شناخت حدیث مدلس: [۱۵۶]
تدلیس بر دو قسم است: اول: تدلیس در سند. دوم: تدلیس در اساتید.
اول: تدلیس در سند: تدلیس در سند دو حالت دارد: الف) این که کسی از دیگری که همدیگر را دیده باشند حدیثی را روایت کند در صورتی که آن حدیث را از آن فرد نشنیده باشد. ب) کسی با دیگری از نظر زمانی همعصر باشد، اما هیچ وقت همدیگر را ندیده باشند، ولی در الفاظ حدیث چنان وانمود شود که همدیگر را دیده و از او حدیث شنیده است و چه بسا که بین آنها یک راوی و یا بیشتر افتاده باشد [۱۵۷]. در این موارد از الفاظ «أخبرنا فلان» و یا «حدثنا» و یا از الفاظی شبیه اینها استفاده نمیشود، بلکه گفته میشود: «قال فلان» و یا «عن فلان» و مانند آنها.
دوم: تدلیس در اساتید: این که راوی از استادش حدیثی را روایت کند و استادش را با اسم و یا کنیه و یا با صفتی نام ببرد که با آن شناخته شده نیست تا مشخص نشود که مقصودش آن فرد است (بلکه منظورش را چنین بیان کند که انگار فرد دیگری را مدنظر دارد) [۱۵۸].
[۱۵۶] تدلیس مشتق از دلس میباشد و آن به معنای سیاهی و تاریکی است. که آن را ابن سید گفته است. فرد مدلس آنچنان قضیه را بر مخاطب و یا بیننده مشتبه میکند که فرد نتواند حالت درست و دقیق قضیه را به وضوح تشخیص دهد. ر. ک. النکت. ابن حجر. [۱۵۷] به نظر ابن حجر و با استناد ایشان به گفتهی علما از جمله ابن القطان، در این بخش دوم که ابن صلاح بیان کرده تدلیسی وجود ندارد بلکه فقط ارسال خفی در آن صورت پذیرفته است. و هر چند که حکم تدلیس و ارسال خفی یکی است و از نظر حکم، ارسال خفی نیز در زیرمجموعههای تدلیس قرار میگیرد اما از نظر معنی، تدلیس با ارسال خفی تفاوت دارد و نکوهش علما شامل تدلیس است و شامل ارسال خفی نمیباشد، و خداوند داناتر است. ق. النکت. ابن حجر. ارسال خفی زمانی به وقوع میپیوندد که دو نفر همعصر باشند اما هرگز همدیگر را ملاقات نکرده باشند ولی در تدلیس ملاقات صورت پذیرفته اما راوی با هیچ حدیثی را از دیگری نشنیده و یا فقط بعضی از احادیث را از او شنیده است. [۱۵۸] به نظر ابن حجر قیدها و شروطی که در آخر تعریف تدلیس اساتید، از طرف ابن صلاح ایراد شده باید به این صورت اصلاح شوند: قید: «بما لا يعرف به» «به آنچه که با آن مشهور نیست» با قید «بما يعرف به إلاَّ أنّه لم يشتهر» «به آنچه که با آن شناخته شده لیکن هرگز به آن مشهور نبوده است» اصلاح گردد و در این صورت است که تعریف در زیر مجموعهی تدلیس قرار میگیرد. ابن حجر در تأیید این نظر مثالهایی را ذکر میکند. بنابراین، به نظر ابن حجر تعریف تدلیس در اساتید (تدلیس شیوخ)، باید به این شکل اصلاح گردد: اینکه راوی از استادی حدیثی را که از او نشنیده است روایت کند و استادش را با اسم یا کنیه و یا صفتی نام ببرد که آن استاد با آن صفت شناخته شده اما به آن مشهور نیست (و ممکن است که با اسم کس دیگری که با آن اسم یا کنیه و یا صفت مشهور است اشتباه گرفته شود). ق. النکت. ابن حجر. حافظ عراقی بر این نظر است که ابن صلاح نوع سوم تدلیس (تدلیس تسویه) را که بدترین نوع تدلیس میباشد بیان نکرده است در حالی که ابن حجر میگویند: چنین نیست و تدلیس تسویه زیر مجموعهی تدلیس در سند میباشد. ابن حجر در ادامه بیان میکند که تسویه شامل تدلیس و غیر تدلیس میشود، چرا که ممکن است کسی به خاطر علو (برتر نشاندادن) سند و یا به خاطر عدم استناد به حدیث فلان راوی، با صراحت یکی از راویان سند را ذکر نکند و ادعا کند که آن راوی دیگر حدیث را از آن دیگری شنیده که این نیز تسویه نام دارد (اما در زمره احادیث مرسل میباشد). ابن عبدالبر در این مورد مثالی را از امام مالک چنین نقل میکند: مالک احادیثی را از ثور بن زید از عکرمه از ابن عباس شنیده است، سپس هنگام روایت احادیث، عکرمه را از سند حذف کرده و سند را چنین آورده است: عن ثور عن ابن عباس، چرا که امام مالک استناد به احادیث عکرمه را روا نمیدیده است. البته تسویه در بخش ارسال فقط در حذف راویان ضعیف انجام نگرفته بلکه گاهی راوی معتبر نیز از سند حذف شده است. (اگر لفظ روایت، محتمل باشد این نوع تسویه، همان تدلیس سند است و در صورتی که با لفظ صریح باشد تسویه نام دارد. تسویه مربوط به خود راوی و مروی عنه نمیباشد، بلکه مربوط به مصنف و یا کسی است که میخواهد سند را روایت کند اما آن را همانطور که شنیده روایت نمیکند، بلکه در وسط سند یک راوی را حذف میکند و کسی که وارد نباشد نمیفهمد که در سند یک راوی حذف شده است). ابن حجر در ادامه دو شاخه از تدلیس سند را که ابن صلاح متذکر نشده یادآور میشود که یکی تدلیس عطف است و دیگری تدلیس قطع، که تعریف آنها به اختصار چنین است: تدلیس عطف: این که راوی از دو استاد خود روایت کند اما فقط از یکی از آنها این حدیث را شنیده باشد، مثلاً بگوید: «حدثنا حصين ومغيرة عن إبراهيم» اما او فقط از حصین آن را شنیده باشد. تدلیس قطع: این که راوی ابتدا لفظ «حدثنا» را بگوید اما بعد از کمی مکث، بقیه سند را بیاورد مثلا: حدثنا (در این جا مکثی بکند که نشانهی قطع صحبت باشد) سپس بگوید: «هشام بن عروة عن أبیه عن عائشةل». ق. النکت. ابن حجر.