حدیث نود و هفتم:
«مراجع رافضی برای نکوهش حضرت عایشه میگویند: مسأله رقابت و تعصب عائشه در روز زفاف اسماء بنت نعمان با پیامبر جمورد نظر است که عائشه به اسماء گفته است: هر گاه نزد همسرانش برود از اینکه همسرش بگوید من از شما به خداوند پناه میبرم شگفتزده میشود و هدف عائشه این بود که پیامبر جاز او دوری جوید و این زن بیچاره را از همسری پیامبر جمحروم گرداند» [۱۹۵][حاکم: ۴/۳۷، ابن سعد: ۸/۱۰۴] آن را آوردهاند و هردو نیز آن را از حدیث ابن اسید ساعدی روایت نمودهاند و اسناد آن واهی و بیاساس است. همچنان که ذهبی در (التخلیص) گفته است از طریق هشام بن محمدبن سائب کلبی است و دارقطنی گفته او متروک (الحدیث) است و ابن عساکر هم میگوید: او رافضی و غیر قابل اعتماد است و ذهبی در «الـمیزان» گفته است به وی اعتماد نمیشود. اما به جهت استدلال بر این رافضیان گمراه گفته میشود: که جریان مذکور نزد ابن سعد هم دارای اسناد دیگری است که در آن ذکر شده است که گوینده آن سخن به اسماء یکی از همسران پیامبر جبوده است و معیَّن نگردیده است که کدام همسر پیامبر جبوده است، ولیکن اسناد آن نیز واهی و از روایت سابق واهیتر است و در وضع آن شک نمیورزیم، زیرا از طریق هشام بن محمدبن سائب کلبی از پدرش است و هشام همچنان که قبلاً ذکر شد متروک (الحدیث) است، اما پدرش متهم به دروغ است و به این خاطر ما به کذب دروغ مذکور از اساس آن قطعیت مینهیم و در آن بر علیه ما حجتی یافت نمیشود. یا باز میگویند که یکبار پیامبر جعائشه را برای اطلاع یافتن از جریان یک زن مخصوص مکلف ساخت تا از وضعیت او برای پیامبر جاطلاع دهد و او هم به خاطر ترجیح هدف خود بر خلاف واقعیت به پیامبر جاطلاع و خبر داد. روایت مذکور در طبقات ابن سعد (ص۱۱۵ جزء هشتم)ثبت شده و این هم چند برابر روایت سابق واهی و بیاساستر است، زیرا از طریق محمدبن عمر است و او همان واقدی است و ثوری از جابر از عبدالرحمن بن ثابت نقل مینماید که واقدی متروک الحدیث است و برخی او را دروغپرداز دانستهاند و جابر همان ابن یزید جعفی است و او رافضی و ضعیف (الحدیث) است و برخی هم او را نیز دروغگو دانستهاند و روایت مذکور خبر مرسل و غیر موصول است، پس چه حجتی میتوان در آن یافت؟ و یا باز میگویند: روزی پیامبرجنزد ابوبکر درباره عائشه شکایت نمود و عائشه به پیامبر جگفت عدالت پیشه کن و پدرش سیلی به او زد تا اینکه خون بر لباسش جاری گردید [۱۹۶]. روایت مذکور در (کنز العمال) و احیاء غزالی (باب سوم کتاب آداب النکاح ص۳۵ جزء دوم احیاء العلوم) و باب ۹۴ کتاب مکاشفه القلوب آخر ص۲۳۸ آورده شده است و ما میگوییم که سخن مذکور در (الکنز) با شماره (۳۷۷۸۲) به دیلمی منسوب داده شده است و قبلا اصطلاح صاحب (الکنز) ذکر شد که آنچه به دیلمی نسبت داده شده است ضعیف بوده و به آن احتجاج نمیگردد و اما در مورد نقل از امام غزالی باید گفت که غزالی صحت سند و حتی ذکر تخریج کننده حدیث را رعایت نمیکند، لذا نمیتوانیم به اخبار او احتجاج نمائیم تا از طریق آن آگاهی یافته و از صحت آن یقین حاصل کنیم. و با این وجود سخن حافظ عراقی پیرامون رد این سخن برای ما کافی است زیرا او در تخریج احادیث در حاشیه احیاء (۲/۴۳) میگوید: طبرانی در اواسط و خطیب در تاریخ از حدیث عائشه با سند ضعیف آن را روایت کردهاند) و یا میبینید که باز برای نکوهش حضرت عایشه میگویند: (و یکبار با سخنی تند و عصبانی به پیامبر جگفت: شما کسی میباشی که گمان میکنی نبی خدا میباشی) و آن را به غزالی در همان دو منبع سابق نسبت میدهند و حافظ عراقی در تخریج احادیث احیاء (۲/۴۳) گفته است: ابویعلی در سند خود و ابوالشیخ در کتاب «الأمثال» از حدیث عائشه، آن را روایت نمودهاند و در اسناد آن ابن اسحاق میباشد، ابن اسحاق هم آن را از دیگران نقل نموده (او خود اظهار شنیدن مستقیم آن را ننموده است) و نزد ابوالشیخ در (الآمثال) با شماره (۵۶) میباشد و علاوه بر (عنعنهی ابن اسحاق) و عدم استماع مستقیم آن دارای علت دیگری است که سلمه بن فضل ابرش آن را از ابن اسحاق روایت نموده که در او ضعف است و همچنین در آن هم ابراهیم بن محمد حارث استاد ابوشیخ وجود دارد که شرح حالی برای او یافت نمیگردد و نمیتوان او همان ابواسحاق فزازی حافظ دانست زیرا او در سال (۱۸۵) وفات نمود و ابوالشیخ در سال (۲۷۵) نود سال بعد از وفات او تولد یافته است.
[۱۹۵] اگر این موارد صحیح بودند بطور حتم پیامبر جمیتوانست از طریق وحی مطلع گردد و همه آنها را برملا و دفع نماید، مانند سوره تحریم که در آنجا پیامبر جمطلع شده است. [۱۹۶] واقعا که مراجع رافضی به روایاتی استناد میکنند که باعث خنده ما میشوند، همه دنیا میدانند که ابوبکر و عایشه نزد روافض یکی هستند و رافضیان هر دوی ایشان را دارای نفاق و بدون ایمان میدانند، حال چطور است که در اینجا ابوبکر از سخن دخترش خشمناک شده و تعصب به خرج داده و چنان او را تنبیه نموده که حتی خون جاری شده است؟!! ما متوجه تکلیف خود در مذهب رافضی گری نشدیم و هرروز تناقض و تضاد جدیدی را در این فرقه ضاله میبینیم. (لابد تمام اینکارها برای غصب خلافت بوده است!! و عجب منافقین باهوشی بودهاند که اینگونه ماهیت خویش را مخفی میکردهاند و شاید هم تقیه میکردهاند تا علی متوجه نشود!!) در ضمن چطور نبی اکرم جبه چنین خشونتی علیه زنان راضی بوده و عکس العملی نشان نداده است؟ آیا پیامبری که این همه از حقوق زنان دفاع مینموده، ناگهان در اینجا راضی به چنین خشونتی شده است؟!!.