چند قاعده
۱- هر چه در قرآن (الذی) و (الذین) هست، هم وصل آنها به ماقبلشان جایز است به عنوان صفت ماقبل، و هم جدا کردن و (قطع) از ماقبل جایز است به عنوان خبر از ماقبل، مگر در هفت مورد که باید به آنها شروع شود:
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ﴾[البقرة: ۱۲۱].
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ﴾[البقرة: ۱۴۶ و الأنعام: ۲۰].
﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ﴾[البقرة: ۲۷۵].
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ﴾[التوبة: ۲۰].
﴿ٱلَّذِينَ يُحۡشَرُونَ﴾[الفرقان: ۳۴].
﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ﴾[غافر: ۷].
و در تفسیر الکشاف دربارهی ﴿ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ﴾[الناس: ۵]. میگوید: خواننده قرآن میتواند بر موصوف [که الوسواس الخناس باشد] وقف کند، و از (الذی) شروع نماید اگر قطع بگیرید، به خلاف اینکه (الذی) را صفت قرار دهید که وقف جایز نیست.
و رُمانی [۸۸]گفته: اگر صفت مخصوص باشد، که جایز نیست بر موصوف وقف شود ولی اگر برای مدح باشد جایز است؛ زیرا که عامل آن در مدح غیر از عامل موصوف میباشد.
۲- درباره وقف بر مستثنیمنه جدای از مستثنی ـ اگر مستثنی منقطع باشد ـ چند نظر هست:
اول- جواز مطلقاً: زیرا که به معنی مبتدایی است که خبرش حذف شده باشد برای اینکه بر آن دلالت میکند.
دوم- منع مطلقاً: برای اینکه یا از نظر لفظ محتاج به ماقبل میباشد؛ زیرا که دیده نشده است که (إلا) و کلماتی که همین معنی را میدهند جدای از ماقبل شان استعمال شوند، یا از نظر معنی چون که ماقبل آن به تمام بودن کلام اشعار و اشاره دارد، مثلاً وقتی میگوییم: (ما فی الدار أحدٌ) (إلا الحمارَ) را تصحیح میکند زیرا که اگر فقط بگوییم: الاالحمار اشتباه است.
سوم- تفصیل: (در مواردی جایز و در مواردی ممنوع) که اگر خبر صریحاً آمده باشد جایز است؛ زیرا که جمله مستقل و بینیاز از ماقبلش میباشد، و اگر خبر صریح نیامده باشد، جایز نیست چون بماقبلش احتیاج دارد. ابنالحاجب این نکته را در امالی خود آورده است.
۳- وقف بر جمله ندائیه [جملهای که نداء داشته باشد] جایز است ـ چنانکه ابن الحاجب از محققین نقل کرده است؛ زیرا که آن جمله مستقل و مابعدش جمله دیگری است هرچند که جمله اولی به آن تعلق دارد.
۴- هرچه در قرآن ماده قول هست [قال، یقول، قل، یقولون ...]وقف بر آنها جایز نیست؛ زیرا که مابعدش حکایت گفتار است، و بیان آن قول. جوینی این نکته را در تفسیرش آورده است.
۵- در سی و سه جای قرآن لفظ ﴿كَلَّاۚ﴾آمده است که هفت تای آن برای ردع است که ـ به اتفاق صاحبنظران بر آن وقف میشود ـ آنها چنین است:
﴿عَهۡدٗا ٧٨ كَلَّاۚ﴾[مریم: ۷۸-۷۹]. در سورهی مریم ﴿عِزّٗا ٨١ كَلَّاۚ﴾[مریم: ۸۱-۸۲]. سوره مریم.
﴿أَن يَقۡتُلُونِ ١٤ قَالَ كَلَّاۖ﴾[الشعراء: ۱۴-۱۵]. سورهی الشعراء ﴿إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآ﴾[الشعراء: ۶۱-۶۲]. سورهی شعراء ﴿شُرَكَآءَۖ كَلَّاۚ﴾[سبأ: ۲۷]. ﴿أَنۡ أَزِيدَ ١٥ كَلَّآۖ﴾[المدثر: ۱۵-۱۶]. و ﴿أَيۡنَ ٱلۡمَفَرُّ ١٠ كَلَّا﴾[القیامة: ۱۰-۱۱]. سورهی القیامه.
بقیهی آنها: هر کدام به معنی حقاً قطعاً باشد بر آن وقف نمیشود، و هرکدام که احتمال هر دو معنی را دارد هر دو وجه جایز است (وقف و عدم وقف).
مکی گفته: کلا چهار قسم است: اول آنکه وقف بر آن نیک است که به معنی ردع باشد و همان اختیار است و شروع به ﴿كَلَّاۚ﴾ به معنی ﴿حَقًّا﴾جایز است و آن یازده مورد است: دو تا در سورهی مریم، و در سورههای: قد افلح و سبأ ـ هر کدام یکی ـ و دو تا در سورهی المعارج، و دو تا در سورهی المدثر: ﴿أَنۡ أَزِيدَ ١٥ كَلَّآۖ﴾[المدثر: ۱۵-۱۶]. ﴿مُّنَشَّرَةٗ ٥٢ كَلَّاۖ﴾[المدثر: ۵۲-۵۳]. و در سورهی المطففین. ﴿أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٣ كَلَّاۖ﴾[المطففین: ۱۳-۱۴]. و در سورهی الفجر ﴿أَهَٰنَنِ ١٦ كَلَّا﴾[الفجر: ۱۶-۱۷]. و در سورهی الهمزه: ﴿أَخۡلَدَهُۥ ٣ كَلَّاۖ﴾[الهمزة: ۳-۴].
دوم: آن است که وقف بر آن نیک است ولی شروع از آن جایز نیست و آن دو موضوع است: در سورهی الشعرا: ﴿أَن يَقۡتُلُونِ ١٤ قَالَ كَلَّاۖ﴾[الشعراء: ۱۴-۱۵]. ﴿إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ ٦١ قَالَ كَلَّآۖ﴾[الشعراء: ۶۱-۶۲].
سوم: آنکه نه وقف بر آن نیک است و نه ابتدای به آن، بلکه به ماقبل و بعدش وصل میشود و آن در دو موضع است: در دو سورهی عم و التکاثر: ﴿ثُمَّ كَلَّا سَيَعۡلَمُونَ﴾[النبأ: ۵]. ﴿ثُمَّ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ﴾[التکاثر: ۴].
چهارم: آنکه وقف بر آن نیک نیست ولی میتوان به آن شروع کرد و آن هیجده مورد باقی است.
۶- «بلی» در بیست و دو جای قرآن آمده است و بر سه قسم میباشد:
قسم اول: آنکه وقف بر آن به اجماع جایز نیست، زیرا که مابعدش به ماقبلش مربوط است و آن هفت موضع است:
۱- الأنعام: ﴿بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ﴾[الأنعام: ۳۰].
۲- النحل: ﴿بَلَىٰ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا﴾[النحل: ۳۸].
۳- سبأ: ﴿بَلَىٰ وَرَبِّي لَتَأۡتِيَنَّكُمۡ﴾[سبأ: ۳].
۴- الزمر: ﴿بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡكَ﴾[الزمر: ۵۹].
۵- الاحقاف: ﴿بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ﴾[الأحقاف: ۳۴].
۶- التغابن: ﴿قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي﴾[التغابن: ۷].
۷- القیامة: ﴿بَلَىٰ قَٰدِرِينَ﴾[القیامة: ۴].
قسم دوم: در اینکه وقف بر آن جایز است یا نه اختلاف است، قول مورد اختیار ما: جایز نبودن است، در قرآن پنج موضع میباشد:
۱- البقرة: ﴿بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِي﴾[البقرة: ۲۶۰].
۲- الزمر: ﴿بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ﴾[الزمر: ۷۱].
۳- الزخرف: ﴿بَلَىٰ وَرُسُلُنَا﴾[الزخرف: ۸۰].
۴- الحدید: ﴿قَالُواْ بَلَىٰ﴾[الحدید: ۱۴].
۵- تبارک: ﴿قَالُواْ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَنَا﴾[تبارک: ۱۵].
سوم: اختیار ما جواز وقف بر آن است، و آن بقیه ده مورد است.
۷- «نعم» در چهار جای قرآن آمده است:
در سورهی الاعراف ﴿قَالُواْ نَعَمۡۚ فَأَذَّنَ﴾[الأعراف: ۴۴]. مذهب مورد اختیار ما جایز بودن وقف بر آن است که چون که مابعدش به ماقبلش مربوط نیست؛ زیرا که بقیه گفته اهل جهنم نیست. بقیه موارد (نعم): یکی در همین سوره است و یکی در سورهی الشعراء ﴿قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّكُمۡ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ﴾[الشعراء: ۴۲].
و در سورهی الصافات ﴿قُلۡ نَعَمۡ وَأَنتُمۡ دَٰخِرُونَ﴾[الصافات: ۱۸]. مختار این است که بر آنها وقف نمیشود کرد چون که مابعد آنها به ماقبلشان مربوط است، چون ماده قول دارد.
[۸۸] علی بن عیسی، دانشمند لغوی، نحوی و بلاغی که در سال: ۳۸۴ ﻫ وفات نمود. نگا: تاریخ بغداد ۱۲/ ۱۶. [مصحح]