چند نکته
اول: گاهی یک شیء را معنی و اعراب به سوی خود میکشند، به این نحو که معنی به چیزی دعوت میکند ولی اعراب از آن منع مینماید، که به صحت معنی باید تمسک کرد و برای درستی اعراب لازم است تأویل گردد، و این مانند فرموده خدای تعالی است: ﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ ٨ يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ﴾[الطارق: ۸-۹]. مقتضای معنی این است که ظرف «یوم» به مصدر یعنی «رجع» متعلق باشد، یعنی: خداوند بر باز گرداندن او در آن روز تواناست؛ ولی اعراب این را منع میکند، چون فاصله بین مصدر و معمول آن جایز نیست، پس عامل در آن فعل مقدری که مصدر بر آن دلالت میکند قرار داده میشود، و همچنین: ﴿أَكۡبَرُ مِن مَّقۡتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ﴾[غافر: ۱۰]. که مقتضای معنی تعلق «إذ» به «مقت» است، ولی اعراب مانع آن است به جهت فاصله یاد شده پس فعلی که بر آن دلالت کند تقدیر میگردد.
دوم: گاهی در سخنان اهل فن آمده: این تفسیر معنی، و این تفسیر اعراب است، و فرق بین این دو آن است که در تفسیر اعراب حتماً باید صناعت نحو ملاحظه گردد، ولی در تفسیر معنی مخالفت آن ضرری ندارد.
سوم: أبوعبید در فضائل القرآن گفته: ابومعاویه برایمان حدیث گفت از هشامبن عروه، از پدرش که گفت: از ام المؤمنین عایشه درباره لحن قرآن پرسیدم از فرمودهی خدای تعالی: ﴿إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ﴾[طه: ۶۳]. و از فرمودهی خدای تعالی: ﴿وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَٱلۡمُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ﴾[النساء: ۱۶۲]. و از فرمودهی خداوند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبُِٔونَ﴾[المائدة: ۶۹]. عایشه گفت: ای پسر برادرم این کار نویسندگان است که در نوشتن اشتباه کردهاند.
سند این حدیث به شرط شیخین صحیح است.
و نیز گفته: حجاج برای ما حدیث کرد از هارون بن موسی، که خبر داد مرا زبیربن الخریت، از عکرمه که گفت: وقتی مصحفها نوشته شد بر امیرالمؤمنین عثمان عرضه گشت، پس لحنهایی در آنها مشاهده کرد، و گفت: آنها را تغییر ندهید که عرب آنها را با زبان خود تغییر خواهد داد ـ یا گفت: اعراب خواهد کرد ـ، اگر نویسنده از قبیله ثقیف و املاکننده از هذیل بود این موارد در آن یافت نمیشد. این خبر را ابن الانباری در کتاب الرد علی من خالف مصحف عثمان و ابن أشته در کتاب المصاحف آوردهاند.
سپس ابنالانباری مانند همین را از طریق عبدالأعلی بن عبدالله بن عامر، و ابن أشته مانندش را از طریق یحییبن یعمر آوردهاند.
و از طریق أبی بشر از سعیدبن جبیر آورده که این آیه را میخواند: ﴿وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ﴾و میگفت: این از لحن نویسنده است.
و این آثار جداً مشکل است، اولاً چگونه میتوان تصور کرد که صحابه در سخن خود ـ تا چه رسد به قرآن ـ لحن داشتهاند در حالی که فصحای اصل بودهاند! سپس چگونه گمان شود که در قرآن لحن کرده باشند در حالی که از پیغمبر صآن را چنان که نازل شد دریافت داشتند و آن را حفظ و ضبط و استوار نمودند! ثالثاً چطور میشود پنداشت که همگی بر خطا و نوشتن آن اجماع کرده باشند! رابعاً چگونه میتوان باور داشت که به آن توجه نکردند و از آن برنگشتند! و چگونه میتوان گمان برد که عثمان ساز تغییر آن منع کرده باشد! و بالاخره چطور میشود پنداشت که قرائت آن به صورت خطا همچنان ادامه یافت در حالی که با تواتر خلفاً عن سلف به ما رسیده است! این از لحاظ عقل و شرع و عادت محال است. علماء از این مشکل سه جواب گفتهاند:
یکی: اینکه این کار از عثمان سصحت ندارد، چون سندش ضعیف، مضطرب و منقطع است، و زیرا که عثمان امامی که مردم به او اقتدا کنند قرار داده شد، پس چگونه میشود لحنی در قرآن ببیند و آن را رها کند که مردم آن را راست نمایند! و هرگاه کسانی که عهدهدار جمع آن بودند ـ که بهترینها بودند ـ آن را راست نکردند، چگونه غیر آنها آن را راست میگرداند! و نیز او یک مصحف ننوشت بلکه چند مصحف نوشت، پس اگر گفته شود: در تمامی آنها لحن واقع شده بعید است همه آنها در آن متفق باشند، و اگر احتمال دهیم: در بعضی لحن واقع شده اعتراف به صحت بعضی از آنهاست، و هیچ کس نگفته لحن در بعضی از مصاحف واقع شده است، و مصاحف جز در وجوه قرائتها با هم اختلاف نداشتهاند که آن لحن نیست.
دوم: بر فرض صحت روایت بر رمز و اشاره و مواضع حذف حمل میشود، مانند: «الکتاب» و «الصابرین» و مانند اینها.
سوم: اینکه بر اموری که تلفظ آنها با نوشتنشان فرق میکند تأویل میگردند، چنان که ﴿وَلَأَوۡضَعُواْ﴾[التوبة: ۴۷]. و ﴿لَأَاْذۡبَحَنَّهُۥٓ﴾[النمل: ۲۱]. با ألفی بعد از «لا» نوشته شده، و ﴿جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[المائدة: ۲۹]. را با واو و ألف، و ﴿بِأَيۡيْدٖ﴾[الذاریات: ۴۷]. را با دو یاء نوشتهاند، که اگر از روی ظاهر خط خوانده شود لحن خواهد بود. ابن اشته این جواب و جواب سابق را به طور قطعی در کتاب المصاحف بیان کرده است.
و ابن الأنباری در کتاب الرد علی من خالف مصحف عثمان درباره احادیث روایت شده از عثمان سگفته: با اینها دلیلی اقامه نمیشود؛ زیرا که منقطع هستند نه متصل، و هیچ عقلی باور نمیکند که عثمان یعنی امام امت که پیشوا و مقتدای مردم در وقت خودش بوده آنها را بر مصحفی که امام است جمع نماید، و در آن خللی بیابد، و در خط آن لغزشی مشاهده کند ولی آن را اصلاح ننماید! نه به خدا نسبت به او چنین پنداشته نشود و هیچ شخص با انصاف و ممیزی این توهم را درباره او نکند، و باور نمیدارد که او خطا را تأخیر انداخته تا پس از او اصلاح نمایند، در حالی که راه آیندگان پس از او بنا کردن بر رسم او و توقف بر حکم او است و هر کس پندارد که منظور عثمان ساز اینکه گفته: «در آن لحنی میبینم» این است که: در خط آن لحن میبینم که هرگاه با زبانمان آن را درست بخوانیم دیگر لحن نوشته نه مفسد است و نه از جهت تحریف الفاظ و افساد اعراب تحریف کننده؛ باطل گفته و به واقع نرسیده است؛ زیرا که خط از نطق خبر میدهد، و هر کس در نوشتهاش لحن کند در نطق و گفتارش نیز لحن نموده است، و عثمان سچنین نبود که فسادی در هجای الفاظ قرآن را ـ چه از جهت خط و چه نطق ـ به بعد موکول کند، و معلوم است که او قرآن را متصل درس گرفته و الفاظ آن را به خوبی اداء میکرد، مطابق آنچه در مصحفهایی که به شهرها و مناطق مختلف فرستاده بود ترسیم شده بود. سپس گفتارش را به روایتی تأیید کرده که ابوعبید آورده که گفت: حدیث کرد ما را عبدالرحمن بن مهدی، از عبدالله بن مبارک، از ابووائل ـ پیرمردی از اهل یمن ـ از هانی بربری غلام عثمان سکه گفت: نزد امیرالمؤمنین عثمان بودم هنگامی که مصحفها را بر او عرضه میداشتند، پس مرا با کتف گوسفندی به نزد أبی بن کعب فرستاد، در آن کتف نوشته بود: ﴿لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ﴾[البقرة: ۲۵۹]. و در آن بود: ﴿لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ﴾[الروم: ۳۰]. و در آن بود: ﴿فَمَهِّلِ ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾[الطارق: ۱۷]. گوید: پس دوات خواست و یکی از دو لام را محو نمود و نوشت: ﴿لِخَلۡقِ ٱللَّهِ﴾و ﴿فأمهل﴾را پاک کرد و نوشت: ﴿فَمَهِّلِ﴾و نوشت: ﴿لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ﴾که هاء به آن ملحق ساخت. ابن الأنباری گفته: پس چگونه ادعا میشود که فسادی دیده و آن را امضاء کرده است، در حالی که بر آنچه نوشته شده بود آگاه میشد و خلافی که از نویسندگان بود به نزدش میبردند تا به حق حکم کند، و نوشتن درست و باقی گذاردن آن را الزام نماید. سخن ابن الانباری پایان یافت.
میگویم: و مؤید این است آنچه ابن أشته در المصاحف آورده که گفت: حدیث کرد ما را حسن بن عثمان از ربیعبن بدر از سواربن شبیب که گفت: از ابن زبیر درباره مصحفها پرسیدم، وی گفت: مردی در حضور عمر فاروق به پا خاست و گفت: یا امیرالمؤمنین مردم دربارهی قرآن اختلاف کردهاند، پس عمر اهتمام داشت که قرآن را بر یک قرائت جمع کند، که ضربت خورد و بر اثر آن به شهادت رسید، و چون امیرالمؤمنین عثمان به خلافت رسید آن مرد برخاست و همان سخن را یادآور شد، پس عثمان مصحفها را جمع کرد و سپس مرا نزد ام المؤمنین عایشه فرستاد، آنها را نزد وی بردم و بر او عرضه کردیم تا درست نمودیم، سپس عثمان سدستور داد سایر آنها پارهپاره شود.
این خبر دلالت میکند که آنها قرآن را متقن و مضبوط نمودند، و چیزی که نیازمند اصلاح و درست شدن باشد در آن وانگذاشتند.
سپس ابن أشته گفته: خبر داد ما را محمدبن یعقوب از ابوداود سلیمان بن الأشعث، از احمدبن مسعده، از اسماعیل از حارث بن عبدالرحمن، از عبدالأعلی بن عبدالله عامر که گفت: وقتی از کار مصحف فراغت یافتند آن را به نزد عثمان بردند، پس در آن نگریست و گفت: زیبا و خوب ساختید! چیزی را میبینم که با زبانمان آن را به پا خواهیم داشت.
در این اثر اشکالی نیست، و معنی روایات سابق با آن روشن میشود، انگار پس از پایان کار بر او عرضه شده، و در آن مواردی دیده که به غیر از زبان قریش نوشته شده چنانکه در «التابوه» و «التابوت» این امر واقع گردیده، پس عثمان وعده داد که این را مطابق لهجه قریش خواهد به پا داشت، سپس به وعدهاش وفا کرد و در آن چیزی وانگذاشت. و شاید راویان آثار گذشته سخن او را تحریف کرده باشند، و لفظی که از عثمان صادر شده به خوبی ندانستهاند، و از اینجا اشکالات پیدا شده است؛ و این به حمدالله قویترین جوابهاست.
و بعد: این جوابها هیچ کدام نمیتواند حدیث عایشه را رد کند، چون جواب به ضعیف بودن نمیتوان داد که سندش چنان که میبینی صحیح است، و اما جواب رمز و مابعد آن: با سؤال عروه از حروف یاد شده مطابقت ندارد، که ابن أشته از آن جواب داده و ابن جباره در شرح تائیه از او پیروی کرده که: معنی سخن عایشه که «أخطئوا = خطا کردند» خطا در انتخاب شایستهترین حروف سبعه برای جمع کردن مردم بر آن میباشد، نه اینکه آنچه نوشتهاند خطا بوده و جایز نیست. وی گفته: دلیل بر آن اینکه چیزی که جایز نیست به اجماع مردود است هرچند که مدتی بر آن گذشته باشد. وی افزوده: و اما اینکه سعیدبن جبیر گفته: لحنی از نویسنده است منظورش لحن در قرائت و لغت است، یعنی این لغت و لهجه کسی است که آن را نوشته، و قرائت دیگری در آن هست.
سپس از ابراهیم نخعی آورده که گفته: ﴿إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ﴾[طه: ۶۳]. با «ان هذین لساحران» یکسان میباشند، شاید که الف را به جای یاء نوشتهاند، و در فرمودهی خداوند: ﴿وَٱلصَّٰبُِٔونَ﴾واو را به جای یاء نوشته باشند، ابن اشته گفته: یعنی از باب بدل کردن یک حرف در قرآن به جای دیگری است، مانند: الصلوه، الزکوه، و الحیوه.
میگویم: این جواب در صورتی نیکو است که قرائت آنها با یاء و نوشتن برخلاف آن میبود، ولی در این صورت که قرائت بر مقتضای نوشته است نه. و اهل عربیت درباره این امور سخن گفته و آن را به بهترین نحو توجیه کردهاند.
درباره فرموده خداوند: ﴿إِنۡ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ﴾ [طه: ۶۳]. چند وجه است:
یکی: اینکه مطابق لهجه کسی است که تثنیه را در هر سه حال با الف میخواند، و آن یکی از لهجههای مشهور کنانه است، و به قولی: از لهجههای بنیالحارث.
دوم: اینکه: اسم «انّ» ضمیر شأن است که حذف شده، جمله مبتدا و خبر، خبر انّ است.
سوم: همان توجیه سابق با این تفاوت که «ساحران» خبر مبتدای محذوف است، تقدیر آن: لهما ساحران میباشد.
چهارم: اینکه «ان» در اینجا به معنی «نعم» میباشد.
پنجم: اینکه «ها» ضمیر قصه اسم «انّ» است، و «ذان لساحران» مبتدا و خبر میباشند، و قبلاً رد این وجه گذشت که «إن» منفصل و «هذان» در نوشتن متصل است.
میگویم: وجه دیگری هم برای من ظاهر شده اینکه الف برای مناسبت «ساحران یریدان» میباشد، چنان که تنوین در ﴿سَلَٰسِلَاْ﴾[الإنسان: ۴]. به خاطر تناسب ﴿وَأَغۡلَٰلٗا﴾[الإنسان: ۴]. و ﴿مِن سَبَإِۢ﴾[النمل: ۲۲]. به جهت تناسب با ﴿بِنَبَإٖ﴾[النمل: ۲۲]. میباشد.
و اما فرمودهی خداوند: ﴿وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ ﴾[النساء: ۱۶۲]. تیز چند وجه دارد:
یکی: اینکه مقطوع به مدح است به تقدیر: «أمدح» چون این تعبیر بلیغتر است.
دوم: اینکه بر مجرور در ﴿يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ﴾[النساء: ۱۶۲]. عطف شده، یعنی: «و یؤمنون بالمقیمین الصلاه» که پیغمبران هستند، و به قولی: فرشتگان، و به قولی: تقدیر: «یؤمنون بدین المقیمین» میباشد، پس منظور از آنها مسلمانان میباشند، و به قولی: تقدیر «بإجابة المقیمین» است.
سوم: اینکه بر «قبل» معطوف است، یعنی: «ومن قبل المقیمین» که «قبل» حذف شده و مضافالیه به جای آن قرار داده شده است.
چهارم: اینکه بر «کاف» در «قبلک» عطف گردیده است.
پنجم: اینکه بر «کاف» در «الیک» معطوف است.
ششم: اینکه بر ضمیر در «منهم» عطف شده است.
این وجوه را أبوالبقاء حکایت کرده است [۱۸۵].
و اما فرمودهی خداوند: ﴿وَٱلصَّٰبُِٔونَ﴾ [المائدة: ۶۹]. نیز وجوه و توجیهاتی دارد:
یکی: اینکه مبتدایی است که خبرش حذف شده، یعنی: (والصابئون کذلک).
دوم: اینکه بر محل «إن» و اسم آن معطوف است که محل آنها به ابتدائیت رفع است.
سوم: اینکه بر فاعل در «هادوا» عطف گردیده است.
چهارم: اینکه «إن» به معنی «نعم» است، پس «الذین آمنوا» و مابعد آن در موضع رفع، و ﴿وَٱلصَّٰبُِٔونَ﴾بر آن عطف شده است.
پنجم: اینکه بنا بر جاری نمودن صیغه جمع در روند مفرد است، و نون حرف اعراب میباشد. این وجوه را نیز ابوالبقاء حکایت کرده است.
[۱۸۵] املاء مامن به الرحمن، ۱۱۷.