روزهای پیشاور ردی بر کتاب شبهای پیشاور

فهرست کتاب

ادعای ۱۵- نصاری در مسجد پیغمبر برای ادای فریضه آزاد بودند

ادعای ۱۵- نصاری در مسجد پیغمبر برای ادای فریضه آزاد بودند

اما شیعیان مسلمان در ادای فرائض و نوافل در مساجد مسلمانان آزاد نیستند.

و نوشته است: سنی‌ها حق دارند که در و دیوار حرم را ببوسند، اما شیعه‌ها حق ندارند... [۱۵].

جواب ما:

شما در تهرانِ به این بزرگی که صد‌ها هزار سنی زندگی می‌کنند چرا به آن‌ها اجازۀ تاسیس یک مسجد را نمی‌دهید؟! از این مسأله معلوم می‌شود که شما اگر مکه و مدینه را بگیرید، چه ها که نخواهید کرد! در تهران یهودی‌ها معبد دارند اما سنی مسجد ندارد.

این ادعا که مانع عبادت شیعه می‌شوند، اما به سنی اجازه می‌دهند؛ دروغ است.در پیشانی هیچ کس نوشته نشده است که فلانی سنی است یا شیعه؟ هر کس که حرم را ببوسد، منعش می‌کنند. دروغ گویی هم اندازه دارد به خصوص در عصر نویسندۀ کتاب شب‌های پیشاور، سعودی‌ها بسیار سخت گیر بودند و به احدی اجازۀ بوسیدن در و دیوار را نمی‌دادند.

ادعای ۱۶- سلیمان بلخی که از علمای بزرگ سنی است، گواهی داده است که خیلی از ادعا‌های شیعه برحق است.

جواب ما:

بیایید این عالم بزرگ سنی را بشناسیم. اسم کاملش، سلیمان پسر خواجه ابراهیم قیلان است! نام حسینی را هم به یدک می‌کشد و حنفی هم از القاب اوست. بر طریقۀ نقشبندی [۱۶]هم بود. گاهی شیعیان او را به نام حافظ حنفی قندوزی می‌شناسند؛ قندوز، استان همجوار بلخ در افغانستان است. در هر حال، در این دو استان و حتی در تمام افغانستان کسی او را نمی‌شناسد. چه برسد به جاکارتا، مکه، بغداد یا کازابلانکا.

این مرد از غالیان فرقۀ ضالّۀ صوفیه بود و بی‌گمان از حرف‌هایش می‌توان دریافت که شیعه هم بوده است، اما از ترس مردم یا به خاطر حیله، باور خود را آشکارا نگفته است. درگمراهی او همین بس که شیفتۀ محی الدین عربی بود و کتاب‌های ابن عربی ؛ یعنی، کتاب «فصوص الحکم» و «فتوحات مکیه» (که کفر آمیزترین کتاب‌های موجود کتابخانه‌ها هستند وشاید از این دو کتاب، کتابی کفر آمیزتر نباشد) را با دست خود باز نویسی می‌کرد. در کفر ابن عربی، علمای سنی نه شک دارند و نه اختلاف. اکنون حافظ حنفی قندوزی یا همان شیخ سلیمان بلخی (نمی‌دانم چرا شیعه‌ها به او دو یا سه نام داده‌اند) را شناختید!.

شیخ سلیمان بلخی را حنفی گویند در حالی که سخنانش نشان می‌دهد او شیعه بوده است و احناف بیش از مذاهب دیگر اهل سنت، با شیعیان مخالف هستند. این دو را چگونه می‌توان جمع کرد؟.

این مرد گمراه، صوفی نقشنبدیه هم بود؛ یعنی، اسلام برایش کافی نبود. او یک کتاب به نام «ينابيع الموده» دارد که در محافل علمی اهل سنت هیچ کس به آن اعتنایی ندارد و تنها ایران است که مرتب کتابش را تجدید چاپ می‌کند. از همه جالب‌تر اینکه او ۲۰۰ سال پیش به دنیا آمد و بعد از ۴۸ سال عمر بی‌برکت، ۱۵۰ سال پیش سایه ی شومش را از این دنیا کم کرد؛یعنی،سال ۱۲٩۴ هجری و اکنون سال ۱۴۲۸ است؛ یعنی، ۱۳۴ سال پیش.

آقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب «ذریعه»، کتاب «ینابیع الموده» سلیمان بلخی را از کتب شیعه به شمار می‌آورد.

این حدیث!! در کتاب ینابیع الموده است:

عن جابر قال: قال رسول اللهص: «أنا سيد النبيين وعلي سيد الوصيين، وإن أوصيائي بعدي إثنا عشر أولهم علي وأخرهم القائم المهدي» [۱٧].

معنی: رسول الله می‌گویند: «من، خاتم پیامبرانم و علی، سید اوصیاء و جانشینان من ۱۲ نفرند: اول، علی و آخر آنان، مهدی».

چنین حدیثی اصلاً در کتب اهل سنت نیست؛حتی به صورت ضعیف یا دروغ!.

یک حدیث دیگر را ببینید تا یقین کنید که او شیعه بود. وی در کتاب خود آورده است:

عن جعفر الصادق عن آبائه قال: كان علي÷ يرى مع رسول اللهص قبل الرسالة الضوء ويسمع الصوت، وقال له: لولا أني خاتم الأنبياء لكنت شريكاً في النبوة، فإن لم تكن نبياً فإنك وصي نبي ووارثه، بل أنت سيد الأوصياء وإمام الأتقياء [۱۸].

از امام جعفر صادق نقل کرده است که در پیش از بعثت، علی هم همراه رسول الله صدا را می‌شیند و نور را می‌دید و پیامبر به او گفت: اگر من خاتم النبین نبودم، تو هم پیامبر می‌شدی. به هرحال وارث نبی هستی... و این را در کتابش نوشته:

وعن جابر بن عبد الله: قال رسول اللهص: «يا جابر إن أوصيائي وأئمة المسلمين من بعدي أولهم علي، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ـ ستدركه يا جابر، فإذا لقيته فأقرأه مني السلام ـ ثم جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم علي بن موسى، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم القائم، اسمه اسمي وكنيته كنيتي، محمد بن الحسن بن علي ذاك الذي يفتح الله تبارك وتعالى على يديه مشارق الأرض ومغاربها، ذاك الذي يغيب عن أوليائه غيبة لا يثبت على القول بإمامته إلا من إمتحن الله قلبه للإيمان» [۱٩].

خلاصه معنی در این حدیث،این است که سلیمان بلخی نام ۱۲ امام شیعه را با اسم و رسم ذکر می‌کند. آیا او باز هم سنی است؟ جالب است که دربارۀ مهدی هم می‌نویسد: او غایب است و ظهور می‌کند؛ یعنی، صد در صد حرف شیعیان را می‌زند.

در یک جا می‌نویسد که پیامبر فرمود: علی خلیفۀ من است، پس این مرد علی را جانشین پیامبر می‌داند.

فقال رسول اللهص: أنت أخي ووصيي ووزيري وخليفتي».

آیا هنوز در شیعه بودن او شک دارید؟ پس این را بخوانید: باب الثاني والثمانون في بيان الامام أبو محمد الحسن العسكري أرى ولده القائم المهدي لخواص مواليه وأعلمهم أن الامام من بعده ولدهب وفي كتاب الغيبة: عن أبي غانم الخادم قال: ولد لابي محمد الحسن مولود فسماه محمدا، فعرضه على أصحابه يوم الثالث وقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، وهو القائم الذي تمتد عليه الاعناق بالانتظار، فإذا امتلات الارض جورا وظلما خرج فملاها قسطا وعدلا.

عن جعفر بن مالك قال معاوية بن حكيم ومحمد بن أيوب ومحمد بن عثمان: إن أبا محمد الحسن عرض ولده علينا ونحن في منزله، وكنا أربعين رجلا، فقال: هذا إمامكم من بعدي، وخليفتي عليكم، أطيعوه ولا تتفرقوا من بعدي فتهلكوا في أديانكم، أما إنكم لا ترونه بعد يومكم هذا [۲۰].

خلاصه ترجمه جملات عربی بالا این است که در باب ۸۲ از کتابش، این آقای سلیمان بلخی به این راضی نشده است که تنها از امام مهدی بنویسد،نام و شغل یارانش را هم نوشته است!!!.

با این وجود باز می‌بینیم که شیعیان همچنان سلیمان بلخی را سنی می‌دانند و به او حنفی می‌گویند. نمی‌دانم آیا با این روش می‌توانند برای یک مدت طولانی شیعیان را گول بزنند.

جالب اینکه نویسندۀ کتاب شب‌های پیشاور، مناظرۀ خود را ۸۰ سال پیش انجام داد , با سلیمان بلخی تنها ٧۰ سال فاصلۀ زمانی داشت. با وجود این، او را از احمد بن حنبل بالاتر دانسته است و بیش از دویست بار به او استناد کرده و او را در کنار بخاری و مسلم و احمد بن حنبل قرار داده تا خواننده‌ها باور کنند که این مرد، کاره‌ای است و از افراد معتبر اهل سنت است!.

حال به روش مناظرۀ شیعیان و چگونگی مکر آنان پی بردید!.

این سناریو فقط به شیخ سلیمان بلخی محدود نمی‌شود؛ این را برای نمونه ذکر کردیم و مشت نمونه خروار است.

ادعای ۱٧- ابن ابی الحدید معتزلی که از علمای بزرگ سنی است، گواهی داده است که خیلی از ادعا‌های شیعه برحق است.

جواب ما:

شما در این کتاب نام ابن ابی الحدید معتزلی را نیز زیاد می‌بینید که سخنان او را به عنوان یک سنی شاهد می‌آورد.

این مرد کتابی به نام «شرح بر نهج البلاغه» نوشته است و هنر دیگری ندارد. همین شرح، دلیلی است بر شیعه بودن او زیرا در نهج البلاغه نوشته است: عمر، حق علی را خورده است. اگر ابن ابی الحدید، نقدی بر نهج البلاغه می‌نوشت مسأله‌ای نبود، اما او شرح نوشته است.

او اهل مداین بود و لقبش معتزلی است و نمی‌دانم چرا شیعه، او را از بزرگان اهل سنت می‌داند؛ زیرا معتزلی، سنی نیست. او در مداین از شیعیان غالی و تند رو بود؛ به بغداد که رفت، معتزلی شد. علاوه بر این، شرح نهج البلاغه دلیلی دیگر بر شیعه بودنش است. علمای شیعه، شرحش را «شرح شریف» می‌نامند. او این کتاب را به وزیر ـ ابن علقمی ـ شیعه هدیه کرد. ابن علقمی، همان کسی است که با هلاکوخان مغول کنار آمد و خلافت عباسیان را به دست بت پرستان از بین برد و با این خیانت دو میلیون ازمردم بغداد قتل عام شدند و به نوامیس مسلمانان تجاوز شد. اما این وزیر مردود و دشمن اسلام و متعصب، صد هزار درهم و لباسی فاخر و اسبی تیز پا به ابن ابی الحدید معتزلی به خاطر نوشتن کتابش، پاداش داد.

بعضی از علمای معاصر شیعه نیز، او را هم مذهب خود می‌دانند. اما نویسندۀ شیاد کتاب شب‌های پیشاور مصلحت را در این دیده است که ابن ابی الحدید را سنی معرفی کند تا شاید بساط حقه بازیش رونقی تازه بیابد.

آیت الله قمی از جمله کسانی است که او را شیعه می‌داند. علمای شیعه و به خصوص در این کتاب شب‌های پیشاور، منحرفان سنی یا شیعه را ابتدا سنی قلمداد می‌کنند و بعد به گفتۀ او استناد می‌نمایند.

البته اگر چنین نکنند، پس چه کار کنند!! آن‌ها که نمی‌توانند برای اثبات امامت یا سینه زنی از قرآن دلیل بیاورند.

کارشان درست مثل این است که با استناد به فرامین آتاتورک، به یک ایرانی کالیفرنیانشین ثابت کنند که در اسلام حجاب نیست.

یک مثل است که می‌گویند: مورچه چیست که کله پاچه‌اش باشد. اهل سنت کتاب نهج البلاغه را ـ که شیعه‌ها فکر می‌کنند گفته‌های سید ما علی بن ابی طالبساست؛ را بعنوان فرموده‌های علی قبول ندارند بلکه نهج البلاغه را دروغ می‌دانند پس خود کتاب را که قبول نداریم، شرحش دیگر چه حیثیتی دارد که حالا آن را و ابن ابی الحدید را به رخ ما می‌کشند؟.

این همه مدارس سنی وجود دارد، آیا در یک مدرسه هم کتاب نهج البلاغه تدریس می‌شود؟ اگر این کتاب گفتار حضرت علیسباشد، سنی‌ها آن را بر سر خود می‌گذارند.

این جناب ابن ابی الحدید چطور سنی است که بر خلاف سنی‌های دیگر عمل می‌کند.

او در قرن هفتم زندگی می‌کرد! چرا شما از او حدیث نقل می‌کنید؟! آیا بر او وحی نازل می‌شد؟ اگر او حدیثی در کتابش آورده، حتماً از یک کتاب اصلی نقل قول کرده است. چرا شما از کتاب اصلی ما نقل قول نمی‌کنید؟ البته اگر ریگی به کفش ندارید. این ابن ابی الحدید چرا نزد شما عزیز است و نزد سنی‌ها بی‌اهمیت. من کتاب ابن ابی الحدید را نخوانده‌ام و در کتاب فروشی‌های اهل سنت هم ندیده‌ام؛ اما نهج البلاغه را در زمان شیعه بودنم خوانده‌ام. حتی از مفسران سنی پرسیدم که نهج البلاغه را خوانده‌اید؟ می‌گویند: نامش را شنیده‌ایم، اما نخوانده‌ایم. پس وقتی کتاب اصلی را نمی‌خوانند، شرحش چه اهمیتی دارد که مرتب می‌گویید: ابن ابی الحدید، این مردک ؛ حضرت ابوهریره را رشوه خوار معرفی کرده است و کتب سنی‌ها پر است از احادیث ابوهریرهس.

پس قاعدتاً ابن ابی الحدید احادیث یک راشی را قبول ندارد و در نتیجه کتاب‌های اهل سنت را قبول ندارد. و همچنان شما می‌گویید: ابن ابی الحدید، سنی... من نمی‌فهمم اگر او سنی است، چرا شما این قدر از او نقل قول می‌کنید و سنگ او را به سینه می‌زنید در حالی که سنی‌ها به او بی‌اعتنا هستند؟!.

این هم دلایل شیعه بودن ابن ابی الحدید از زبان دو دانشمند معاصر شیعی: هو عز الدين بن ابي الحسن بن ابي الحديد المدائني صاحب شرح نهج البلاغة المشهور وهو من أكابر الفضلاء …. مواليا لأهل العصمة و الطهارة …… وحسب الدلالة على علو منزلته في الدين وغلوه في امير المؤمنين علي÷شرحه الشريف الجامع لكل نفيسة وغريب [۲۱].

می بینید که آیت الله خونساری او را شیعه می‌داند.

وقال القمي في كتابه الكنى والألقاب:

ابن ابي الحديد ولد في المدائن وكان الغالب على أهل المدائن التشيع والتطرف والمغالاة فسار في دربهم وتقيل مذهبهم ونظم العقائد المعروفة بالعلويات السبع على طريقتهم وفيها غالي وتشيع وذهب الإسراف في كثير من الأبيات كل مذهب، ثم ذكر القمي بعض الأبيات التي قالهاً غاليا ثم خف الى بغداد وجنح الى الاعتزال واصبح كما يقول صاحب نسخة السحر معتزلياً جاهزيا في اكثر شرحه بعد ان كان شيعياً غاليا.

وتوفي في بغداد سنة ۶۵۵، يروى آية الله الحلي عن أبيه عنه [۲۲].

همۀ این مسائل به کنار، به یکی گفتند: نامت چیست؟ گفت: مسیو قراپیط. گفتند: دیگر از دینش نپرسید. خودتان می‌گویید: ابن ابی الحدید معتزلی است... و معتزلی را اهل سنت به سنی بودن قبول ندارند. او بر نهج البلاغه شرح نوشته است؛ یعنی در نهج البلاغه نوشته شده است که عمر ظالم بود؟ بله او نوشته است که بود بد جوری هم بود.

بعد کتابش را هدیه کرده است به ابن علقمی.

مثل اینکه در زمان ما، کسی شرحی در فضایل حضرت عمر بنویسد و آن را به ولیعهد آل سعود تقدیم کند و آن وقت آل سعود و نویسنده را شیعه بدانند!.

البته شیعیان، مثل ابن ابی الحدید شاهدان بسیار دارند.

دلایلی بر شیعه بودن ابن ابی الحدید از کتاب خودش:

در کتاب «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید معتزلی [۲۳]آمده است: امام عل÷در پاسخ شخصی که پرسید: چرا باغ فدک را پس نگرفت. فرمود:

من از خداوند شرم دارم که چیزی را بازستانم که ابوبکر آن را منع کرد و عمر نیز، همان را تأیید کرده است.به زبان بی‌زبانی می‌خواهد، بگوید: ابوبکر و عمر، حق علی را خوردند. همچنین ابن ابی الحدید نوشته است: محمد بن إسحاق می‌گوید: از امام باقر÷پرسیدم:

آیا می‌دانی علی÷هنگامی که بر عراق چیره شد، دربارۀ سهم ذوی القربى (خمس و فدک) چگونه رفتار کرد؟.

حضرت فرمود: روش ابوبکر و عمر را ادامه داد.

گفتم: چگونه و چرا؟ در حالی که شما چیزهایی می‌گویید [که حق ما اهل بیت است].

حضرت فرمود: به خدا قسم که اهل او جز از رأی او نتیجه نمی‌گیرند. (یعنی، حرف او را می‌زنند).

پرسیدم: پس چه چیزی مانع (امیرالمومنین) شد [که آن را باز پس گیرد]؟.

حضرت فرمود: او کراهت داشت از اینکه مخالفت با ابوبکر و عمر را به او نسبت بدهند. در این جا ابن ابی الحدید خجالت را کنار گذاشته است و واضح وصریح گفته که ابوبکر وعمر غاصبند.

بخاری ده‌ها حدیث هم در مدح عمر و ابوبکر دارد، اما ابن ابی الحدید در مدح عمر و ابوبکر چیزی ننوشته است... .

[۱۵] شب‌های پیشاور، ص ۳۶. [۱۶] نام یکی از سلسله‌های صوفیه است که پیرو خواجه بهاءالدین محمد بن محمد بخاری ازاکابر عرفا و صوفیان قرن هشتم می‌باشند. (ویراستار). [۱٧] ینابیع الموده، ج۲، ص۳۱. [۱۸] ینابیع الموده، ج ۱، ص ۲۴۰. [۱٩] ج۳،ص۴۰۱. [۲۰] ج۳، ص ۳۲۴. [۲۱] خوانساری، روضات الجنات، ج۵، ص ۲۱ و ۲۰. [۲۲] قمی، الکنی و القاب،ج۱، ص ۱۸۵. [۲۳] ج ۱۶، ص ۲۵۲.