سوال ۲۲:
جناب قزوینی در برنامه مورخ ۳/۹/۱۳۸۹ ساعت۲۲ در شبکه ولایت، ماجرای اختلاف و درگیری حضرت علی با خالد و بریده را در اعزام ایشان به یمن و شکایات مطرح شده علیه علی نزد پیامبر جرا مربوط به حجة الوداع و غدیرخم ندانستند، بلکه باز طبق معمول بصورت گزینشی عمل کرده و از میان روایات مطرح شده، بصورت دلخواه انتخاب نمودند که این حادثه مربوط به قبل از واقعه غدیرخم بوده است. حدود یکسال قبل (۱۰ ماه) یا دو سال و در سال هشتم هجری بوده و به کتبی از اهل سنت اشاره نمودند. در صورتیکه علمای اهل سنت، اقوال و روایات مختلف را ذکر کردهاند و قول ارجح را مربوط به همان حجه الوداع و غدیرخم دانستهاند. سوال ما این است که چرا در بررسی و تحقیقات خود به جمیع روایات نگاه نمیکنید؟ و چرا قول برتر و اقوال متواتر سیره نویسان را در نظر نمیآورید؟ تواریخ معتبر و سیره نویسان، بیشترین ذکر این حادثه را مربوط به همان سال دهم هجری دانستهاند، از جمله: [تاریخ طبری: ۳/۱۴۹، سیرة ابن هشام: ۴/۲۵۰] مراجعه شود و بخاری بابی در این زمینه در صحیح خود منعقد ساخته است و میگوید: «ارسال شدن علی بن ابی طالب و خالد بن ولید به یمن در حجة الوداع» و ابن کثیر در [البدایة والنهایة: ۵/۲۰۸-۲۰۹، ۵/۱۰۴] [۶۳]همچون بخاری بابی در این زمینه منعقد ساخته است به [تاریخ طبری: ۳/۱۳۱-۱۳۲، السیرة النبویة: ابن هشام، ۴/۲۹۴-۲۵۰، ذهبی: ص۶۹۰-۶۹۱، ابنحجر هیثمی: متوفای۹۷۴ هجری در کتاب الصواعق الـمحرقة و بیهقی صاحب کتاب دلائل النبوة و غیره....]، مراجعه شود. ابن کثیر در تاریخ خود آن را ذکر کرده و درباره این حدیث و بیان کلمات صحیح و کلمات ضعیف آن در شش صفحه به طور فراگیر سخن گفته است، محمد بن اسحاق وقتی که حجة الوداع را بیان میکند، با سند خودش از یحیی بن عبدالله بن عبدالرحمن بن أبی عمره از یزید بن طلحه بن یزید بن رکانه آن را روایت میکند. ابن اسحاق از عبد الله بن عبد الرحمن بن معمر بن حزم، و او از سلیمان بن محمد بن کعب بن عجره، و او از عمۀ خود زینب بنت کعب -که همسر ابوسعید خدری بود- و او از ابوسعید خدری روایت میکند. و امام احمد از طریق محمد بن اسحاق روایت میکند. امام احمد از فضل بن دکین، و او از ابن ابی غنیه، و او از حکم، و او از سعید بن جبیر، و او از ابن عباس، و او از بریده روایت میکند و به همین صورت، نسائی این حدیث را از ابوداود حرانی، و از او ابونعیم فضل بن دکین، و او از عبدالملک بن ابی غنیه روایت کرده است و این سند خوب و قوی است و راویان آن همه ثقه هستند [البداية والنهاية: ۳/۲۰۴]. حتی علمای شیعه نیز به این امر اشاره دارند، همچون علامه امینی که از «بریده» چنین روایت کرده است: «عن بريدة قال: غزوت مع عليساليمن، فرأيت منه جفوﺓ فلما قدمت على رسول الله جذکرت علياً بشيئ ينقصه، فرأيت وجه رسول الله جيتغير، فقال: يا بريدة! ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟ قلت: بلى يا رسول الله! قال: من کنت مولاه، فهذا علي مولاه» یعنی: «با علیسرهسپار یمن شدم و در این سفر از او تندی دیدم، چون نزد رسول الله جآمدم، علی را به بدی یاد کردم و از او انتقام نمودم، دیدم که چهره پیامبر جدگرگون شد و فرمود: ای بریده! آیا من به مؤمنین از خودشان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردم: آری ای رسول خدا، فرمود: هرکس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست». [الغدیر: علامه امینی، ج۱، ص۳۸۴، چاپ سوم] [۶۴]ابوالفتوح رازی مینویسد: ایشان «عدهای از حاضران در حجة الوداع» شکایت علی÷را با رسول جکردند از آنچه در دلشان بود. رسول خدا جفرمود: علی صواب کرد و چون آنان از کینه و بددلی نسبت به علیض خودداری نکردند، رسول الله جبه خبر برآمد و طی خطبهای فرمود: «ارفعوا ألسنتکم عن علي فإنه خشن في ذات الله غیرمداهن في دينه»یعنی: «زبانتان از علی کوتاه کنید که مرد درشتی است در ایمان به ذات خدا و در دین خدا مداهنه نکند». مردمان چون خشم رسول و مبالغه او بدیدند زبان کوتاه کردند. چون رسول جحج بگذارد و برگشت در راه به جایی رسید که آن را غدیرخم گویند، خطبهای بلیغ برای مردم خواند و تمام احکام خدا را که قبلا به مردم رسانیده بود دوباره بازگو و تاکید کرد و در آن خطبه حدیث: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه، اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه»برای رفع کدورت و غرض و ایجاد محبت او در قلب مسلمانان بیان فرمود. [تفسیر ابوالفتوح سوره مائده: ص ۱۹۱ و در تفسیر روح الجنان، ابو الفتوح رازی، به تصحیح علی اکبر غفاری: ج۴، ص۲۷۵ و ۲۷۶ و مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری: ج۱، ص۴۳] آمده که: تواریخ آوردهاند که علی÷بریده اسلمی را برای آنها گماشت و امور تحت مراقبت او قرار داد و خود با سرعت بیشتر روانه مکه شد. یا ذکر شده که همراهان علی÷فرصت را غنیمت شمردند و قبل از رسیدن به مکه از بریده خواستند تا آنچه را که علی÷برای ایشان برآورده نساخته بود برآورده سازد و اجازه دهد تا از شتران بیت المال استفاده کنند، او خواسته آنان را پذیرفت و علاوه بر آن به هرکدام از آنها یک دست لباس فاخر حلههای یمانی از غنایم تقسیم نشده، بخشید. زمانی که این افراد به مکه رسیدند، پیامبر جعلی را به سراغشان فرستاد و همین که علی÷به میان آنان برگشت و دید که از شتران و لباسهای غنیمتی استفاده کردهاند، خشمگین شد و همانگونه که عادتش بود، بریده و سایرین را به خاطر استفاده و تصرف در اموال بیت المال با قاطعیت تمام مورد عتاب و مؤاخذه و براساس برخی از روایات مورد ضرب و شتم قرار داد (منبع: مرجع قبلی) شیخ مفید در کتاب «الارشاد» میگوید: «فما دخلوا مکة کثرت شکاويهم من أمير الـمؤمنين، وأمر رسول الله جمناديا فنادي في الناس: ارفعوا ألسنتکم عن علي بن أبي طالب فهو خشن في ذات اللهﻷغير مداهن في دينه» [الإرشاد: شیخ مفید، ص۱۶۱- تفسیر روح الجنان، أبوالفتوح رازی]، ذیل آیۀ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ﴾یعنی: همین که همراهان حضرت علی وارد مکه شدند و شکایاتشان از امیرالمؤمنین بالا گرفت، پیامبر جکسی را فرستاد تا در بین مردم اعلام کند که زبانهایتان را از علی کوتاه کنید، زیرا او در کار خدا سختگیر است و در دین او هرگز کوتاهی و سستی نمیکند [۶۵]. شیخ مفید و أبو الفتح رازی آوردهاند که بریده و سایر شاکیان قبل از ملاقات رسول خدا جدرباره علی÷نزد مردم بدگویی کردند و سخنان ایشان بر بسیاری از مردمی که هنوز علی را به درستی نمیشناختند، تأثیر منفی بر جا گذاشت. و همچنین دکتر محمد جواد مشکور در کتاب تاریخ شیعه و فرقههای اسلام صفحه ۴ تا ۶ به این موضوع تصریح کرده است. (گاهی نیز به دوبار ارسال حضرت علی به یمن اشاره میشود که البته منبع معتبری نیست تا به آن استناد کنند مگر آنچه ابن هشام در [السیرة النبویة: ۴/۲۹۰] ذکر کرده است و میگوید: و غزوه علی در یمن که دو بار انجام داده است و بعد از آن ارسال او را در سال دهم بعد از خالد بن ولید ذکر نموده است و ابن هشام در ص (۲۴۹-۲۵۰) با سایر اهل علم آن را مربوط به سال دهم دانسته است و در بارۀ دوبار ارسال شدن علی به یمن جز ابن سعد کسی با وی موافق نبوده و او مانند هشام آن را در مسند خود ذکر نکرده و فقط یکبار (سال دهم) را ذکر کرده است و نگفته است که بار اول در چه سالی اتفاق افتاده است). پس نتیجه میگیریم که ماجرای درگیری بین حضرت علی و سپاه یمن و سخن پیامبر «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» قطعا مربوط به سال دهم هجری بوده و هیچ ربطی به خلافت و تعیین جانشین نداشته و ندارد. جناب قزوینی تلاش فراوانی نموده تا این قضیه را رد کند و دلایل خود را بدینصورت (تلخیص شده) ارائه میدهد که: (علی÷سه سفر به یمن داشته است، سفر اول به عنوان داعیاً الی الاسلام، اهل یمن را دعوت کنند به اسلام یا رفتهاند غازیاً یعنی برای جنگ و اعلام اینکه یا اسلام یا جزیه یا جنگ. در این باره روایات متعدد داریم از جمله محمد بن مسلم بخاری متوفای ۲۵۶ هجری در کتاب صحیح بخاری این جریان را مفصل آورده است که امیرالمومنین به دستور پیغمبر جبه یمن رفتند داعیاً الی الاسلام. سفر دومی که علی رفته به یمن برای قضاوت بود. سفر سوم: برای جمعآوری بیت المال، زکات و صدقات). جالب است که جناب قزوینی به همین روایت گزینش شده خودش هم ایراد میگیرد و میگوید: داستانش به طور مفصل در تاریخ طبری، تاریخ ابن اثیر، سیره ابنهشام آمده است که: امیرالمؤمنین غنائم را بین قبائل تقسیم کرد، ده کنیز به قبیله آل ابیطالب رسید، بعد آنها را تقسیم کرد و بالاخره یک کنیز خیلی زیبا در قرعه به نام علی÷افتاد - البته این را اینها دارند نقل میکنند که ما زیر بار این چنین قضیهای نمیرویم چون ما معتقد هستیم و روایات متعدد داریم بر این که: «إنّ الله حرّم نساء العالَم على عليٍّ ما دامت فاطمة حيّةً» «مادامی که فاطمه زهرا در قید حیات بود تمام زنان عالم بر امیرالمؤمنین حرام بوده است». ولی اینها میگویند: این کنیز زیبا به علی افتاد و حضرت تصرف هم کرد - باید بگوییم که اگر جناب قزوینی خجالت نمیکشید بطور کلی تمام قضیه شکایات مطرح شده علیه حضرت علی را نفی مینمود تا خیال همه را راحت کند و اما جناب قزوینی جریان شکایت بریده را مربوط به مدینه و ۱۰ ماه قبل از حجة الوداع دانسته که در آن بریده میگوید: «دخلت الـمسجد ورسول الله جفي منزله وناسٌ من أصحابه على بابه فقالوا ما الخبر يا بريدة؟ فقلت: خير، فتح الله على الـمسلمين فقالوا ما أقدم؟ قال: جارية أخذها عليّ من الخمس فجئت لأخبر النبي جقالوا: فأخبره فإنّه يسقطه من عين رسول الله». «وارد مسجد شدم که رسول خدا در منزل خود بودند در حالی که عدهای از یاران آن حضرت هم در مقابل در مسجد بودند. گفتند: بریده از یمن چه خبر داری؟ گفتم: خبر خوش دارم، خداوند عالم پیروزی و فتح نصیب مسلمانان کرده است. گفتند: تو برای چه جلوتر از سپاه آمدهای؟ علی کنیزی را از غنائم گرفته و تصرف کرده، آمدهام که به پیغمبر خبر دهم. گفتند: بریده برو و حتماً این خبر را به پیغمبر بده که این کار باعث میشود که علی از چشم پیغمبر بیفتد». اما سند این قضیهای که جناب قزوینی به آن استناد جسته است: [معجم أوسط طبرانی: ج۶ ، ص۱۶۳ و معجم کبیر طبرانی: ج۱۸، ص۱۲۸ و مستدرک حاکم نیشابوری: ج۳ ، ص۱۱۰] که میگوید: هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم. سپس اشاره میکند که اینها از علی شکایت کردند و پیغمبر اینگونه فرمود.... (آقای حاکم نیشابوری در [مستدرک: ج۳ ، ص۱۱۰] میگوید: هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم. در روایات صحیح اهل سنت از جمله احمد بن حنبل در مسند خود دارد که: «وهو ولي كلّ مؤمن بعدي»علی بعد از من ولی و سر پرست تمام مسلمین است.) در پاسخ به جناب قزوینی باید اسناد منابع مورد نظر را بررسی کنیم. در حدیث عمران بن حصین و بریده نمونههای زیادی از اضافات شیعه خواهیم یافت و اما در ابتدا، حدیث عمران بن حصین: [امام احمد: ۴/۴۳۷-۴۳۸، ترمذی: ۴/۳۲۵-۳۲۶، حاکم: ۳/۱۱۰-۱۱۱، نسائی: خصائص علی، ص ۴۵، و ابن ابی شیبه: ۱۲/۷۹] آن را از طریق جعفر بن سلیمان ضبعی از یزید الرشک از مطرف بن عبدالله از عمران بن حصین روایت نمودهاند و حاکم گفته است: بر شرط مسلم صحیح است، ولی ذهبی آن را نپذیرفته و چیزی درباره آن نگفته است و اصل این جریان صحیح و به ثبوت رسیده است، ولیکن عبارت حدیث عمران بن حصین دارای نکاتی است که مانع استدلال به آن میگردد و اینکه میگوید: «علی ولی هر مؤمنی است» صحیح و به ثبوت رسیده است، ولی نکات آن عبارت است از این که او ولی هر مؤمنی بعد از من است و لفظ (بعدی) به ثبوت نرسیده است و صحیح نبوده و قابل احتجاج نیست و تنها جعفر آن را روایت نموده و او اگر چه صادق است اما شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست و حافظ در (التهذیب) به نقل از امام احمد درباره وی میگوید: «او به تشیّع تمایل داشته و احادیثی در فضیلت علی بیان میکرد و اهل بصره درباره علی غلو و افراط مینمایند، لذا ترمذی علیرغم آسانگیری در حدیث، آن را غریب میداند و ذهبی در المیزان این حدیث را در شمار احادیث منکر به شمار آورده است و در حدیث بریده تبیین خواهیم نمود که هیچ کس در زیارت (روایت) جز اجلح کندی راوی حدیث بریده فردی از حدیث جعفر متابعت ننموده است و او نیز مانند جعفر شیعی است و به طور یقین میدانیم این روایت (بعدی) جز از طریق دو فرد شیعی روایت نشده است. و اما حدیث بریده: پیامبر جدو بعثه (جماعت) به یمن فرستاد، بر یکی علی ابن ابی طالب و بر دیگری خالد بن ولید امیر نمود و فرمود: اگر هردو جماعت با هم بودید و با هم اجتماع نمودند. پس علی بر مردم (سپاه) امیر باشد، و چون از هم جدا گردید پس هرکدام از شما بر سپاه خود (امیر) باشد. و میگوید: با قوم بنی زید از یمن برخورد نمودیم و به جنگ پرداختیم، و مسلمانان بر مشرکین غلبه نمودند و جنگجویان را کشتیم و کودکان و زنان را اسیر نمودیم، و علی از میان زنان اسیر شده، یکی را برای خود انتخاب نمود، بریده میگوید: خالد همراه من نامهای برای رسول خدا فرستاد و تا او را از جریان آگاه سازد و چون نزد پیامبر جبیامدم نامه را به وی دادم، نامه بر وی خوانده شد، دیدم علامت ناراحتی در چهره وی هویدا گردید و گفتم ای رسول خدا این محل پناه است، مرا همراه مردی ارسال نمودی و مرا دستور دادی تا از امر او پیروی نمایم و به رسالت محولهام عمل نمودم، رسول خدا جفرمود: درباره علی چیزی نگوئید و او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست. امام احمد (۵/۳۶۵) آن را با همین عبارت از طریق اجلح کندی از عبدالله ابن بریده از پدرش بریده روایت نموده است و (ضعف) آن اجلح است و او مانند جعفر شیعی است. و در اینگونه موارد در روایات منفرد قابل استدلال نیست. و هدف از انفراد از میان کسانی است که روایاتشان پذیرفتنی است، اما متروک الحدیثها یا ناشناختهها یا ضعفاء از قبیل ابو بلج (در حدیثی از ابن عباس) در اینگونه زیادت هرگز مورد متابعت قرار نمیگیرند، زیرا این افراد خود از درجه اعتبار ساقط میباشند. و با این وجود اجلح ضعیف (الحدیث) است و حافظ در شرح حال اجلح در التهذیب به نقل از امام احمد میگوید: اجلح حدیث منکر روایت نموده است. باید گفت که نکته در این حدیث همان زیادت کلمه بعدی در حدیث است و ابن کثیر [البدایة والنهایة: ۷/۳۴۳] این زیادت را رد نموده و میگوید: (این کلمه منکر است و اجلح شیعی است و در روایت انفرادی در اینگونه موارد قابل استدلال نیست و کسی از او متابعت نموده که از او ضعیف الحدیثتر است. گویا به روایت ابو بلج برای حدیث سابقی از ابن عباس اشاره مینماید. و مبارکفوری در [شرح الترمذی: ۴/۳۲۵-۳۲۶] این لفظ را رد و آن را برای همان سبب انکار نموده است، ذکر این قصه از طریق کسانی غیر از دو نفر شیعی (اجلح و جعفر) بیانگر این مدعاست که در عبارت و لفظ روایت کلمه بعدی نیست). و طرق دیگر عبارتند از، اول: ربیع از اعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نزد امام احمد (۵/۳۵۸) روایت گردیده است. دوم: از رَوح از علی بن سرید از عبدالله بن بریده از پدرش، نزد امام احمد (۵/۳۵۰-۳۵۱) و سایر طریقهای دیگر آن که این روایت در آنها ذکر شده، در هیچ کدام از آنها کلمه بعدی وجود ندارد و این کلمه منکر و مردود است، بلکه ابن تیمیه در (الـمنهاج) به موضوع بودن آن حکم نموده است – نگاه کنید به: [مختصر الـمنهاج: ص۳۱۱], باید گفت که در حدیث نکات دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از اینکه میگوید: «إذا التقيم فعلیّ علی الناس وإن افترقتما فکل واحد منکما علی جنده»و این عبارت با آنچه در [صحیح البخاری: ۵/۲۰۶-۲۰۷] از حدیث بزاز به ثبت رسیده در مخالفت میباشد، که بزاز میگوید: پیامبر جمرا همراه خالد بن ولید به یمن فرستاد، میگوید: سپس علی را به جای وی بفرستاد و گفت نزد اصحاب خالد بروید هر آنکه خواست همراهت بیاید پس همراهت آمده و هر آنکه خواست بپذیرد و این صریح است در اینکه علی÷بدَل و به جای خالد رفته است و بر او امیر نبوده است و روایت بخاری به طور یقین از روایت اجلح صحیحتر است و آنچه از روایت بخاری نقل شد، جریر طبری [تاریخ: ۳/۳۱-۱۳۲، ذهبی: تاریخ الاسلام، قسمت الـمغازی: ص ۶۹۰-۶۹۱] نیز آن را پذیرفته و ترجیح دادهاند و روایت اجلح کندی با سایر روایتی که قبلاً در این زمینه مورد اشاره قرار دادیم در تعارض است و مشخص است که در کتب تاریخی و روایی هر چیزی پیدا میشود و باید اخبار صحیح و متواتر و معتبر را مورد استناد قرار داد نه اینکه فقط به دنبال توجیه و به کرسی نشاندن عقاید خود باشیم. در کتب شیعه نیز از بحارالانوار مجلسی گرفته تا کتب اصلی ایشان همچون کافی و من لایحضره الفقیه، عبارات و احادیث جعلی و حتی ضد شیعی فراوانی وجود دارند که مراجع شیعه آنها را قبول نمیکنند، ولی در اینجا خودشان میآیند و بصورت گزینشی عمل میکنند. جناب قزوینی ساعتها وقت صرف میکند (به قول خودشان بیش از دویست ساعت) تا از بین روایات آنچه باب میلش است را پیدا کند!! آری، اصولا مدعیان تشیع با احادیث و سنت قطعی و متواتر کاری ندارند و همیشه به دنبال موارد استثنایی هستند. در سنت قطعی و متواتر هر نماز در وقت خود و بطور جداگانه خوانده میشده است، ولی شیعه میگردد دنبال حدیثی که در فلان جا نمازها به هم چسبانده شدهاند و این میشود سنت همه روزه برای شیعه!! در سنت متواتر و قطعی، کسی برای مرگ کسی دیگر سیاهپوش نمیشده است، ولی شیعه میگردد و یک روایت را بیرون میکشد که فلانی در یک جا سیاهپوش شده است و این میشود سنت هرساله و هرروزه برای شیعیان جهت عزاداری!! یا در یک جا شخصی از روی احساسی بشری برای مرگ عزیزی گریهاش گرفته و این میشود سنت هرساله برای شیعیان تا بخاطر حسین گریه کنند و حتی بر سر و روی خود بکوبند!!! آری، شیعه تنها دنبال استثناء است نه موارد قطعی و متواتر. کتب حدیث معتبر اهل سنت صحیح بخاری و مسلم هستند و در میان تواریخ نیز سیره ابن هشام است و در کتب دیگری نیز ذکر واقعه غدیر آمده که به آنها اشاره شد. ولی مدعیان تشیع میروند به دنبال روایاتی که مبادا عقایدشان را زیر سوال ببرد. کسی نیست بگوید اگر امامت و اصول دینی به این مهمی که از نبوت هم بالاتر است صحت داشت، پس چرا برای اثبات آن اینقدر زحمت کشیدن لازم است؟ چرا اینقدر باید در میان متون و لابه لای کتب، پیچ و تاب بخورید تا آن را به اثبات برسانید؟ همین نشان میدهد که ادعای شما کذب و پوشالی است. (و چنانچه بگویید که این بخاطر شبهه افکنی دشمنان و وهابیون علیه ماست، باید گفت چرا این دشمنان نمیتوانند در سایر اصول دینی همچون توحید و معاد و نبوت شبهه افکنی کنند؟ چون اصول مهم در قرآن و سنت بطور صریح و متواتر ابلاغ شدهاند تا کسی نتواند بهانه بتراشد ولی اصل مورد نظر شما اینگونه نیست، پس اصل نیست و تنها ادعاست).
[۶۳] ابن کثیر در تاریخ خود میگوید: «همین که بگو مگوها دربار علیسبه سبب جلوگیریاش از به کارگرفتن شتران و باز پس گرفتن جامههای غنیمتی که جانشین او به آنان داده بود بیشتر شد، گرچه حق کاملاً با او بود، اما به هرترتیب موضوع در بین حجاج شایع گردید، لذا زمانی که رسول خدا جاز حج فارغ گشت و در راه بازگشت به مدینه بود، در غدیرخم و در میان مردم خطبهای خواند و ساحت علیسرا از آنچه میگفتند، پیراسته دانست و منزلت او را والا برشمرد و فضل او را به دیگران یادآور گردید، تا آنچه را نسبت به او در دلهای بسیاری از مردم جای گرفته بود، از بین ببرد. و در [البدایة والنهایة: ج۵، ص۱۰۵] آورده که زمانی که بقیۀ غنایم و اموال زکات را با خود و اشخاصی که همراه او آمده بودند به طرف مکه برمیگردانید تا به پیامبر جبرساند و او نیز در میان مسلمانان تقسیم کند، طبق روایت بیهقی: از جمله ابوسعید خدریسدر بین راه گروهی از همراهان از او خواستند تا قدری شتران خود را استراحت دهند و بر شترانی که به عنوان غنایم و اموال زکات گرفته شده و هنوز تقسیم نشده بودند سوار شوند، اما علیساز پذیرش این خواسته ایشان قاطعانه خودداری کرد و فرمود: سهم شما در این شتران همانند سهم دیگر مسلمانان است. [۶۴] امام احمد نیز همین روایت را در مسندش از ابن عباسبو او هم از بریده نقل کرده است و ابن کثیر، إسناد این روایت را «حسن» و تمام روایان آن را مورد اعتماد دانسته است. [۶۵] ابن هشام نیز از ابی سعید خدریسهمین روایت را چنین نقل میکند: «عن أبي سعيد الخدري قال: اشتکى الناس عليا فقام رسول الله جفينا خطيبا، فسمعته يقول: أيها الناس! لا تشکوا علياً، فوالله! إنه لأخشن في ذات الله، أو في سبيل الله من أن يشکى» «از ابی سعید خدری نقل کرده است که گفت: مردم از علیسشکایت کردند، پس رسول خدا جبه عنوان خطیب برخاست و فرمود: ای مردم! از علی شکایت نکنید، زیرا به خدا قسم او در جهت اجرای فرمان خدا از همه حساستر است، یا در راه خدا از کسی که از او شکایت میکند، سختگیرتر است».