ادعای ۳۵۵- این ظلم بود که در شورای ۶ نفره، علی زیر دست عبدالرحمن بن عوف بود
خلیفه عمر خلاف دستور پیغمبر، علی را در شورا میگذارد تحت امر و فرمان عبدالرحمن؟!.
آیا میشود به آن دستگاه بدبین نشد؟ آن همه از کبار صحابه را بر کنار و حق رای آنها را در امر خلافت ساقط نمود، بس نبود؛ در خود شوری هم ظلمی فاحش بر علی وارد آوردند و اهانت بزرگی به آن حضرت نمودند که فاروق بین حق و باطل را تحت امر و فرمان عبدالرحمن قرار دادند؟!... [۴۳۵].
جواب ما:
میگوییم: خود علی حکمیت او را قبول کرد و اجباری در قبول این حکمیت نداشت. حالا که علی هم شورای عمر را قبول کرد، هم قاضی و امیری که عمر را تعیین کرده بود، پذیرفت. این یقه دریدن تو بعد از قرنها! خنده آور است البته اگر نیک بنگریم!.
میگویی ناخواسته پذیرفت! یا مجبور بود! علی که غیب میدانست!! اگر غیب هم نمیدانست باید درک میکرد که توطئه است! و شرکت در آن نه فقط فایده ندارد بلکه به دستور عمر مشروعیت میدهد!.
چرا علی این حقیقت پیش پا افتاده را درک نکرد؟! جواب ما این است که فرض تو غلط است. علی احتمال میداد که خلیفه شود. علی، عبدالرحمن را مردی مغرض نمیدانست! لذا حکمیت او را پذیرفت!.
در همین کشوری که پیشاور یک شهر آن است، هر آدمی میداند که قاضیِ مغرض نباید به محکمه برود. سالها پیش در همین کشور، مردی به نام چوهدری فضل اللهی کشته شد! پسرش رفت به کلانتری که پدرم را نخست وزیر کشته است! کلانتر به رییس خود و رییس او به رییس بالاتر تلفن کرد تا به نخست وزیر خبر رسید که مردی میخواهد علیه شما شکایت نامه بنویسد!.
بوتو سرمست از بادۀ قدرت گفت: بگذارید بنویسد؛ قاضی که از خودم است! و پسر چوهدری شکایت را نوشت! و کلانتر در دفتر شکایت ثبت کرد. شاکی شماره را گرفت اما عوض آنکه به دادگاه برود به خانه خود رفت؛ چون میدانست که قاضی کیست. پس صبر کرد تا بوتو سرنگون و قاضیاش برکنار شد. آن وقت شکایت کرد و شمارۀ ثبت را نشان داد و دمار از روزگار بوتو برآمد! و اعدام شد.
مقصود اینکه گردن نهادن علی به حکمیت کسی که به قول داعی مغرض بود، کار عجیب و دور از عقل و بچگانهای است و علی از این کارها مبراست!.
[۴۳۵] ص ٧۴۶.