نوع هفدهم: در شناخت نامهای قرآن و نامهای سورهها
جاحظ [۶۵]میگوید: «خداوند کتابش را به نامی خواند مخالف نامهایی که عرب بر سخنان خود مینهاد ـ چه بر سخنان کوتاه و چه بر تمام و مجموعهی سخن ـ تمام کتابش را قرآن نامید چنانکه عرب مجموعه کتاب خود را دیوان میخواند، و قسمتی از آن را سوره نامید چنانکه آنها قصیده میگفتند و بخشی از آن را آیه خواند مانند بیت، و آخرش را فاصله داد مانند قافیه».
و ابوالمعالی عُزیزی ابن عبدالملک معروف به شیذله [۶۶]در کتاب البرهان گفته: بدان که خداوند متعال قرآن را به پنجاه و پنج اسم نامیده:
۱ و ۲- کتاب و مبین: ﴿حمٓ ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ﴾[الدخان: ۱-۲].
۳ و ۴- قرآن و کریم ﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ﴾[الواقعة: ۷۷].
۵- کلام ﴿حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾[التوبة: ۶].
۶- نور ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا﴾[النساء: ۱۷۴].
۷ و ۸- هدایت و رحمت ﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[یونس: ۵۷].
۹- فرقان ﴿نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ﴾[الفرقان: ۱].
۱۰- شفاء ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ﴾[الإسراء: ۸۲].
۱۱- موعظه ﴿قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ﴾[یونس: ۵۷].
۱۲ و ۱۳- ذکر و مبارک ﴿وَهَٰذَا ذِكۡرٞ مُّبَارَكٌ أَنزَلۡنَٰهُۚ﴾[الأنبیاء: ۵۰].
۱۴- علی ﴿وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ﴾[الزخرف: ۴].
۱۵- حکمت ﴿حِكۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞ﴾[القمر: ۵].
۱۶- حکیم ﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡحَكِيمِ﴾[یونس: ۱].
۱۷ و ۱۸- مصدق و مهیمن ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِ﴾[المائدة: ۴۸].
۱۹- حبل ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ﴾[آلعمران: ۱۰۳].
۲۰- صراط مستقیم ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا﴾[الأنعام: ۱۵۳].
۲۱- قیّم ﴿قَيِّمٗا لِّيُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِيدٗا﴾[الکهف: ۲].
۲۲ و ۲۳- قول و فصل ﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلٞ فَصۡلٞ﴾[الطارق: ۱۳].
۲۴- نبأ عظیم ﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ﴾[النبأ: ۱-۲].
۲۵ و ۲۶ و ۲۷- احسن الحدیث، و متشابه و مثانی ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ﴾[الزمر: ۲۳].
۲۸- تنزیل ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾[الشعراء: ۱۹۲].
۲۹- روح ﴿أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ﴾[الشوری: ۵۲].
۳۰- وحی ﴿إِنَّمَآ أُنذِرُكُم بِٱلۡوَحۡيِۚ﴾[الأنبیاء: ۴۵].
۳۱- عربی ﴿قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا﴾[یوسف: ۲].
۳۲- بصائر ﴿هَٰذَا بَصَآئِرُ﴾[الأعراف: ۲۰۳].
۳۳- بیان ﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾[آلعمران: ۱۳۸].
۳۴- علم ﴿مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾[البقرة: ۱۴۵].
۳۵- حق ﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّۚ﴾[آلعمران: ۶۲].
۳۶- هدی ﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي﴾[الإسراء: ۹].
۳۷- عَجب ﴿قُرۡءَانًا عَجَبٗا﴾[الجن: ۱].
۳۸- تذکره ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَذۡكِرَةٞ﴾[الحاقة: ۴۸].
۳۹- عروةالوثقی ﴿ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ﴾[البقرة: ۲۵۶].
۴۰- صدق ﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ﴾[الزمر: ۳۳].
۴۱- عدل ﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا﴾[الأنعام: ۱۱۵].
۴۲- امر ﴿ذَٰلِكَ أَمۡرُ ٱللَّهِ أَنزَلَهُۥٓ إِلَيۡكُمۡۚ﴾[الطلاق: ۵].
۴۳- منادی ﴿سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ﴾[آلعمران: ۱۹۳].
۴۴- بشری ﴿هُدٗى وَبُشۡرَىٰ﴾[النمل: ۲].
۴۵- مجید ﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِيدٞ﴾[البروج: ۲۱].
۴۶- زبور ﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ﴾[الأنبیاء: ۱۰۵].
۴۷ و ۴۸- بشیر و نذیر ﴿كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ ٣ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا فَأَعۡرَضَ أَكۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ﴾[فصلت: ۳-۴].
۴۹- عزیز ﴿وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ﴾[فصلت: ۴۱].
۵۰- بلاغ ﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ﴾[ابراهیم: ۵۲].
۵۱- قصص ﴿أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ﴾[یوس،: ۳].
۵۲ و ۵۳ و ۵۴ و ۵۵- و به چهار نام در دو آیه آن را نامیده: ﴿فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ ﴾[عبس: ۱۳-۱۴].
و بدین جهت کتاب نامیده شده است که انواع علوم و قصهها و اخبار را با بلیغترین صورت جمع کرده است، و کتاب در لغت به معنی جمع کردن میباشد.
والمبین گفته شده است برای اینکه حق را از باطل جدا و آشکار نموده است.
و اما در وجه تسمیهی آن به قرآن اختلاف شده است، گروهی گفتهاند: اسمی است علَم که مشتق نیست و به کلام الهی اختصاص دارد و مهموز نیست، حافظ ابن کثیر به همین صورت قراءت کرده است و از شافعی نیز روایت شده است. بیهقی و خطیب و غیر اینها از شافعی روایت کردهاند که (قرأت) را با همزه میخواند ولی (قرآن) را بدون همزه تلفظ میکرد و میگفت: «قرآن اسم است، مهموز نیست و از قراءت گرفته نشده است بلکه اسمی برای کتاب خداوند است مثل تورات و انجیل» و عدهای که از جمله آنها اشعری است گفتهاند: «قرآن مشتق است از (قرنتُ الشیء بالشیء) یعنی (چیزی را با چیز دیگر پیوستم) اگر یکی را با دیگر منضم کنیم، و وجه این تسمیه آن است که سورهها و آیهها و حروف مقرون و پیوسته به هماند» و فراء گفته: «قرآن از قرائن مشتق است؛ زیرا که آیات آن بعضی بعض دیگر را تصدیق میکند و هر قسمت با قسمت دیگر شباهت دارد و اینها قرائن (= همتای یکدیگر) میباشند» و بنا بر هر دو قول قرآن بدون همزه و نونش اصلی است.
و زجّاج گفته: «این سخن اشتباه است و صحیح آن است که ترک همزه در آن از باب تخفیف و آسانی تلفظ میباشد و حرکت همزه را به دو حرف ساکن ماقبلش دادهاند» و کسانی که قرآن را مهموز میدانند اختلاف کردهاند، گروهی که از جملهی آنها لحیانی است گفتهاند: مصدر قرأت است. مانند رجحان و غفران، کتاب خوانده شده را به آن نامیدهاند از باب تسمیهی مفعول به مصدر.
و عدهای دیگر از جمله زجاج گفتهاند: «کلمهی قرآن بر وزن فعلان وصف مشتق است از «القرء» به معنی جمع و از همین باب است (قرأت الماء فی الحوض) یعنی آب را در حوض جمع کردم».
و ابوعبیده [۶۷]گفته: بدین جهت به این اسم نامیده شده است که سورهها را با هم جمع کرده است.
و راغب گفته است: نه به هر جمع کردنی و نه به جمع هر سخنی قرآن گویند، بلکه بدین جهت کتاب الهی قرآن نامیده شده که ثمرات و نتایج کتابهای پیشین را جمع کرده است، و گفتهاند: زیرا که همه انواع علوم را جمع کرده است.
و قُطرب قولی را بدین شرح نقل کرده است: بدین جهت قرآن نامیده شده که قاری (= خواننده) آن را از دهان خود ظاهر میسازد، و این مناسبت را از گفته عرب آوردهاند که (ما قرأت الناقةُ سلاً قط) یعنی ماده شتر هیچ فرزندی بیرون نیانداخت، یعنی اصلاً حامله نشد، و قرآن را خواننده از دهان خویش تلفظ کرده و بیرون میآورد لذا قرآن نامیده شد.
میگویم: مختار نزد من در این مسأله همان است که امام شافعی به آن تصریح کرده.
و اما کلام: مشتق از کلم به معنی تأثیر میباشد؛ زیرا که آن در ذهن شنونده فایدهای را تأثیر میگذارد که قبلاً نبود.
و اما نور: برای اینکه مطالب پیچیدهی حلال و حرام به وسیلهی آن درک و فهمیده میشود.
و الهدی: به خاطر اینکه در آن راهنمایی به حق است، و این اسم از باب اطلاق مصدر بر فاعل است برای مبالغه.
و الفرقان: برای اینکه بین حق و باطل فرق میگذارد، این بیان را ابن ابیحاتم از مجاهد نقل کرده.
و شفاء: برای آن است که از بیماریهای قلبی ـ از قبیل کفر و جهل و کینهتوزی ـ و بیماریهای بدنی شفا میبخشد.
و ذکر: به خاطر مواعظ و اخبار امتهای گذشته است که در آن هست، و نیز معنی دیگر ذکر، شرف است ـ چنانکه قرآن میفرماید: ﴿وَإِنَّهُۥ لَذِكۡرٞ لَّكَ وَلِقَوۡمِكَۖ﴾[الزخر،: ۴۴]. یعنی این قرآن شرفی است برای تو و قومت؛ زیرا که به لغت آنها نازل شد.
و حکمت: به خاطر اینکه قرآن براساس قانون معتبری نازل شده که هر شیء در جای خود قرار گرفته باشد یا بدین جهت که مشتمل بر حکمت است.
و حکیم: برای این است که قرآن بر نظم بدیع و معانی جالبی استوار است، و از راه یافتن تبدیل و تحریف و اختلاف و تباین محکم است.
و مهیمن: بدین علت است که بر تمام کتابها و امتهای پیشین شاهد است.
و حبل: برای اینکه هر کس به آن تمسّک جوید به بهشت ـ یا هدایت ـ میرسد، و حبل به معنی سبب است.
و اما صراط مستقیم: برای اینکه راه محکمی است به سوی بهشت که هیچ کژی در آن نیست.
و مثانی: به جهت اینکه قصههای امم گذشته در آن یاد شده، پس این قرآن ثانی (= دومی) گذشتههاست و گفته میشود به علت تکرار قصهها و مواعظ است، و بعضی دیگر گفتهاند: برای اینکه یک بار با معنی و بار دیگر با لفظ و معنی نازل شد، مانند ﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ﴾[الأعلی: ۱۸]. این قول را کرمانی در کتاب عجائب خود حکایت کرده است.
و اما متشابه: برای آنکه هر قسمت آن با قسمت دیگر از نظر زیبایی و استواری لفظ و معنی شباهت دارد.
و اما روح: به خاطر اینکه دلها و نفوس به واسطه آن زنده میشود.
و اما مجید: به علت شرافت و مجد آن است.
و اما عزیز: برای آنکه بر کسی که بخواهد با آن معارضه کند دشوار است.
و اما بلاغ: برای اینکه اوامر و نواهی خداوند به وسیله آن به مردم رسیده است، یا به خاطر آنکه بلیغ است و از غیر خودش کفایت میکند.
السلفی [۶۸]در بعضی از اجزاء کتاب خود گفته: از ابوالکرم نحوی شنیدم که میگفت از ابوالقاسم تنوخی شنیدم که گفت: ابوالحسن رمّانی را پرسیدند هر کتابی ترجمهای دارد پس ترجمهی قرآن چیست؟ جواب داد: ﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ﴾[ابراهیم: ۵۲]. میباشد».
و ابو شامه و غیر او دربارهی قول خدای تعالی: ﴿وَرِزۡقُ رَبِّكَ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ ١٣١﴾[طه: ۱۳۱]. گفتهاند: منظور قرآن است.
[۶۵] عمرو بن بحر متوفای سال: ۲۵۰ هـ، از بزرگترین ائمهی ادب. به تاریخ ادب ۲۱/ ۲۱۲ مراجعه شود. [مصحح] [۶۶] او متوفای سال: ۴۹۴ هـ و از فقهای شافعیه است. به شذرات الذهب ۳/ ۴۰۱ و وفیات الأعیان ۱/ ۳۱۸ مراجعه شود. [مصحح] [۶۷] مَعمر بن مثنی از ائمهی علم ادب و لغت و متوفای سال: ۲۰۹ هـ. نگا: المیزان ۳/ ۱۸۹ و طبقات المفسرین داودی ۲/ ۳۱۶. [مصحح] [۶۸] احمد بن محمد سلفی از حفاظ حدیث و متوفای سال: ۵۷۶ ﻫ. برای تفصیل سوانح حیاتش به وفیات الأعیان ۱/ ۳۱ مراجعه شود. [مصحح]