چند تذکر
اول: منظور از تجدد در ماضی حصول شی، و در مضارع اینکه وضع و شأن آن اقتضای تکرار و پی در پی واقع شدن را دارد، عدهای به این مطلب تصریح کردهاند، از جمله زمخشری در مورد آیهی شریفه: ﴿ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ﴾[البقرة: ۱۵].
شیخ بهاءالدین سبکی گفته و با این بیان جواب از اشکالی که بر مانند: «علم الله کذا = خداوند فلان مطلب را دانست» ... وارد میشود، روشن میگردد، اشکال آن است که علم خداوند تجدید نمیشود، و همینطور سایر صفات دائمی که به آنها صفات فعل میگویند، و جواب چنین است که معنی «علم الله کذا = خداوند فلان مطلب را دانست» ... وارد میشود، روشن میگردد، اشکال آن است که علم خداوند تجدید نمیشود، و همینطور سایر صفات دائمی که به آنها صفات فعل میگویند، و جواب چنین است که معنی «علم الله کذا» آن است که علم خداوند در زمان گذشته واقع شده، و لازمهاش نیست که پیش از آن نبوده؛ زیرا که علم در زمان گذشته اعم است از اینکه علیالدوام مستمر بوده پیش از آن زمان و بعد از آن و غیر آن باشد، و لذا خدای تعالی به حکایت از ابراهیم فرموده: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهۡدِينِ﴾[الشعراء: ۷۸]. که خلقت را با فعل ماضی آورد چون که تمام شده است، و هدایت و غذا دادن و نوشانیدن و شفا بخشیدن را با مضارع آورد زیرا که تکرار و تجدید میگردد، و پی در پی واقع میشود.
دوم: در آنچه ذکر شد تقدیر فعل مانند ظاهر آوردن آن است، و لذا گفتهاند: سلام ابراهیم خلیل از سلام فرشتگان بلیغتر است در اینجا که: ﴿قَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞۖ﴾[هود: ۶۹]. که نصب «سلاماً» بنا بر تقدیر فعل است، یعنی: سلمنا سلاماً، و این تعبیر میرساند که سلام از آنها حادث شده؛ زیرا که فعل از وجود فاعل متأخر است، برخلاف اسلام ابراهیم که به ابتدا مرفوع است پس مقتضای آن ثبوت به طور مطلق میباشد، و این أولی است از اینکه ثبوت آن حدوث یابد، کأنه ابراهیم خواسته بهتر از آنها تحیتشان را پاسخ دهد.
سوم: آنچه ذکر کردیم که اسم بر ثبوت و فعل بر تجدد دلالت دارد نظر مشهور نزد علمای بیان است؛ و أبوالمطرف بن عمیره در کتاب التمویهات علی التبیان لابن الزملکانی آن را انکار نموده، وی گفته: این غریب است و مستندی ندارد، زیرا که اسم فقط بر معنای خودش دلالت میکند؛ نه اینکه معنایی برای چیزی اثبات نماید. سپس این آیات را شاهد آورده است: ﴿ثُمَّ إِنَّكُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ ١٥ ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ﴾[المؤمنون: ۱۵-۱۶]. ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٥٧ وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ﴾[المؤمنون: ۵۷-۵۸].
و ابن المنیر گفته: شیوه عربی رنگامیزی سخن است، و اینکه گاهی جمله فعلیه و بار دیگر جمله اسمیه بیاید این تکلفها را نمیخواهد، و میبینیم که جمله فعلیه از نیرومندان مخلص صادر میشود، به جهت اعتماد بر اینکه مقصود بدون تأکید حاصل است، مانند: ﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا﴾[آلعمران: ۵۳]. و پس از این چیزی نیست، ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ﴾[البقرة: ۲۸۵]. و حال آنکه تأکید در گفتار منافقان آمده که گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ﴾[البقرة: ۱۱].