ادعای ۴۱۶- حضرت علی معما را بهتر از عمر حل میکردند
از نورالدین مالکی در «فصول المهمه» [۵۲۰]آورده است که مردی را نزد خلیفه عمر آوردند و درحضور جمعی از او پرسیدند: کیف اصبحت؟ چگونه صبح کردی؟.
گفت: «اصبحت احب الفتنة واکره الحق واصدق اليهود والنصاری وأومن بمالم اره واقرا بمالم يخلق».
گفت: «صبح کردم در حالی که فتنه را دوست دارم و از حق بدم میآید و یهود و نصارا را تصدیق میکنم و ایمان دارم به ندیده و نصدیق میکنم خلق نشده را».
عمر امر کرد بروند و علی را بیاورند. وقتی امیر المؤمنین آمد، قضیه را خدمت آن حضرت عرض کردند؛ فرمود: صحیح گفته است.
اینکه گفته فتنه را دوست میدارم، مرادش اموال و اولاد است که خداوند در قرآن فرمود: انما اموالکم و اولادکم فتنه.
اما اینکه اظهار کراهت از حق نموده است، مرادش مرگست. چنانکه در قرآن فرماید: و جائت سکرت الموت بالحق.
و اینکه گفته یهود و نصاری را تصدیق مینمایم، مرادش قول خدای تعالی است که میفرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ﴾[البقرة: ۱۱۳]
یعنی: «یهود گفتند: نصاری برحق نیستند و نصاری گفتند: یهود بر حق نیستند؛»یعنی، هردو فرقه یکدیگر را تکذیب مینمایند. این مرد عرب میگوید: من هردو فرقه را تصدیق میکنم؛ یعنی، هردو فرقه را تکذیب مینمایم.
اما اینکه گفته است، اقرار دارم به چیزی که ندیدهام؛ یعنی، ایمان به خدای لایری دارم.
و اینکه گفته، اقرار دارم به چیزی که خلق نشده است؛ یعنی، موجود نشده ؛ مرادش قیامت است که هنوز وجود پیدا ننموده است.
عمر گفت: اعوذ بالله من معضلة لا علی لها.
بعضی همین قضیه را مانند محمد بن یوسف گنجی شافعی در «کفایت الطالب» [۵۲۱]به طریق دیگر و مبسوطتر از حذیفه بن الیمان از خلیفه عمر نقل نمودهاند... [۵۲۲].
جواب ما:
این داستان چقدر بچگانه است! این حل معما است نه علم! حالا شما بگویید. آن چیست که روز ۴ پا دارد و شب ۵ پا؟ نمیدانید پس بیسوادید. بروید گم شوید!!.
[۵۲۰] قسمت سوم از فصل اول، ص ۱۸. [۵۲۱. - باب ۵٧. [۵۲۲. - ص ۸۶۲.