نوع سیام: در اماله و فتح
جماعتی از قراء تصنیفهای جداگانهای در این باره نوشتهاند از جمله ابنالقاصح [۸۹]است که کتابش را به عنوان: قرة العین فی الفتح و الاماله و بین اللفظین تألیف کرده است.
الدانیّ گفته: فتح و اماله دو لغت و لهجه مشهوری هستند که در زبان فصحای عرب شیوع دارند؛ عربهایی که قرآن به لغت آنها نازل شد. فتح لهجه اهل حجاز است و اماله لغت عمومی اهل نجد قبیلههای تمیم و اسد و قیس. سپس الدانی میگوید: ملاک فتح و اماله حدیثی است که از حذیفه مرفوعاً روایت شده است که: «قرآن را با لحنها و صداهای عرب بخوانید، و از صداهای اهل فسق و اهل دو کتاب [تورات و انجیل] حذف نمایید»، و شکی نیست که اماله از حروف هفتگانه و الحان و صداهای عرب است.
و ابوبکر ابن ابیشیبه میگوید: و کیع از اعمش از ابراهیم روایت کرده است که: «چنین میدانستند که الف و یاء در قرائت قرآن یکسان است» وی میافزاید: منظور از الف و یاء تفخیم و اماله است.
و در تاریخ القراء از طریق ابیعاصم الضریر کوفی از محمدبن عبیدالله از عاصم از زرّ بن حبیش روایت کرده است که گفت: مردی به نزد عبدالله بن مسعود (طه) را به فتح خواند، عبدالله گفت: (طِهِ) طاء و هاء را به کسر خواند آن مرد دوباره (طه) خواند و کسر نداد، باز عبدالله گفت: (طِهِ) طاء و هاء را به کسر خواند، سپس گفت: پیغمبر اکرم صاین چنین به من آموخت. ابنالجزری گفته این حدیث غریبی است که جز به این وجه آن را نمیشناسیم، رجال این روایت همگی ثقه هستند مگر محمدبن عبیدالله که همان عزرمیّ است و در نزد اهل حدیث ضعیف شمرده شده است، مرد خوبی بود ولی کتابهایش از بین رفت پس از آن از محفوظاتش برای مردم حدیث میگفت، به همین جهت حدیث او بیاعتبار شناخته شد.
میگویم: این حدیث را ابن مردویه در تفسیرش آورده و در آخر آن میافزاید: و جبرئیل آن را این چنین نازل کرد.
و در جمالالقراء از صفوان بن عسّال روایت شده است که از پیغمبر اکرم صشنید که آن حضرت (یا یحیی) [با اماله] میخواند، به آن حضرت عرض شد یا رسولالله به اماله میخوانی و حال آنکه لهجه قریش چنین نیست؟ فرمود: این لهجه دائیهایم/ ماماهایم بنی سعد است.
و ابن اشته از ابی حاتم نقل کرده است که گفت: کوفیون برای اماله چنین دلیلی آوردهاند که در مصحف یاءها را به جای الفها دیده اند، لذا از خط تبعیت کرده و به اماله خواندهاند تا به یاء نزدیک شود.
اماله: آن است که فتحه را به طرف کسره و الف را به سوی یاء بکشاند، و به آن محض هم میگویند، الاضجاع و البطح نیز به آن میگویند. و کمی کسره که بین دو لفظ واقع میشود به آن تقلیل و تلطیف و بین بین نیز میگویند، بنابراین اماله دو قسم است: شدید و متوسط. و هر دو قسم در قرائت قرآن جایز است، و با اماله شدید باید از قلب کردن خالص و اشباع شدید حذر کرد، و اماله متوسط: میان فتحه و اماله شدید است.
الدانیّ گفته: علمای ما اختلاف کردهاند که کدام وجه اماله اولی و بهتر است، و من اماله متوسط را اختیار میکنم که بین بین است؛ زیرا که منظور از اماله که آگاه کردن شنونده است با آن حاصل میشود با اینکه اصل الف یاء بوده است، و توجه دادن به اینکه گاهی الف به یاء تبدیل میشود، یا به کسره یا یاء مجاورش شباهت مییابد.
و اما فتح: آن است که قاری دهانش را به آن حرف بگشاید که به آن تفخیم میگویند، و آن نیز شدید و متوسط دارد، شدید: آخرین حد گشودن دهان است به آن حرف که در قرآن جایز نیست و در لغت عرب وجود ندارد، و متوسط: بین فتح شدید و اماله متوسط است. الدانی گفته: این همان نوع است که قراء طرفدار فتح استعمال میکنند.
و در این جهت نیز اختلاف کردهاند که: آیا اماله نوعی فتح است یا هر یک از فتح و اماله قاعده مستقلی میباشند؟
وجه قول اول [فرع بودن اماله] این است که: اماله جز برای سبب یافت نمیشود که اگر آن سبب نبود فتح لازم است و اگر سبب بود هم فتح و هم اماله جایز است، بنابراین هیچ کلمهای اماله نمیشود مگر اینکه کسانی از عربها آن را به فتح میخوانند، پس شمول فتح بر اصالت آن، و فرعی بودن اماله دلالت میکند.
سخن درباره اماله پنج وجه دارد: اسباب، وجوه، و فایده آن و چه کسانی به اماله میخوانند؟ و چه حروفی اماله میشود؟
اما اسباب آن: که قراء ده تا شمردهاند، ابن الجزری گفته: این اسباب به دو شیء بر میگردند: ۱- کسره ۲- یاء و هر یک از کسره و یاء هم پیش از محل اماله قرار میگیرند و هم بعد از آن، و چه بسا یکی از آن دو در محل اماله تقدیر شود و گفته میشود که کسره و یاء نه در لفظ موجودند و نه در آن تقدیر شدهاند، ولی آن دو (کسره و یاء) در بعضی از صیغههای حرفی عارض میشوند.
و گاهی الف یا فتحه اماله میشوند به جهت الف یا فتحه دیگری که اماله شده است، و این نوع را (اماله بخاطر اماله دیگر) مینامند، و گاهی (الف)ی را به عنوان شباهت به (الف) دیگری اماله میکنند.
ابنالجزری میگوید: همچنین الف را به علت کثرت استعمال و برای فرق بین اسم و حرف اماله میدهند، پس با این حساب اسباب اماله: دوازده تا میشود.
اماله به جهت کسره پیشین، شرطش این است که بین آن کسره و بین الف یک حرف فاصله باشد، مانند: کتاب و حساب ـ این فاصله به اعتبار الف وجود یافت، اما فتحه اماله شده فاصلهای با کسره ندارد. یا دو حرف فاصله باشد که اول آن دو ساکن باشد، یا هر دو مفتوح باشند ولی دومی هاء باشد چون هاء هنگام اماله مخفی میشود مانند: انسان و یضربها.
و اما یاء پیشین خواه به ألف متصل باشد مانند: الحیاه، و الأیامی، یا دو حرف با الف فاصله داشته باشد که یکی از آن دو هاء باشد مانند: یدها.
و اما کسره متأخره: اگر لازم باشد مانند عابد، و اگر عارض باشد، مثل: منالناس و فیالنار. و اما یای متأخر، مانند: مبایع، و اما کسره مقدره مانند: خاف که اصلش (خوِف) بوده است و اما یاء مقدر مانند: یخشی، والهدی، و ابی، والثری، که در تمام این مثالها الف منقلب از یاء، متحرک و ماقبلش مفتوح است.
و اما کسرهای که در بعضی از احوال کلمه عارض میشود مانند: طاب و جاء، و شاء، و زاد، که فاء الفعل آن هنگام اتصال به ضمیر رفع متحرک مکسور میگردد [مانند: طبت و جئت و شئت و زدت].
و اما یاء عارض نیز همینطور است، مانند: تلا و غزا، که الف آنها از واو قلب شده است، و چون در تلی و غزی، قلب به یاء میشوند اماله گردیدهاند.
و اما اماله به خاطر اماله دیگر مانند نظریه کسانی است که الف بعد از نون (إن الله) را اماله میدهد به جهت اماله الف (لله) ولی (وإنا الیه) را اماله نمیدهد، چون که بعد از آن امالهای نیست. و اماله کلمات آینده را نیز از همین باب دانسته است: الضحی، القری، ضحاها، و تلاها.
و اما اماله به جهت شباهت: مانند اماله الف تأنیث میباشد مثل: الحسنی و الف موسی و عیسی را اماله میدهند. به جهت شباهت داشتن آنها به الف الهدی.
و اما اماله به خاطر کثرت استعمال، مانند اماله (الناس) در احوال سه گانه [رفع و نصب و جر] چنان که صاحب المبهِج روایت کرده است.
و اما اماله به خاطر فرق بین اسم و حرف مانند اماله فواتح سور ـ چنان که سیبویه گفته: اماله باء و تاء در حروف معجم برای این است که اینها اسمهایی هستند برای (ما یلفظ به) وضع شدهاند پس مانند ما و لا و امثال اینها نیستند.
[۸۹] علی بن عثمان، امام جلیل و شارح شاطبیه و متوفی سال: ۸۰۱ ﻫ. نگا: الجواهر المضیه ۱/ ۲۶۶. [مصحح]