حقه بازی ششم: ستودن راوی و نادید گرفتن سند حدیث
گاهی حدیثی میآورد اما به جای اینکه از سند حدیث تعریف کند که صحیح است یا نه، از نویسندۀ کتابی که حدیث را ذکر کرده است، تعریف میکند که آدم معتبری است.
در حالی که خوب بودن نویسنده دلیل بر درست بودن حدیث نیست. اگر قرار بود حدیث را از خوب بودن نویسندۀ کتاب قبول کنیم، پس چرا میگوییم غیر از بخاری و مسلم، بقیه ی کتب حدیث ما ضعیف و صحیح دارد! چرا تمامی روایتهای امام احمد حنبل را حتی خود حنبلیها که پیرو مذهب اویند، قبول ندارند. چرا؟! چون آدم خوب میتواند دچار اشتباه شود! در ضمن آن بزرگواران خود نیز، در مقابل بعضی احادیث مینوشتند، ضعیف است.
تمام گردآورندگان احادیث از نسائی تا ابوداود و ترمذی و غیره نزد ما بهترین مردم هستند. اما میگوییم فلان حدیث را در کتاب مالک قبول نداریم؛ چون فلان راوی ضعیف است! از بخاری و مسلم هم به همین خاطر قبول کرده ایم؛ زیرا آنها کوشش فراوانی نمودند تا در کتابشان احادیث ضعیف ثبت نشود و به خاطر همین احتیاط بیش از اندازه، بسیاری از احادیث صحیح را هم ذکر نکردند. اما این دلیل نمیشود که بخاری را مثلاً از احمد بن حنبل بهتر بدانیم!.
تصور کنید کنفراسی برگزار شده است تا آخرین اکتشافات را دربارۀ مبارزه با ایدز بررسی کنند و هرکس رای خود را میگوید؛ یکی بلند میشود و به جای اینکه راه حلش را بگوید به تعریف از خود که همه مرا دکتر حاذقی میدانند، میپردازد. در حالی که پزشک حاذق بودن، دلیل نمیشود که راه حل مرض ایدز هم نزد او باشد.
مثال دیگر: شیعه میگوید که امام زمان گفته است: کتاب کافی برای شیعۀ ما کافی است. اما همین شیعه وقتی در بحث گیر میکند، میگوید: فلان حدیث کافی ضعیف است؛ یعنی، تزکیه همۀ علمای شیعه وحتی امام زمان دلیل نمیشود که هر حدیث کافی درست باشد.
اما نویسندۀ کناب شبهای پیشاور میخواهد ما به خاطر اینکه فلان آدم خوب است، قبول کنیم که احادیث روایت شده به تمامی صحیح است. اگر حدیث درست بود، نویسندۀ کتاب بدون هیچ مکر و حیلهای میگفت: علمای شما گفتهاند که حدیث صحیح است.