(فصلی در انواع وقف)
پیشوایان این فن برای انواع وقف و ابتدا اصطلاحاتی درست کردهاند، ولی در این باره اختلاف کردهاند ابن الانباری گفته: وقف بر سه گونه است: تام، حَسن، و قبیح.
تام آن است که توقف کردن بر آن و ابتدا بما بعد آن نیک است، و بعد از آن کلمهای که متعلق به آن باشد نیست مانند: ﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[البقرة: ۵]. و ﴿أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ﴾[البقرة: ۶].
و حسن: آن است که وقف بر آن نیک است ولی ابتدا کردن به ما بعدش خوب نیست مانند (الحمدلله) که ابتدا کردن به (ربالعالمین) خوب نیست؛ زیرا که صفت ماقبلش میباشد.
و قبیح: آن است که نه تام است و نه حسن، مانند: وقف کردن بر (بسم) از (بسمالله) سپس گفته: وقف بر مضاف، جدای از مضافالیه، منعوت جدای از نعت، رافع جدای از مرفوع، مرفوع جدای از رافع، ناصب جدای از منصوب، منصوب جدای از ناصب، موکد جدای از تأکید و معطوف جدای از معطوفعلیه، بدل جدای از مبدل، إن و کان و ظنّ و همتاهایشان جدای از اسمشان یا بر اسمشان بدون خبرشان و یا وقف بر مستثنی منه جدای از مستثنی، موصول جدای از صله چه موصول اسمی باشد و چه حرفی وقف بر فعل جدای از مصدر یا حرف جدای از متعلق یا شرط جدای از جزاء تمام نیست.
دیگری گفته: وقف بر چهار قسم تقسیم میشود: تامّ مختار، کافی جایز، حسن مفهوم، و قبیح متروک.
۱- تام آن است که بر کلمهای که مابعدش هست تعلق ندارد، پس وقف بر آن و ابتدای ازمابعدش نیکوست، و بیشتر در اول آیات واقع میشود مانند: ﴿وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[البقرة: ۵]. و گاهی در وسط آیات نیز واقع میشود مانند ﴿وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗ﴾زیرا که اینجا سخن بلقیس تمام میشود سپس خداوند متعال میفرماید ﴿وَكَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ﴾[النمل: ۳۴]. و همچنین ﴿لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِيۗ﴾ اینجا سخن تمام میشود برای اینکه حرف آن ستمگر اُبیبن خلف اینجا به آخر میرسد آنگاه خداوند میفرماید: ﴿وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا﴾[الفرقان: ۲۹]. و گاهی بعد از اول آیه واقع میشود مانند: ﴿مُّصۡبِحِينَ ١٣٧ وَبِٱلَّيۡلِۚ﴾[الصافات: ۱۳۷-۱۳۸]. که در اینجا وقف تمام است زیرا که کلمه ﴿وَبِٱلَّيۡلِ﴾عطف بر معنی آیه قبل است یعنی در صبح و شام.
و مانند این ﴿يَتَّكُِٔونَ ٣٤ وَزُخۡرُفٗا﴾[الزخر،: ۳۴-۳۵]. که آخر آیه ﴿ يَتَّكُِٔونَ﴾است، و ﴿وَزُخۡرُفٗا﴾وقف تام است؛ زیرا که عطف بر سابقش میباشد. و آخر هر قصه و ماقبل اولش و آخر هر سوره، و پیش از یاء نداء و فعل امر و قسم و لام قسم ـ برخلاف ماده قول و شرطی که جوابش قبلاً نیامده باشد ـ و نیز (کان الله) و (ما کانالله)، و (ذلک)، و (لولا) غالب اینها تام است در صورتی که قسم یا قول یا در معنی آن پیش از اینها نیامده باشد.
و کافی: آن است که از نظر لفظ به قبل و بعدش مربوط نیست ولی از نظر معنی مربوط است که وقف بر آن و ابتدا به کلمه بعدش نیک است مانند: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ﴾[النساء: ۲۳]. اینجا وقف شود و به مابعدش ابتدا گردد و همچنین اول هر آیهای که بعدش (لام کی) و (إلا)ی به معنی (لکن) باشد و (انّ) ـ به تشدید نون و کسر همزه ـ و استفهام و (بل) و (ألا)ی مخففه و (سین) و (سوف) که برای تهدید باشد ـ و (نعم) و (بئس) و (کیلا) به شرط اینکه پیش از آنها قول یا قسم نباشد وقف نیک است.
و حسن: آن است که وقف بر آن نیک است ولی ابتدای بمابعدش خوشایند نیست مثل: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾.
و قبیح آن است که منظور از آن فهمیده نمیشود مثل (الحمد) قبیحتر از ا ین وقف بر ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ﴾[المائدة: ۱۷]. و ابتدای از ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ﴾[المائدة: ۱۷]. میباشد؛ زیرا که معنی این جمله با این نحو خواندن محال است و کسی که عمداً اینطور بخواند و معنی آنها را هم قصد داشته باشد کفر ورزیده است. نظیرش وقف بر ﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ﴾[البقرة: ۲۵۸]. و ﴿فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ﴾[النساء: ۱۱]. میباشد. و قبیحتر از این وقف بر قسمت منفی از جملهای است که حرف ایجاب هم دارد مانند ﴿لَآ إِلَٰهَ﴾... ﴿إِلَّا ٱللَّهُ﴾[محمد: ۱۹]. ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ﴾... ﴿إِلَّا مُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا﴾[الإسراء: ۱۰۵]. اگر ناچار شود به خاطر قطع نفس ـ جایز است وقف کند سپس بماقبلش برگردد تا آنها را به مابعدش متصل نماید و اشکالی هم ندارد».
و سجاوندی گفته: وقف بر پنج مرتبه است: لازم، مطلق، جایز، مجوز لوجه و مرخص لضروره.
۱- لازم: آن است که اگر دو طرفش را به هم وصل کنند مراد تغییر میکند مثل: (وماهم بمؤمنین) که اینجا لازم است وقف شود که اگر وصل گردد به ﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ﴾[البقرة: ۹]. توهم میشود که این جمله صفت (مؤمنین) است که خداوند خدعه را از آنها نفی و ایمان خالص از خداع را برایشان اثبات کرده باشد، چنانکه میگوید: او مؤمن فریبکاری نیست، و حال آنکه منظور در این آیه اثبات خدعه است بعد از نفی ایمان و همانطور که در ﴿لَّا ذَلُولٞ تُثِيرُ ٱلۡأَرۡضَ﴾[البقرة: ۷۱]. است که جمله (تثیر) صفت (ذلول) است که در حیز نفی داخل است یعنی: ذلولی نیست که زمین را شخم زند و مثل: ﴿سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ﴾[النساء: ۱۷۱]. که اگر به ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ وصل گردد، توهم میشود که صفت ولد باشد، و منفی فرزندی باشد که وصف ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾داشته باشد (یعنی اگر این صفت را نداشت ممکن است فرزند باشد) و حال آنکه مطلقاً فرزند نفی شده است.
۲- مطلق: آن است که ابتدای بمابعدش نیک است، مانند اسمی که به آن ابتداء شده باشد مثل ﴿ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ﴾[الشوری: ۱۳]. و فعل مستأنف مثل: ﴿يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ﴾[النور: ۵۵]. و ﴿سَيَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ﴾[البقرة: ۱۴۲]. و ﴿سَيَجۡعَلُ ٱللَّهُ بَعۡدَ عُسۡرٖ يُسۡرٗا﴾[الطلاق: ۷]. و مفعول متعلق به محذوف مثل ﴿وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ﴾[النساء: ۱۲۲]. و ﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ﴾[الأحزاب: ۳۸]. و شرط، مثل: ﴿مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ﴾[الأنعام: ۳۹]. و استفهام اگرچه مقدر باشد ـ مثل ﴿أَتُرِيدُونَ أَن تَهۡدُواْ﴾[النساء: ۸۸]. ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا﴾[الأنفال: ۶۷]. و نفی: ﴿مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ﴾[القصص: ۶۸]. ﴿إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارٗا﴾[الأحزاب: ۱۳]. در جایی که هیچ یک از اینها مقول قول سابق نباشد.
۳- و جایز: آن است که هم وصل آن جایز است و هم فصل و (وقف) برای اینکه هر دو طرف سبب دارد مثل: ﴿وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ﴾[البقرة: ۴]. که واو عطف مقتضی وصل است، و مقدم داشتن مفعول بر فعل نظم را قطع میکند تقدیر آن ﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ﴾ است
۴- المجوز لوجه: (= به علتی جایز شده) مانند ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾[البقرة: ۸۶]. زیرا که فاء در ﴿فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ﴾ ـ در قسمت بعدی آیه ـ مقتضی تسبب و جزاء میباشد و این موجب وصل است، و بنابر استیناف فعل، برای فصل هم وجهی هست.
۵- المرخص ضروره: آن است که مابعدش از ماقبلش مستغنی نیست ولی به خاطر قطع شدن نفس، و طولانی بودن جمله میشود وقف کرد، و بازگشت از اول هم لزومی ندارد برای اینکه قسمت بعدی جمله مفهومی است مانند ﴿وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ﴾[البقرة: ۲۲]. زیرا که ﴿وَأَنزَلَ﴾از سیاق کلام مستغنی نیست چون فاعلش ضمیری است که به ماقبلش برمیگردد ولی جمله مفهوم است لذا فاصله افتادن بین آنها اشکال ندارد.
و اما جایی که وقف جایز نیست، از قبیل وقف بر شرط جدا از جزای آن و مبتدای جدا از خبر و امثال اینها میباشد.
دیگری گفته: وقف در قرآن بر هشت نوع است: تام، شبیه به تام، ناقص، و شبیه ناقص، حسن، شبیه به حسن، قبیح، شبیه به قبیح.
ابنالجزری گفته: «بیشتر حرفهایی که درباره اقسام وقف زدهاند نه منظم است و نه محدود و معین، و نزدیکترین مطلبی که در این باره گفتهام این است که: وقف بر دو قسم است: اختیاری و اضطراری؛ زیرا که کلام یا تمام میشود یا نمیشود، اگر تمام باشد اختیاری است. کلام تام یا به مابعدش هیچگونه ارتباطی ندارد ـ نه از جهت لفظ و نه از جهت معنی ـ که این نوع وقف را تام مینامند، برای اینکه مطلقاً تام است که بر آن وقف میشود و به مابعدش ابتدا میگردد». سپس مثالهای گذشته را ذکر کرده بعد میافزاید: «و گاهی وقف از نظر تفسیر و اعراب و قراءت تمام است ولی از جهت دیگری تمام نیست مانند: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ﴾[آلعمران: ۷]. که اگر مابعدش را مستأنف بگیریم تام است، و اگر عطف بگیریم تام نیست، و مانند فواتح سورهها که اگر آنها را مبتدا حساب کنیم و خبر را محذوف، یا به عکس آنها را خبر بدانیم و مبتدایشان را محذوف ـ تام خواهد بود مثل: (ألم هذه) یا (هذه ألم) یا اینکه مفعول (قل) مقدر باشد ولی اگر مابعدش را خبر بگیریم تام نیست.
و مانند: ﴿مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا﴾[البقرة: ۱۲۵]. که بنابر قرائت ﴿وَٱتَّخِذُواْ﴾ به کسر خاء ـ تام است و به فتح خاء ـ کافی است. و مانند: ﴿إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ﴾[ابراهیم: ۱]. اگر اسم گرامی بعد از آن [الله] را مرفوع بخوانیم تام است، و اگر مخفوض (مجرور) بخوانیم حسن است.
و گاهی وقفهای تام بر یکدیگر برتری دارند مانند: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ﴾[الفاتحة: ۴-۵]. که هر دو وقف تام است ولی اولی تمامیتش بیش از دومی است؛ زیرا که آیه دومی در خطاب با مابعدش مشترک است به خلاف اولی. و این نحو از وقف است که بعضی آن را شبیه به تام نامیدهاند.
و گاهی حسنش بیشتر است برای اینکه معنی مقصود به وسیله آن بیان میشود، و این نوع همان است که سجاوندی از آن به (وقف لازم) تعبیر کرده است، و اگر تعلق و ارتباطی به کلمه یا جملهی دیگری داشته باشد: یا از جهت معنی است فقط که به آن (کافی) میگویند برای اینکه از مابعدش مستغنی و مابعدش نیز از آن بینیاز میباشد مانند ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾[البقرة: ۳]. و ﴿وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ﴾[البقرة: ۴]. و ﴿عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡ﴾[البقرة: ۵].
یا اینکه در کفایت کردن برتری دارد مانند برتریهای تام مثل: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾که وقف کافی است ﴿فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ﴾کفایتش بیشتر است ﴿بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ﴾[البقرة: ۱۰]. از هر دو کفایتش بیشتر است.
و چه بسا وقف بنابر تفسیر و اعراب و قرائت معینی کافی است، ولی بر تفسیر و اعراب و قرائت دیگری نیست مانند: ﴿يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ﴾[البقرة: ۱۰۲]. که اگر (ما)ی و ﴿وَمَآ أُنزِلَ﴾را نافیه بگیریم وقف کافی است، و اگر موصوله بگیریم حسن است.
﴿وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ﴾[البقرة: ۴]. نیز اگر مابعدش را مبتدا بگیریم که خبر آن ﴿عَلَىٰ هُدٗى﴾[البقرة: ۵]. باشد، کافی است و اگر خبر ﴿ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ﴾[البقرة: ۳]. یا خبر ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ﴾[البقرة: ۴]. بگیریم حسن خواهد بود.
﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ﴾[البقرة: ۱۳۹]. اگر ﴿أَمۡ تَقُولُونَ﴾[البقرة: ۱۴۰]. به صورت خطاب خوانده شود وقف کافی است، ولی اگر به صورت غایب خوانده شود وقف حسن است.
﴿يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُ﴾براساس مرفوع خواندن ﴿فَيَغۡفِرُ﴾و ﴿وَيُعَذِّبُ﴾[البقرة: ۲۸۴]. وقف کافی است ولی اگر مجزوم بخوانیم وقف حسن است.
و اگر تعلق از جهت لفظ باشد وقف را حسن مینامند؛ زیرا که به خودی خود حسن و مفید است و وقف کردن بر آن جایز نه اینکه بمابعدش شروع شود زیرا که از نظر لفظ به هم مربوطند، مگر اینکه اول آیهای باشد که به نظر بیشتر اهل اداء جایز است چون در حدیث امسلمه که خواهد آمد از پیغمبر اکرم صروایت شده است.
و گاهی وقف بنابر یک تقدیر حسن و به تقدیر دیگر تام یا کافی میباشد، مانند: ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾[البقرة: ۲]. که اگر مابعدش را صفت بگیریم وقف حسن خواهد بود و اگر خبر مقدر یا مفعول مقدر بگیریم بنابر جدا بودن آن، وقف کافی است، و اگر آن را مبتدا و ﴿أُوْلَٰٓئِكَ﴾را خبر بگیریم وقف تام خواهد بود.
و اگر کلام تمام نشده باشد، وقف اضطراری است، که آن را قبیح مینامند که جز برای ضرورت ـ از قبیل قطع شدن نفس ـ عمداً وقف بر آن جایز نیست، برای اینکه بیفایده خواهد ماند یا اینکه معنی آن خراب میشود مانند وقف بر ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ﴾[الفاتحة: ۷].
و گاهی بعضی از بعض دیگر قبیحتر است مانند: ﴿فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ﴾[النساء: ۱۱]. زیرا که ایهام دارد که پدر و مادر با دختر در نصف ارث شریک هستند.
قبیحتر از این وقف بر ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَسۡتَحۡيِۦٓ﴾[البقرة: ۲۶]. ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ﴾[الماعون: ۴]. ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾[النساء: ۴۳]. و امثال اینها میباشد.
این حکم وقف اختیاری و اضطراری است.
و اما ابتدا و شروع: جز اختیاری نیست،؛ زیرا که شروع مانند وقف نیست که ضرورتی آن را اقتضا کند، بنابراین جایز نیست شروع مگر از کلمهای که معنای آن مستقل بوده و مقصود را برساند و اقسام آن همانند اقسام چهارگانه وقف است، و از نظر تمام و کفایت و حسن و قبح به حسب تمام و عدم کلام و فساد معنی و محال بودن آن متفاوت است مانند: وقف بر ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ﴾[البقرة: ۸]. که شروع کردن از (الناس) قبیح است و از (آمنا) تام است پس اگر بر (من یقول) وقف کند شروع کردن از (یقول) بهتر از ابتدا کردن از (من) میباشد.
همچنین وقف بر ﴿خَتَمَ ٱللَّهُ﴾[البقرة: ۷]. قبیح، و شروع از (الله) قبیحتر است ولی شروع از (ختم) کافی است. و نیز وقف بر ﴿عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾و ﴿ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ﴾[التوبة: ۳۰]. قبیح و ابتدای از (ابن) قبیحتر، و شروع از عزیر و المسیح قبحش شدیدتر است.
و اگر از روی ضرورت و ناچاری بر ﴿مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ﴾[الأحزاب: ۱۲]. وقف شود، ابتدا کردن از لفظ جلاله (الله) قبیح، و شروع از ﴿وَعَدَنَا﴾قبیحتر، و ابتدا به (ما) قبیحتر از شروع به آن دو میباشد.
و گاه میشود که وقف بر کلمهای حسن ولی ابتدای به آن قبیح است، مانند ﴿يُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِيَّاكُمۡ﴾[الممتحنة: ۱]. که وقف بر آن حسن ولی شروع به آن قبیح میباشد، چون که معنی نادرست است، چه اینکه برحذر داشتن و ترساندن از ایمان به خداوند میشود.
و گاهی وقف قبیح ولی ابتدا و شروع به آن خوب است مانند: ﴿مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜ ۗ هَٰذَا﴾[یس: ۵۲]. که وقف بر کلمهی (هذا) قبیح است بر اینکه بین مبتدا و خبر فاصله میافتد و ایهام میآورد که اشاره (هذا = این) به مرقد (قبر) است ولی شروع به (هذا) کافی یا تام است برای اینکه جمله استیناف میشود.