الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد اول

فهرست کتاب

مرجع ضمیر

مرجع ضمیر

و باید ضمیر مرجعی داشته باشد که به آن باز گردد، و باید تلفظ شود پیش از آن و مطابق با آن باشد، مانند: ﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ[هود: ۴۲]. ﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ[هود: ۴۲]. ﴿إِذَآ أَخۡرَجَ يَدَهُۥ لَمۡ يَكَدۡ يَرَىٰهَاۗ[النور: ۴۰].

یا متضمن آن باشد، مانند: ﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ[المائدة: ۸]. که به عدل بر می‌گردد که ﴿ٱعۡدِلُواْمتضمن آن است. ﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ[النساء: ۸]. یعنی مقسوم که (قسمه) بر آن دلالت می‌کند.

یا به دلالت التزام بر آن دلالت کند، مانند: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ[القدر: ۱]. یعنی قرآن را؛ که انزال به طور التزام بر آن دلالت دارد. ﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ[البقرة: ۱۷۸]. که (عفی) مستلزم عفوکننده‌ای است که هاء (الیه) به آن باز گردد.

یا اینکه لفظاً ـ نه رتبةً ـ متأخر بوده و مطابق باشد، مانند: ﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ[طه: ۶۷]. ﴿وَلَا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ[القصص: ۷۸]. ﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٞ وَلَا جَآنّٞ[الرحمن: ۳۹].

و یا لفظاً و رتبةً متأخر باشد، در باب ضمیر شأن و قصه و نعم و بئس و تنازع.

یا متأخر باشد به دلالت التزامی، مانند: ﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ[الواقعة: ۹]. ﴿كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ[القیامة: ۲۶]. روح یا نفس را مقدر نموده چون حلقوم و تراقی بر آن دلالت می‌کند. ﴿حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ[ص: ۳۲]. یعنی خورشید، که (الحجاب) بر آن دلالت می‌کند.

و گاهی سیاق بر آن دلالت می‌کند لذا روی اعتماد به فهم شنونده در تقدیر واقع می‌شود، مانند: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ[الرحمن: ۲۶]. ﴿مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا[فاطر: ۴۵]. یعنی: زمین یا دنیا. ﴿وَلِأَبَوَيۡهِ[النساء: ۱۱]. یعنی: میت، و حال آنکه پیش از آن یاد نشده.

و گاهی به لفظ یاد شده بر می‌گردد نه معنی آن، مانند: ﴿وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ[فاطر: ۱۱]. یعنی: عمر معمر دیگری.

و گاهی ضمیر به بعض ما تقدم بر می‌گردد، مانند: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ[النساء: ۱۱]. تا آنجا که فرموده: ﴿فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ[النساء: ۱۱]. ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ[البقرة: ۲۲۸]. پس از آنکه فرموده: ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ، که به زن‌هایی که طلاق رجعی داده شده‌اند اختصاص دارد، ولی عاید بر آن عام است.

و گاهی به معنی برمی‌گردد مانند فرموده‌ی خداوند در آیه کلاله: ﴿فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ[النساء: ۱۷۶]. در حالی که لفظ تثنیه‌ای قبل از آن نیامده که ضمیر به آن برگردد، أخفش گفته: چون که «کلاله» بر مفرد و تثنیه و جمع گفته می‌شود، پس ضمیری که به آن بر می‌گردد تثنیه آورد به جهت معنی آن، همچنان که ضمیر بر «من» از جهت معنی جمع برمی‌گردد.

و گاهی بر یک لفظ از شیء برمی‌گردد و حال آنکه مراد از آن جنس همان شیء است، زمخشری گفته: مانند فرموده‌ی خداوند: ﴿إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ[النساء: ۱۳۵]. یعنی: جنس غنی و فقیر که ﴿غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗابر دو جنس دلالت می‌کند، و اگر به متکلم برمی‌گشت آن را مفرد می‌آورد.

و گاهی دو شیء ذکر می‌شود و ضمیر به یکی از آن دو باز می‌گردد، و غالباً به دومی برمی‌گردد، مانند: ﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ[البقرة: ۴۵]. که ضمیر به «صلاة» باز گردانده شده، و به قولی به استعانت بر می‌گردد که از کلمه ﴿وَٱسۡتَعِينُواْاستفاده می‌شود، ﴿جَعَلَ ٱلشَّمۡسَ ضِيَآءٗ وَٱلۡقَمَرَ نُورٗا وَقَدَّرَهُۥ مَنَازِلَ[یونس: ۵]. یعنی: «قدر القمر»؛ زیرا که از آن ماه‌ها به دست می‌آید، ﴿وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ[التوبة: ۶۲]. مراد «یرضوهما» است، بدین جهت مفرد آمده که رسول صدعوت‌کننده‌ی مردم است و آن حضرت با مردم شفاهی سخن می‌گوید، و رضای او رضای پروردگار متعال است.

و گاهی ضمیر تثنیه می‌آید ولی به یکی از دو مذکور باز می‌گردد، مانند: ﴿يَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ[الرحمن: ۲۲]. و حال آنکه از یکی خارج می‌شود.

و چه بسا ضمیر متصل به چیزی باشد که مربوط به غیر آن است، مانند: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ[المؤمنون: ۱۲]. یعنی: آدم، سپس فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ[المؤمنون: ۱۳]. که مربوط به فرزندان او است؛ زیرا که آدم از نطفه خلق نشد.

می‌گویم: این همان باب استخدام است، و از این‌گونه است: ﴿لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ[المائدة: ۱۰۱]. که سپس فرمود: ﴿قَدۡ سَأَلَهَامنظور چیزهای دیگری است، و این از کلمه: «أشیاء» استفاده می‌گردد.

و گاهی ضمیر به ملابس چیزی که برای آن است متصل می‌شود، مانند:

﴿إِلَّا عَشِيَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا[النازعات: ۴۶].

«مگر شامگاهی و یا چاشت آن»

یعنی: چاشت روز آن؛ زیرا که شب هنگام چاشت ندارد.

و گاه ضمیر بر چیزی که مشاهده نمی‌شود و محسوس نیست برمی‌گردد، که أصل برخلاف آن می‌باشد، مانند: ﴿وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ[البقرة: ۱۱۷]. که ضمیر: «له» به «أمراً» بر می‌گردد، و حال آنکه در آن هنگام موجود نیست؛ و چون در علم خداوند وجود آن گذشته، به منزله موجود و مشاهده شده است.