نوع نهم: شناخت سبب نزول
گروهی از دانشمندان تصنیفهای جداگانهای در این باره تدوین کردهاند که قدیمیترین آنها علیبن المدینی ـ استاد امام بخاری ـ میباشد، و از مشهورترین آنها کتاب واحدی است ـ با کمبودهایی که در آن هست ـ، جعبری این کتاب را تلخیص کرده، سندهایش را حذف نموده، ولی چیزی بر آن نیافزوده است. شیخالاسلام ابوالفضل ابن حجر کتابی در این باره نگاشته که پیش از آنکه آن را تکمیل کند در گذشته است، و ما کامل آن را نیافتیم، من نیز در این زمینه کتابی جامع و مختصر نگاشتهام که مانندش در این نوع تألیف نشده، و آن را لبابالنقول فی اسباب النزول نامیدهام.
جعبری [۵۰]میگوید: نزول قرآن بر دو قسم بود، یک قسم ابتدا نازل میشد، و قسم دیگر پس از واقعه یا سؤالی نازل میگشت، و در این نوع چند مسأله هست:
مسألهی اول: برخی گمان کردهاند که در این فن فایدهای نیست، به دلیل اینکه این هم نوعی تاریخ است، ولی این گمان باطل است، بلکه فوایدی در آن هست از جمله:
۱- شناختن حکمت و فلسفه احکام و قوانینی که در قرآن آمده است.
۲- بنا به گفته کسانی که مورد نزول را مخصّص میدانند: حکم را به همان مورد نزول آیه تطبیق دادن.
۳- گاهی لفظ عام است ولی دلیلی بر تخصیص آن اقامه میشود، که اگر سبب نزول را بدانیم در غیر آن مورد آیه را تطبیق میکنیم؛ زیرا که داخل بودن صورت سبب نزول قطعی و بیرون کردن آن با اجتهاد ممنوع است، چنانکه قاضی ابوبکر در کتاب التقریب حکایت اجماع کرده، و به قول شاذّی که آن را جایز شمرده التفات نباید کرد.
۴- واقف شدن و اطلاع یافتن بر معنای آیه و از میان رفتن شک و تردید، واحدی گفته: «شناسایی تفسیر آیهای جز با دانستن قصه و بیان نزولش ممکن نیست» و ابن دقیقالعید گفته: «دانستن موجبات نزول، برای فهم معانی قرآن راه محکم و استواری است» و شیخ الإسلام ابن تیمیه گفته: «شناخت سبب نزول بر فهم آیه کمک میکند؛ زیرا که علم به سبب موجب علم به مسبّب است».
و فهمیدن معنی آیه: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾[آلعمران: ۱۸۸]. بر مروان بن الحکم مشکل شده بود و چنین میگفت: اگر بنا باشد هر کس از آنچه به او میرسد خوشحال شود، و خوشایندش باشد که به خاطر کارهایی که انجام نداده ستایش گردد، معذّب شود، پس همگی ما معذّب خواهیم بود، تا اینکه ابن عباس برای او بیان کرد که درباره اهل کتاب نازل شد هنگامی که پیغمبر اکرم صچیزی از آنها پرسید، حقیقت را مخفی کردند، و چیز دیگری جواب دادند و چنین وانمود کردند که آنچه پرسیده بود درست جواب دادهاند و برای کاری که انجام نداده بودند خواستار ستایش و تقدیر آن حضرت شدند. شیخین این روایت را نقل کردهاند.
و از عثمانبن مظعون و عمروبن معدیکرب حکایت شده که این دو نفر میگفتند: خمر مباح است و به این آیه استدلال میکردند که:
﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ إِذَا مَا ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّأَحۡسَنُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾[المائدة: ۹۳].
«گناهی نیست بر کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک کردهاند در آنچه چشیدهاند».
و حال آنکه اگر آن دو نفر سبب نزول این آیه را میدانستند هیچگاه چنین عقیده فاسدی را ابراز نمیداشتند، سبب نزول این آیه چنین بود که عدهای از اصحاب پس از تحریم خمر به رسول خدا صعرضه داشتند: وضع کسانی که در راه خدا کشته شدند و بعضی از آنها آلوده به نوشیدن شراب بودند چه میشود؟ پس این آیه نازل شد. این روایت را امام احمد و نسائی و غیر اینها آوردهاند.
و از مواردی که دانستن سبب نزول بر فهم آیه کمک میکند آیهی: ﴿وَٱلَّٰٓـِٔي يَئِسۡنَ مِنَ ٱلۡمَحِيضِ مِن نِّسَآئِكُمۡ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشۡهُرٖ وَٱلَّٰٓـِٔي لَمۡ يَحِضۡنَۚ وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّۚ وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا﴾[الطلاق: ۴]. میباشد، که شرط (ان ارتبتم = اگر تردید کردید) معنی آیه را بر بعضی از پیشوایان مشکل کرده است به طوری که ظاهریه گفتند: یائسه اگر تردید نکرد عدّه ندارد، ولی این مشکل را شأن نزول بیان کرده و آن چنین است که: وقتی آیهی مربوط به احکام عدّههای زنان در سورهی البقره نازل شد، مسلمانها گفتند: بعضی از عدهها ـ کودکان و سالخوردگان ـ یاد نشده است، پس این آیه نازل شد. حاکم این روایت را از ابی نقل کرده است. با این سبب نزول دانسته شد که خطاب آیه به زنانی است که حکم عدّهی خود را نمیدانند، و شک کنند که آیا برای آنها هم عدهای هست یا نه؟ و اگر هست مانند زنهای دیگر است که در سورهی البقره یاد شدهاند یا به نحو دیگری است؟ پس معنی (ان ارتبتم) چنین میشود: اگر بر شما مشکل شد دانستن حکم این گروه از زنان و ندانستید که چگونه باید عدّه بگیرند، حکم آنها این است ... .
و از همین نمونه آیهی: ﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ﴾[البقرة: ۱۱۵]. میباشد، که از ظاهر لفظ نمیشود بدست آورد که سعی بین صفا و مروه واجب باشد، و بعضی نیز توهّم کردهاند که سعی واجب نیست ـ از باب تمسک به ظاهر آیه ـ ولی عائشهی صدیقه اینگونه معنی کردن را بر عروه رد کرد و شأن نزول آیه را چنین بیان داشت: بعضی از اصحاب سعی را ـ به خیال اینکه از اعمال دوران جاهلیت است ـ گناه میپنداشتند، پس این آیه نازل شد.
۵- و از فوائد دانستن شأن نزول: دفع توهّم حصر از آیه میباشد، شافعی دربارهی آیه: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[الأنعام: ۱۴۵]. چنین گفته است: «وقتی که کفّار آنچه را خداوند حلال کرده بود حرام دانستند، و حلال شمردند آنچه را که خداوند حرام کرده بود و در مقام ضدیت برآمدند، این آیه برای نقض و شکستن غرض آنها نازل شد، انگار که میگوید: جز آنچه شما حرام شمردید حلالی نیست، و حرامی نیست مگر چیزهایی که شما حلال دانستهاید، چنانکه کسی بگوید: امروز شیرینی نخور، و تو در جواب گویی: من امروز جز شیرینی چیزی نمیخورم، پس در اینجا منظور ضدیت با کفار است نه اینکه واقعاً چیزی نفی با اثبات شده باشد، و این چنان است که خداوند فرموده باشد: «حرامی نیست جز چیزهایی که شما حلال پنداشتهاید از قبیل مردار، خون، گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا ذبح شده» و قصد حلال شمردن جز اینها را نداشته، چه منظور اثبات تحریم است نه اثبات حلال ...».
امام الحرمین گفته است: «این سخن در کمال زیبایی است، و اگر شافعی پیشرو این معنی نبود، مخالفت با مالک را در منحصر دانستن محرمات در آنچه این آیه ذکر کرده، جایز نمیدانستیم».
۶- فائدهی دیگر دانستن شأن نزول: شناختن نام کسی است که آیه دربارهی او نازل شده و تعیین مطالب مبهم آن میباشد، چنانکه مروان بن حکم میگفت آیهی: ﴿وَٱلَّذِي قَالَ لِوَٰلِدَيۡهِ أُفّٖ لَّكُمَآ أَتَعِدَانِنِيٓ أَنۡ أُخۡرَجَ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلۡقُرُونُ مِن قَبۡلِي وَهُمَا يَسۡتَغِيثَانِ ٱللَّهَ وَيۡلَكَ ءَامِنۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ فَيَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ﴾[الأحقاف: ۱۷]. در حق عبدالرحمن بن ابیبکر نازل شده است، تا اینکه عایشهی صدیقه با بیان سبب نزول آیه این معنی را رد کرد.
مسألهی دوم:
اهل اصول اختلاف کردهاند که: آیا عموم لفظ معتبر است یا سبب خاص؟ به نظر ما قول اصح همان اوّلی است، البته آیاتی در موارد خاصی نازل شده است که بالإتفاق به غیر آن موارد خاص حکم آنها را کشیدهاند از قبیل: آیهی ظهار که دربارهی سلمه بن صخر، و آیهی لعان که در شأن هلالبن امیه، و حدّ قذف که مربوط به تهمتزنندگان به عایشهی صدیقه میباشند ولی به دیگران نیز سرایت داده شده است. اما کسانی که عموم لفظ را معتبر نمیدانند میگویند: این موارد به دلیل دیگری ـ غیر از عموم لفظ ـ خارج است، همچنانکه آیاتی بالاتفاق تنها به مورد نزولشان اختصاص یافته به خاطر دلیلی که در آن مقام بوده است. زمخشری در تفسیر سورهی الهمزه میگوید: «در اینجا ممکن است سبب نزول خاص ولی وعید عام باشد و هر آنکه آن عمل زشت را انجام دهد شامل گردد و به صورت تعریض واقع شود».
میگویم: از جمله دلایل معتبر بودن عموم لفظ: احتجاج صحابه و غیر آنهاست که در وقایعی به عموم آیاتی که در موارد خاصی نازل شده استدلال میکردند، و این روش در میان آنها شیوع داشته است.
ابن جریر گفته: «محمدبن ابی معشر از پدرش ابومعشر نجیح روایت کرده است که گفت: شنیدم سعید مقبری با محمدبن کعب قرظی مذاکره میکرد، سعید گفت: در بعضی از کتابهای الهی آمده است که: خداوند بندگانی دارد که زبانشان از عسل شیرینتر ولی دلهایشان از صبر تلختر است، پوست گوسفند در بر کرده و بهرههای دنیوی خود را به وسیله دین جلب میکنند، آنگاه محمدبن کعب گفت: این معنی در قرآن آمده: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ﴾[البقرة: ۲۰۴] سعید گفت: آیا میدانی که این آیه دربارهی کی نازل شده؟ محمدبن کعب جواب داد: بله؛ آیه در حق مردی نازل میشد ولی بعداً نسبت به غیر او نیز عمومیت میکند» [۵۱].
اگر اشکال کنید که: پس چرا ابن عباس عموم آیهی: ﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ﴾[الأعراف: ۱۸۸]. را معتبر ندانست و تنها به آنکه ـ از اهل کتاب ـ آیه دربارهاش آمده بود اختصاص داد؟ در جواب میگویم: از این اشکال چنین پاسخ گفتهاند که: بر او مخفی نبوده که لفظ از سبب نزول اعم است ولی او میخواسته این معنی را بفهماند که در این آیه مورد خاصی منظور است، نظیر آنچه پیغمبر اکرم صدر بیان معنی ظلم در آیه ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ﴾[الأنعام: ۸]. فرمودند که منظور شرک است چنان که در آیهی دیگر چنین آمده: ﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾[لقمان: ۱۳]. با اینکه صحابه به طور عموم هرگونه ظلم را از آن آیه میدانستند، و از ابن عباس روایتی نقل کردهاند که بر اعتبار عموم لفظ دلالت میکند، او در آیهی سرقت (= دزدی) همین مطلب را گفته با اینکه این آیه دربارهی زنی نازل شده است، ابن ابی حاتم میگوید: «علی بن الحسین از محمدبن أبی حمّاد از ابوثمیله بن عبدالمؤمن از نجدة الحنفی که گفت: از ابن عباس درباره ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ﴾[المائدة: ۳۸]. پرسیدم که آیا عام است یا خاص؟ گفت: بلکه عام است».
شیخ الإسلام ابن تیمیه گفته است: «در این باب بسیار میشود که میگویند: این آیه در فلان موضوع نازل شده بخصوص اگر شخص باشد ـ چنانکه گفتهاند: آیهی ظهار دربارهی همسر ثابت بن قیس و آیهی کلاله دربارهی جابربن عبدالله نازل شده، و آیهی: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ﴾[المائدة: ۴۹]. مربوط به بنی قریظه و بنیالنضیر است، و امثال اینها که میگویند فلان آیه دربارهی قومی از مشرکین مکه یا گروهی از یهود و نصاری یا گروهی از مؤمنین نازل گردیده، ولی منظور کسانی که چنان میگویند این نیست که حکم آیه به عین آن افراد اختصاص دارد، چه اینکه این سخن را هیچ مسلمان و یا عاقلی نمیگوید، و باید توجه داشت که هرچند درباره لفظ عامی که در سبب نزول معینی آمده باشد اختلاف کردهاند که: آیا به مورد سبب نزول اختصاص دارد یا نه؟ ولی هیچ کس نگفته است که عمومات قرآن و سنت به شخص معینی اختصاص دارد، بلکه آخرین مطلبی که گفته میشود این است که: به نوع آن شخص اختصاص دارد، و عموم آنها به حسب لفظ لفظ نیست، و آیهای که سبب خاصی برای نزولش هست اگر امر یا نهی باشد هم بر آن شخص و هم بر آنانی که به منزلهی او باشند منطبق میشود، و اگر مدح یا ذم باشد که باز شامل آن شخص و هر کس هم وصف او است میشود».
[۵۰] ابراهیم بن عمر، دانشمند علم قراءات و از فقهای شافعیه که در سال: ۷۳۲ هـ وفات نمود. برای تفصیل سوانح زندگی او به کتاب معرفة القراء الکبار تألیف ذهبی ۲/ ۷۴۳ و الدرر الکامنة ۱/ ۵۰ مراجعه شود. [مصحح] [۵۱] تفسیر طبری ۴، ۳۱.