول ص، با سندی پاکیزه که ضعیف نباشد، و این بهترین و ارزنده‌ترین انواع علو می‌باشد؛ بالاترین سندی که برای اسانید این زمان هست سندی است که رجال آن چهارده نفرند، این نوع اسانید از قراءت عاصم به روایت حفص، و قراءت یعقوب به روایت رویس تحقق می‌پذیرد.

* * *

دوم: از اقسام علو در اصطلاح محدثین: نزدیک بودن به یکی از پیشوایان حدیث است از قبیل: اعمش و هشیم و ابن جریج و الاوزاعی و امام مالک، نظیرش در بحث ما: قرب به یکی از پیشوایان قراءت است، که عالی‌ترین اسنادی که امروزه برای شیوخ واقع است ـ اسناد توأم با تلاوت ـ تا نافع دوازده و تا عامر نیز دوازده واسطه می‌باشد.

* * *

سوم: از اقسام علو در اصطلاح محدثین: نسبت به یکی از کتاب‌های ششگانه است، به اینکه حدیثی را روایت کند که اگر از طریق یکی از کتاب‌های ششگانه آن را نقل نماید نازل‌تر است از اینکه از طریقی دیگر آن را روایت کند، و نظیر آن در بحث ما اینکه: علو نسبت به یکی از کتاب‌های مشهور قراءت باشد، مانند: تیسیر و شاطبیه. موافقات و ابدال و مساوات و مصافحات نیز از این نوع است.

پس موافقت آن است که: طریق او با یکی از صاحبان کتاب‌ها در اسنادش جمع گردد، و این گاهی با علو نیز همراه است، و گاهی نه، مثالش در این فن، قراءت ابن کثیر به روایت بزّی، از طریق ابن بنان از أبو ربیعه از او است، که ابن الجزری آن را از کتاب المفتاح ابومنصور محمدبن عبدالملک بن خَیرون روایت می‌کند، و از کتاب المصباح ابوالکرم شهرزوری نیز، و هر کدام از این دو مؤلف آن روایت را بر عبدالسیدبن عتاب خوانده‌اند، پس روایت آن از یکی از این دو طریق را ـ در اصطلاح اهل حدیث ـ موافقت با طریق دیگر می‌نامند.

و بدل: آن است که طریقش با استاد استادش تا بالاتر جمع گردد، گاهی علوّ نیز دارد و گاهی ندارد، مثال آن در اینجا قراءت ابوعمر و به روایت دُوری از طریق ابن مجاهد از ابوالزّعراء از ابوعمرو می‌باشد، این قرائت را ابن الجزری از کتاب التیسیر روایت کرده که الدّانی بر ابوالقاسم عبدالعزیزبن جعفر بغدادی خوانده، و نیز بر ابوطاهر از ابن مجاهد خوانده است. و از کتاب المصباح روایت کرده که ابوالکرم آن را بر ابوالقاسم یحیی بن احمد سبتی خوانده، و یحیی بر ابوالحسن حمامی، و نیز ابوالحسن بر ابوطاهر خوانده است، پس روایت آن از طریق المصباح بدل از الدّانی در استاد استادش نامیده می‌شود.

و مساوات: آن است که بین راوی و پیغمبر ص، یا بین راوی و صحابی یا راوی و طبقه بعد از صحابی تا استاد یکی از کتاب‌ها، همان‌قدر افراد باشند که بین یکی از مؤلفین کتب تا پیغمبر صیا صحابی یا طبقه بعدی هستند.

و مصافحه: آن است که یک عدد بیشتر باشد، انگار که صاحب آن کتاب را ملاقات کرده، و با او مصافحه نموده (دست به دست او داده) و از او درس گرفته باشد. مثالش قرائت نافع است، که شاطبی آن را از ابوعبدالله محمدبن علی نفری از ابوعبدالله بن غلام الفرس، از سلیمان بن نجاح و غیر او، از ابوعمرو الدّانی، از ابوالفتح فارس بن احمد، از عبدالباقی بن الحسن، از ابراهیم بن عمر مقری، از ابوالحسن بن بویان، از أبوبکربن الاشعث، از أبوجعفر ربعی معروف به أبی نشیط، از قالون، از نافع روایت کرده است. و ابن الجزری از ابوبکر خیاط از ابومحمد بغدادی و غیر او، از صائغ، از کمال‌بن فارس، از ابوالیمن کندی، از ابوالقاسم هبة‌الله بن أحمد حریری، از ابوبکر خیاط، از فرضی، از ابن بویان روایت کرده است. و این مساوات برای ابن الجزری است؛ چون بین او تا ابن بویان هفت تن می‌باشند، که همان عدد بین او تا شاطبی است، و برای کسی که از ابن‌الجزری گرفته مصافحه با شاطبی است.

و از جمله شباهت‌هایی که با تقسیم أهل حدیث دارند اینکه: قرّاء سندهای قرائت را به قرائت و روایت و طریق و وجه تقسیم کرده‌اند، پس اگر اختلاف مربوط به یکی از پیشوایان هفتگانه یا دهگانه یا مانند آنها بود، و روایات و طرق از او متّفق باشند آن را قرائت نامند، و هرگاه مربوط به راوی از قرّاء بود روایت خوانند، و اگر اختلاف به بعد از راوی ـ هر طبقه‌ای که بعد از آن باشد ـ مربوط می‌شود آن را طریق گویند، و اگر مربوط به تخییر قاری در آن باشد وجه است.

* * *

چهارم از اقسام علو: پیشتر بودن فوت استاد از همتایش که هر دو از استادی فرا گرفته‌اند بنابراین مثلاً کسی که از تاج بن مکتوم آموخته برتر است از کسی که از ابوالمعالی بن اللبان آموخته، و کسی که بر ابن اللبان شاگردی کرده رتبه روایتش برتر است از آنکه از برهان شامی فرا گرفته است، هرچند که این سه همگی شاگرد ابوحیّان بوده‌اند، چون فوت اولی پیش از دومی، و دومی پیش از سومی بوده است.

* * *

پنجم: علو به مرگ استاد است بدون توجه به امری دیگر، یا اینکه استاد دیگری بوده یا نه. یکی از محدّثین می‌گوید: اسناد را به علو توصیف کنند هرگاه که از فوت استاد پنجاه سال بگذرد و ابن منده گفته: سی سال بگذرد؛ بنابراین فرا گرفتن از یاران ابن الجزری از سال هشتصد و شصت و سه عالی است؛ چون ابن الجزری آخرین کسی است که سنش زیاد بوده، و در آن هنگام سی سال از فوتش گذشته است.

این است آنچه از قواعد حدیث تحریر نمودم، و قواعد قرائت‌ها را بر آنها تخریج کردم و پیش از من کسی این کار را نکرده بود، حمد و منت خدای را که چنین توفیقی داد.

و چون اقسام علوم را دانستی نزول را نیز می‌توانی بشناسی چون ضدّ آن است، و اینکه نزول هرگاه جبران نشده باشد به اینکه رجالش أعلم و أحفظ و أتقن و یا أجلّ یا اشهر یا أورع باشند مذموم است، و هرگاه با این امور جبران شود مذموم و مفضول نخواهد بود.