ادعای ۴۴٩- بر علی کتاب نازل شد و جبریل به زمین آورد... [۵٩۸].
اول داستان را بخوانید:
از جمله طرقی که توسط رسول اکرم افاضه فیض بر علی شد، کتاب مهر شده ایست که جبرئیل برای آن حضرت آورد. چنانکه علامۀ محقق مورخ مقبول القول فریقین، ابو الحسن علی بن الحسین مسعودی در «اثبات الوصيه» [۵٩٩]مفصل نقل مینماید و خلاصهاش:
یعنی، جبرئیل با امناء ملائکه، کتاب مسجلی از جانب پروردگار جل و علا برای پیغمبر آورد و عرض کرد: اشخاصی که نزد شما حاضرند از مجلس خارج شوند الا وصی شما تا کتاب وصیت را تقدیم نمایم.
پس رسول اللهصبه حاضران امر فرمود که همگی از حجره بیرون بروند به استثناء علی و فاطمه و حسن و حسین آنگاه جبرئیل عرض کرد: خداوند به شما سلام میرساند و میفرماید: این عهد نامه ایست که با تو بستم و ملائکه گواهی دادند.
(کلام جبرئیل که به این جا رسید) بدن آن حضرت به لرزه درآمد و فرمود: او است سلام؛ از او است سلام؛ و به طرف او است برگشت سلام.
آنگاه آن کتاب را از جبرئیل گرفت و به علی داد. بعد از قرائت فرمود: این عهد پروردگار من است به سوی من و امامت اوست به تحقیق که رسانیدم و اداء نمودم پیام حق را.
و در آن کتاب با امیر المؤمنین شرط شده است که وقتی حق مسلم تو را از تو سلب نمایند و خمس تو را تصرف کنند و حرمت تو را نگاه ندارند و محاسنت را با خون سرت رنگین کنند، با دوستان خدا و دشمنان خدا دوستی کن و بردبار بر جور و ستم آنها باش و آتش غیظ و غضب را فرو نشان.
در پاسخ امیر المؤمنین عرض کرد: راضی شدم و قبول کردم که اگر حرمت مرا نگاه ندارند و سنت را تعطیل و احکام کتاب را پاره و کعبه را خراب و محاسنم را از خون سرم خضاب کنند، صبور و بردبار باشم و تحمل نمایم.
جواب ما:
کسانی که این مذهب جعلی را ساختهاند، دقیقاً میدانستند که کجا باید متوقف شوند تا ما آنها را کافر ندانیم. نگفتند جبریل کتاب وحی مختوم را به علی داد، میگویند داد به پیامبر و ایشان فوراً داد به علی.
کسانی که این مذهب جعلی را ساختهاند، سعی کردهاند تا در دایره اسلام باقی بمانند؛ زیرا خنجر زدن به پیکر اسلام از درون آسانتر است!.
در آخر وصیت، حضرت محمد به علی مینویسد که هر کاری که با تو کردند، صبر کن!.
بله به علی گفتند: تو صبر کن و دختر به عمر بده و وزیر او شو و بیصبری را بگذار برای شیعهها که ۱۴۰۰ سال بعد فکر و ذکر شان کوبیدن اسلام و گرفتن حق تو از عمر است! تو صبر کن ای علی جان، طلاق دخترت را هم از عمر میگیرند!.
نقل اخبار اهل تسنّن در ندای سلونی دادن علی
بزرگان شما یعنی، سلیمان بلخی!! نقل کردهاند که علی سر منبر گفت:
ابی داود در «سنن» [۶۰۰]و امام احمد حنبل در «مسند» [۶۰۱]و بخاری در «صحیح» [۶۰۲]با سند نقل نمودهاند که علی فرمود:
«سلوني عما شئتم ولا تسئلوني عن شئ الا انبأتکم به».
«ای مردم، سؤال کنید از من (یعنی، از آنچه میخواهید) قبل از آنکه مرا نیابید. پس بدرستی که در سینۀ من علم فراوانی است، سؤال کنید از من که در نزد من است علم اولین و آخرین... [۶۰۳]».
جواب ما:
این دروغ است! درست این است که رسول الله یک روز بعد از نماز ظهر بر سر منبر رفت از احوال و اهوال قیامت گفت تا مردم گریه کردند و بعد فرمود: از من بپرسید. این حدیث را مسلم نقل کرده است.
رسول الله نفرمود هرچه که میخواهید بپرسید، بلکه گفت: از احوال قیامت بپرسید. اما سلیمان بلخیاش را شور کرده و گفته است: علی گفت: از هرچه میخواهید بپرسید.
در ضمن، سلیمان بلخی این حدیث را از کجا پیدا کرده است؟ اگر از کتب پیشینیان نقل کرده است که بهترین آنها، کتاب مسلم نیشابوری است! اگر این سلیمان بلخی، سنی است، چرا از صحیح مسلم روی گردان است؟! آیا شیعه میتواند به این چرا پاسخ دهد!.
اجازه بدهید یک حقۀ دیگر داعی را رو کنم؛ مینویسد: در بخاری، جلد ۲ و جلد ۱۰ آمده است که... هر کس کمترین معرفت و شناختی از کتاب بخاری داشته باشد، میدانید که صحیح بخاری مشتمل بر کتابها و بابها است؛ مثلا: کتاب جهاد، باب دعا در جهاد. یا کتاب صلوه، باب دعای سجده و... اگر داعی شیاد نباشد، باید این طور آدرس بدهد: صحیح بخاری، کتاب فلان و باب بهمان و شماره حدیث را هم در آن باب ذکر کند.
برای درک بیشتر مکر او، فرض کنید که من میخواهم شما را به خانه خود در پیشاور دعوت کنم و بگویم: از طرف مغرب که وارد شهر شدی، خانهها را بشمار. خانه چهارصد و هفتاد چهارمی مال من است! و اضح است که این آدرس درست نیست! آدرسی هم که از بخاری نقل کرده است، درست نیست.
[۵٩۸] ص ٩۳۲. [۵٩٩] ص ٩۲. [۶۰۰] ص ۳۵۶. [۶۰۱] ج۱،ص ۲٧۸. [۶۰۲] ج۱، ص۴۶. ج۱۰، ص۲۴۱. [۶۰۳] ص ٩۳۵.