وجوه اماله
و اما وجوه اماله: چهارتا است که به اسباب یاد شده برمیگردد. و اصل آنها دوتا است مناسبت و اشعار، و اما مناسبت یک قسم است و آن در لفظی است که به جهت سببی که در لفظ هست اماله شده و در موردی که به جهت اماله دیگری اماله شده، که خواستهاند کار زبان و نطق ـ که در مجاورت حرف اماله شده قرار دارد ـ باآن حرف دیگر به طور یکنواخت باشد.
و اما اشعار: بر سه قسم است: اشعار به اصل، و اشعار به آنچه در بعضی موارد بر کلمه عارض میشود، و اشعار به شباهت داشتن به اشعار به اصل.
و اما فایدهی اماله: سهولت و آسانی تلفظ است؛ زیرا که زبان با فتح بالا میرود و با اماله پایین میآید، و پایین آوردن زبان سبکتر از بالا بردن آن است، و هر کس اماله داده روی همین جهت است و اما کسی که به فتح خوانده رعایت این جهت را نموده است که فتح متینتر است یا چون اصل حرف مفتوح است.
و اما کسانی که به اماله خواندهاند، تمام قراء عشره هستند مگر ابن کثیر که در تمام قرآن هیچ جا به اماله نخوانده است.
و اما کلماتی که اماله میشوند: جای استیعاب و فراگیری آن کتابهای قرائت و کتابهایی که در اماله تألیف شده میباشد، ما در اینجا آنچه قاعدهپذیر است میآوریم:
حمزه و کسائی و خلف هر الفی که از یاء قلب شده باشد اماله دادهاند هر جای قرآن باشد چه اسم و چه فعل، مانند الهدی، الهوی، الفتی، العمی، الزنا، اتی، ابی، سعی، یخشی، یرضی، اجتبی، اشتری، مثوی، مأوی، ادنی و ازکی.
و هر الف تأنیث که بر وزن (فُعلی) باشد ـ به ضم یا کسر یا فتح فاء ـ اماله میشود مانند: طوبی، بشری، قصوی، القربی، الانثی، الدنیا، احدی، ذکری، سیما، ضیزی، موتی، مرضی، السلوی، والتقوی. همچنین: موسی، عیسی، و یحیی را نیز به اینها ملحق کردهاند.
و هر کلمهای که بر وزن (فعالی) باشد ـ به ضم یا به فتح فاء ـ مثل: سکاری، کسالی، اساری، یتامی، نصاری، والایامی.
و هرچه در مصحف با یاء نوشته شده است، مانند: بلی، متی، یا اسفی، یا ویلتی، یا حسرتی، و انّی استفهامیه ـ . ولی این کلمات را استثنا کردهاند که در هیچ حالی اماله نمیشوند: حتی، الی، علی، لدی، و ما زکی.
همچنین از کلمات واوی هر کدام که اولش مکسور یا مضموم باشد اماله دادهاند، مثل: الربا هر طور (در هر حال اعرابی) که واقع شود، و الضحی هر جای قرآن بیاید، و القوی، و العلی.
و آخر آیات یازده سوره را که هماهنگ بودهاند اماله دادهاند، آن سورهها عبارتند از: طه، و النجم، سأل، القیامه، النازعات، عبس، الاعلی، الشمس، اللیل، الضحی، و العلق، ابوعمرو و ورش با اماله این سورهها موافقت کردهاند.
و ابوعمرو هرجا ه (راء) میباشد که بعد از آن (الف) آمده باشد به هر وزن، اماله کرده است، مانند: ذکری، بشری، اسری، اراه، اشتری، یری، القری، النصاری، اساری، و سکاری، همچنین بر اماله الفهای بر وزن (فعلی) به هر نحو که باشد موافقت کرده است.
و ابوعمرو و کسائی هر الفی که بعدش راء متطرفه (= کنار افتاده) مجرور باشد اماله دادهاند مثل: الدار، النار، القهار، الغفار، النهار، الدیار، الکفار، الابکار، بقنطار، ابصارهم، اوبارها، اشعارها، حمارك خواه اینکه الف در اصل کلمه باشد یا زائد باشد.
حمزه الف عین الفعل ماضی را از ده فعل اماله کرده است هرجا و به هر نحو که واقع شوند، آنها عبارتند از: زاد، شاء، جاء، خاب، ران، خاف، زاغ، طاب، ضاق، و حاق.
کسائی هاء تأنیث و حرف ماقبلش را در حالت وقف مطلق اماله داده است، البته بعد از پانزده حرف که این جمله آنها را جمع میکند (فجثت زینب لذود شمس) فاء مثل: خلیفه و رأفه، جیم: مثل: ولیجه و لجّه. ثاء، مثل: ثلاثه و خبیثه. تاء مثل: بغته و المیته، زای مثل: بارزه و اعزه، یاء مثل: خشیه و شیبه، نون مثل: سنه و جنه. باء مثل: حبه و التوبه، لام مثل لیله و ثله، ذال مثل: لذه و الموقوذه. واو مثل قسوه و مروه. دال مثل: بلده وعده، شین مثل: فاحشه و عیشه، میم مثل: رحمه و نعمه. سین مثل: خامسه و خمسه.
و بعد از ده حرف به طور مطلق فتح میدهد، و آنها حروف: جاع، و حروف استعلاء (قط خص ضغط) میباشند. چهار حرف باقی ـ [از حروف هجاء] که در کلمه اکهر جمع میشوند! اگر پیش از آنها یاء ساکن یا کسره متصل یا منفصل به ساکن باشد اماله میدهد وگرنه به فتح میخواند. حروف دیگری میماند مورد اختلاف و تفصیل، و قاعدهای هم ندارد، برای شناخت آنها به کتابهای این فن مراجعه شود.
و اما فواتح سور: حمزه، کسائی، خلف، ابوعمرو، ابن عامر و ابوبکر (الر) را که در آغاز پنج سوره آمده است اماله دادهاند، ولی ورش میان (فتح و اماله) خوانده است.
ابوعمرو و کسائی و ابوبکر، هاء سرآغاز سورهی (مریم) و سوره (طه) را به اماله خواندهاند ولی حمزه و خلف فقط (طه) را اماله دادهاند نه سرآغاز سورهی مریم را.
و هر که از قراء (الر) را اماله داده است، یاء سرآغاز سوره مریم را نیز به اماله خوانده است مگر ابوعمرو، چنانکه از او مشهور است.
و یاء اول (یس) را سه نفر اولی که نام بردیم [حمزه، کسائی و خلف] و ابوبکر اماله دادهاند و همین چهار تن طاء (طه) و (طسم) و (طس) و حاء (حم) در سورههای هفتگانه را اماله دادهاند. و ابن ذکوان در اماله حاء با آنها موافق بوده است.