سوال ۱۴:
جناب قزوینی در شبکه ماهوارهای ولایت مورخ۲۱/۹/۱۳۸۹ ساعت۲۲ برنامهای داشتند با عنوان دیدگاه وهابیت نسبت به عزاداری برای امام حسین. ایشان در ابتدا به کتاب [منهاج السنة: جلد۱، صفحه۵۲] اشاره کردند که در آنجا ابن تیمیه میگوید: از حماقتهای شیعه این است که هر سال ماتم میگیرد برای امام حسین که سالها قبل به شهادت رسیده است و همینطور در جلد ۴ صفحه ۳۳۴ میگوید: شیطان به خاطر شهادت حسین دو بدعت را میان مردم رواج داده است، یکی بدعت گریه و زاری و نوحه سرایی در ایام شهادت و دیگری بدعت شادی کردن و سرور و فرح در این ایام، توسط اهل سنت. (یکی نیست به قزوینی نادان بگوید پس ابن تیمیه مغرض نبوده و معایب اهل سنت را نیز بیان میکرده است) سپس جناب قزوینی به کتاب [الرد الرافضة: جلد۱ صفحه۴۷۳] نوشته محمدبن عبدالوهاب اشاره کرد که در آنجا گفته: یکی از کارهای زشت شیعه این است که روز شهادت حسین را روز ماتم قرار میدهند و نوحه سرایی و گریه میکنند و این بدعت است. سپس به کتبی چون [روح البیان: جلد ۴، صفحه ۱۴۳] اشاره کرد که در آنجا به اهل سنت توصیه شده که هر کسی در روز عاشورا بخواهد نوحه سرایی کند به رافضیان تشبه پیدا کرده است و جناب قزوینی شروع کردند به سخنرانی که ایشان بر عکس اعمال ما را انجام میدهند و حتی در به دست کردن انگشتری مخالف با شیعه عمل میکنند و غیره... که در اینجا باید به جناب قزوینی یادآور شویم که ظاهرا شما قانون «خُذ ما خالَفَ العامَة» خودتان را فراموش کردهاید که در آن امامتان میگوید که مخالف با عامه (یعنی اهل سنت) عمل کنید!! عمربن حنظله از امام صادق میپرسد اگر دو خبر از اخبار شما داشتیم که یکی موافق عامه (اهل سنت) و دیگری مخالف آنان بود، کدام یک را اخذ کنیم؟ امام میفرماید: خبر مخالف عامه را اخذ کنید که رشد و هدایت در آن است!! [اصول کافی: جلد۱، باب اختلاف الحدیث، حدیث دهم] پس ناراحتی شما بخاطر چیست؟ و البته مسلم است که در تبعیت از مذهبی که مملو از بدعتهاست میبایست بسیار مراقب بود و برای عوام ساده اهل سنت بهتر است که اصلا توجهی به اعمال شما نداشته باشند. شیخ الاسلام ابن تیمیه/در [مجموع الفتاوی: ۴/۴۸۷-۴۸۸] میگوید: و اما کسی که حسین را به قتل رسانید یا کمک به کشتن او نمود یا به کشتن او رضایت داده، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد. پس بر خلاف ذهن بیمار جناب قزوینی، ابن تیمیه با اهل بیت دشمنی نداشته است، بلکه تنها با همان حماقتهای شیعه مخالف بوده است و نام یکی از پسران شیخ محمدبن عبدالوهاب/نیز حسین بوده است و کنیه خود او نیز ابوالحسین بوده است، پس مخالفت این علما تنها با خرافات و بدعتها و اعمال و حرکات احمقانه بوده که توسط جاهلان صورت میگرفته است. حضرت علی÷میفرماید: «السنة ما سن رسول الله والبدعة ما أحدث بعده». یعنی: «سنت آن است که رسول خدا جآورده و بدعت چیزی است که پس از رسول خدا جایجاد و اضافه شده است». خوب مسلما در زمان رسول اکرم جچنین حرکاتی جهت عزاداری صورت نمیگرفته است و تنها گریهای بیاختیار که جزء خلق و خوی بشری است و بخاطر مرگ عزیزی صورت میگرفته، جایز بوده است نه بیشتر از آن. شما تصور کنید آیا در صدر اسلام، پیامبر جو صحابه ایشان در کوچههای مدینه دستههای زنجیرزنی و سینه زنی به راه میانداختهاند؟!! یا برای مرگ کسی نوحه خوانی میکردهاند؟!! یا هرساله مراسم روضه و تعزیه بر پا میکردهاند؟!! هر انسان عاقلی میداند که در آن زمان چنین حرکاتی وجود نداشته است و اینها پس از رسول خدا جایجاد و اضافه شدهاند و بنابراین بدعت هستند و سخن شیخ الاسلام ابن تیمیه/و شیخ محمد بن عبدالوهاب/نیز همین بوده است. فراموش نکنید مراجع رافضی برای فریب شما میگویند که روش عزاداری ما اینگونه است و اینگونه عزاداری جزء فرهنگ و رسوم ماست!!! که در جواب به این ماست مالی میگویم: مگر پیامبر جبرای مبارزه با همین آداب و رسوم و خرافات رایج در عصر جاهلیت نیامده است؟ مواردی که در خود شرع اسلام نهی شدهاند دیگر نمیبایست انجام شوند (احادیث فراوانی از شیعه و سنی در نهی از نوحه گری و زدن بر خود وجود دارند) و اگر این اعمال جزء آداب و رسوم هم باشند، میبایست که ترک گردند. تازه ما نمیدانیم این چه آداب و رسومی است که از ظهور دولتهایی چون آل بویه و صفویه سر و کلهاش پیدا شده است و قبلا خبری از آنها نبوده است؟!! و اگر این جزء آداب و رسوم ایرانیان است، پس چرا شیعیان کشورهای دیگر نیز آن را انجام میدهند؟!! خواننده گرامی توجه کند که فریب دیگر آخوندها این است که میگویند ما این حرکات را به دین نسبت نمیدهیم و اینها بنام دین نیستند!! در جواب میگویم: این سخن نیز بیمعناست، چون همه شیعیان این اعمال را نشانه دینداری بسیار میدانند و اهل سنت و کسانی را که نسبت به آن بیتوجه هستند سرزنش میکنند و هرکس بیشتر این اعمال را تکرار کند، در نظر دیگران دیندارتر و مومنتر است و ولایت و محبتش به اهل بیت بیشتر است. حتی خود جناب قزوینی میگفت که همه در این عزاداری حسین شرکت میکنند به جز وهابیون!!! پس این نوع عزاداری از نظر شما نشانه دینداری است و شما تا به حال کدام روحانی را دیدهاید که بالای منبر برود و بگوید ای مردم این اعمال ما ربطی به دین ندارد و ما خودمان همینطوری انجام میدهیم؟!!! اگر روحانیون میخواستند چنین سخنانی بگویند که دکانشان خیلی وقت پیش بسته شده بود. سپس جناب قزوینی سخن جالبی را ایراد کردند از قول یکی از شخصیتهای مسیحی که گفته اگر امام حسین متعلق به ما مسیحیان بود، در هر قریهای برایش یک پرچم میزدیم و بنام حسین مردم را به مسیحیت دعوت میکردیم!! و جناب قزوینی میگفت: ببینید که این مسیحی حق مطلب را ادا کرده است، ولی ابن تیمیه آنگونه سخن گفته است!! و میگفت: ما در مورد دیدگاه یهودیت و مسیحیت راجع به حسین مطالب بسیاری داریم!!! در پاسخ به جناب قزوینی باید گفت: اتفاقا به نکته جالبی اشاره فرمودید و سخن ما نیز همین است که شما این بدعتها را از همان مسیحیان و یهودیان وارد این مذهب کردهاید، آری مسیحیان تعزیه بر پا میکردهاند و مراسم به صلیب کشیدن حضرت عیسی را اجرا میکردهاند و برای او اشک میریزند و قبور مردگان خود را زینت میکنند و ورد زبانشان یا عیسی مسیح و یا مریم مقدس است، همچون شما که یاعلی و یا حسین ورد زبانتان است. آری ابن تیمیه داخل خود اسلام و مسلمین بوده و انحراف و گمراهی مذهب رافضی را درک میکرده است و بدعتهای آن را بیان میکرده است و مشخص است که با آن مسیحی و یهودی مورد علاقه شما تفاوت دارد. جناب قزوینی میگفت که مخالفین عزاداری از بیان مقتل حسین برای مردم وحشت دارند تا مردم آگاه نشوند!!! میگویم: آری، اگر مردم حسین واقعی را میشناختند زیر ظلم امثال خامنهای و خمینی نمیماندند و توسط مراجع رافضی گمراه نمیشدند و زمام دین و آخرت خود را به دست شما نمیدادند. نزد عاقلان روشن است که چه کسی نمیخواهد حسین واقعی و اهل بیت واقعی را به مردم معرفی کند، حادثه عاشورا نزد مردم فاجعه عاشورا شده و شهادت حسین وسیلهای شده برای گریه و زاری و نه شناخت و معرفت او، فاطمه زهرا شده شهید در و دیوار و امام رضا شده غریب طوس و همه مظلومند و فقط باید برایشان گریه کرد و بر سر بی مغز کوبید. آری در ایام محرم از صبح تا شام در کوچهها و خیابانها معرفت حسین را میبینیم و از این همه شناخت و معرفت در عجبیم!! جناب قزوینی میگفت برخی از علمای اهل سنت از لعن یزید نهی کردهاند تا مبادا مردم بگویند که یزید را معاویه بر مسند قدرت نشاند و معاویه را عثمان و عمر بر سر کار گذاشتند و بدین طریق مردم با عمر دشمن شوند!!! در پاسخ به این چرندیات باید گفت طبق این استدلال بچه گانه یکی هم پیدا میشود و میگوید: به خالد بن ولید و ابوموسی اشعری چه کسی سمت داد؟ مگر نه اینکه پیامبر جاینکار را کرد؟ خالد را به فرماندهی لشکر گماشت و ابوموسی اشعری را والی یمن نمود. پس شما شیعیانی که این دو نفر را قبول ندارید لابد پیامبر جرا مقصر میدانید که در زمان خود ایشان را بر سر کار گذاشته است؟!! شما نفرت و کینه خالد را به دل دارید و میگویید او نیز در حمله به خانه فاطمه زهرا و شهادتش نقش داشته است و ابوموسی اشعری را نیز مطرود میدانید. خیلی از والیان زمان حضرت علی نیز به وی خیانت کردند، پس آیا باید علی را مقصر دانست؟! اصلا زیاد ابن ابیه نیز توسط حضرت علی به قدرت میرسد (ابتدا سمتی در بصره و سپس والی فارس بوده و حتی شورشی در فارس را سرکوب میکند) و پس از او و در راستای او نیز پسرش ابن زیاد به قدرت میرسد که در شهادت امام حسین نقش داشته است، پس شما به علی نیز ایراد بگیرید که چرا پدر ابن زیاد را بر سر کار گذاشت و طبق این استدلال شما، پس لابد حضرت علی نیز در شهادت فرزندش حسین نقش داشته است؟!! (تازه به زعم شما حضرت علی علم غیب نیز داشته و میتوانسته از حوادث آینده با خبر شود، ولی عمر و ابوبکر که علم غیب نداشتند تا متوجه شوند در آینده چه خواهد شد؟!!) پس از این جناب قزوینی به سوره یوسف آیه۸۴ اشاره کردند که در آنجا نیز حضرت یعقوب بخاطر فراغ یوسف گریه کرده است و بنابراین گریه و زاری برای حسین نیز بلااشکال است!!! آیه مربوطه به اینصورت است: ﴿وَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰٓأَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَٱبۡيَضَّتۡ عَيۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ كَظِيمٞ ٨٤﴾[یوسف: ۸۴] «و از آنان روى برگرداند و (با اندوه) گفت بر (فراق) یوسف اسف میخورم، و چشمانش از اندوه سپید شد و اندوه خود را فرو خورد». در پاسخ به جناب قزوینی میگویم که اتفاقا این آیه دقیقا مخالف با عقیده شماست، چون اولا: در آیه صحبتی از گریه و زاری نیست و دقیقا در آیه بعدی پسران به یعقوب میگویند: به خدا پیوسته یوسف را یاد مىکنى تا زار و نزار یا نابود شوی، و میبینیم که در آیه از یاد و ذکر یوسف سخن رفته است، در صورتیکه چنانچه نظر شما صحیح بود، باید میگفتند تو آنقدر گریه میکنی تا هلاک میشوی. در این آیات بالعکس تصور اشتباه جناب قزوینی و دیگر مراجع مدعی تشیع، تنها صبر و شکیبایی در برابر مصیبت بیان شده است، صبر و تحمل بخاطر دوری پسرش و چشم به راه ماندن برای او. خواننده گرامی توجه کند که چشم براه ماندن از هر چیزی بدتر است، چون بطور مثال در جنگی که میان دو کشور رخ میدهد، آن فرزندانی که کشته میشوند باعث اندوه والدین خود میگردند ولی به هرحال این اندوه تا یک زمانی طول میکشد و دیگر آن پدر و مادر میدانند و مطمئن شدهاند که فرزندشان مرده و او را به خاک سپردهاند، ولی فرزندانی که مفقودالاثر شدهاند و خبری از آنها نیست، میبینیم که والدین ایشان دائم چشم به راه آمدن ایشان هستند و هرروز غم و غصه میخورند و امید به بازگشت فرزندشان دارند و در این انتظار و چشم براه ماندن چشمانشان سپید میگردد، حزن و اندوه حضرت یعقوب و سپید شدن چشمانش در فراق و غم یوسف نیز به همین شکل است، نه بخاطر گریه کردن بسیار و در انتهای آیه آمده: ﴿فَهُوَ كَظِيمٞ﴾، یعنی پس او غم و غصه خود را فرو برد [۵۴]، یعنی اینکه صبر پیشه کرد و از آیات دیگر سوره یوسف نیز مسئله صبر در برابر مصیبت برداشت میشود (آیات۱۸ و ۸۶) و گریه گردن تا حدکور شدن، مخالف با صبر کردن است و در آیات صحبتی از کور شدن در اثر گریه بسیار نیست و تنها صبر و شکیبایی در برابر غم و اندوه بیان شده، آنوقت جالب است که جناب قزوینی برای توجیه صبر نکردن شیعیان در اثر مصیبت عاشورا به این آیه اشاره میکند که به صبر و شکیبایی در مقابل مصیبت اشاره دارد. همانطور که گفتیم حضرت یعقوب برای فرزند زندهاش نگران و غمگین بوده، ولی امام حسین سالها پیش شهید شده است و ما نمیدانیم نگرانی شما بخاطر چیست؟! [۵۵]فراموش نکنید حضرت یعقوب میدانسته که یوسف زنده است طبق آیه۸۷ سوره یوسف که به پسران میگوید یوسف و برادرش را جستجو کنید و از رحمت خدا ناامید نشوید و همینطور در آیه ۱۸ سوره یوسف که خون دروغین و صبر یعقوب بیان شده که نشان از زنده بودن یوسف است، در آیه آمده: ﴿وَجَآءُو عَلَىٰ قَمِيصِهِۦ بِدَمٖ كَذِبٖۚ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَكُمۡ أَنفُسُكُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ١٨﴾«و بر پیراهنش خونى دروغین آوردند (یعقوب) گفت: ولی نفس اماره تان به دست شما کار داد. پس (چاره من) صبری نیکوست، و خداوند در آنچه میگویید مددکار (من) است». میبینید که در این آیه نیز حضرت یعقوب به صبری نیکو ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞ﴾پرداخته است، صبری که شیعیان در مورد امام حسین انجام نمیدهند. در این آیه حضرت یعقوب میگوید که خدا یاری دهنده است و در این مصیبت به خدا پناه برده است، همینطور در آیه۸۶ سوره یوسف میبینیم که باز حضرت یعقوب میگوید: درد و اندوهم را فقط با خداوند در میان میگذارم، و از (عنایت) خداوند چیزى مىدانم که شما نمىدانید. خوب آیا شیعیان غم و اندوه خود را نزد خدا بردهاند یا در وسط کوچه و خیابان بردهاند تا همه عالم و دنیا متوجه شوند؟!! آیا شیعیان صبر میکنند یا بر سر و روی و بدن خود میکوبند؟!! چنین اعمالی که نشانه صبر نیست و همه نشانه بیصبری هستند. در سوره یوسف آیه۸۷، حضرت یعقوب به پسران میگوید که از رحمت خداوند نا امید نشوید، خوب این حرکات شیعیان همگی نشانه نا امیدی و یاس است. در ضمن نمیتوانید فورا بگویید که ما میخواهیم بدینوسیله مصیبت و شخصیت حسین را به دنیا نشان دهیم!!! چون اولا: برای شناختن حسین نیازی به این حماقتها نیست و تازه همه دنیا دیگر متوجه حرکات مسخره شما شدهاند و نیازی به تکرار آن نیست، ثانیا: شما برای توجیه کار خود به حضرت یعقوب استناد میکنید، بنابراین میبایست کاملا مانند او عمل کنید و غم و اندوه خود را نزد خدا ببرید و یا اینکه به آیات قرآن و حضرت یعقوب کاری نداشته باشید و هر کاری که شیطان و نفستان امر کرد، انجام دهید. ثالثا: اگر اینگونه است، پس چرا فرزندان یعقوب و پیامبران بعدی، برای معرفی شخصیت یوسف به جهانیان، این عمل حضرت یعقوب را تکرار نکردند؟!! فراموش نکنید که چنانچه بگویید پس نابینا شدن حضرت یعقوب بخاطر چه بوده و مگر بخاطر گریه بسیار نبوده است؟ در پاسخ میگویم که صحبتی از گریه کردن نیست که بخواهیم آن را سبب کور شدن بدانیم و در آیات تنها از غم و اندوه سخن رفته است و تنها میتوان گفت که یعقوب در اثر مصیبتهای زیادی که تحمل کرده و داشتن سن و سال و خوردن غم و اندوه (بخاطر خلق و خوی بشری) نابینا گشته است. البته در آیات از همان نابینا شدن نیز بطور صریح صحبتی نشده است و الفاظی چون اعمی بکار نرفته است و تنها بصیر شدن و شفا یافتن او ذکر شده و همانطور که ذکر شد در اثر پیری و خوردن غصه بوده است [۵۶]. و اما دلایل بیشتری برای پاسخ به امثال قزوینی وجود دارند که آنها را نیز ذکر میکنم تا خواننده گرامیبطور کامل متوجه پوشالی بودن ادله این مذهب شود. الف) در این آیه خداوند در حال نقل قول یک داستان است و ما جواز گریه و زاری و بر خود کوفتن و برپایی روضه و سینه زنی و زنجیرزنی و نوحه سرایی را در جایی از آیه ندیدیم و نقل قول یک چیزی ربطی به سنت شدن آن ندارد؟!!!،
ب) آیات قرآن گوناگون هستند و میبینیم که در جایی امری اشتباه تنها نقل قول میگردد و اشتباه بودن آن بیان نمیشود و برعکس در جایی دیگر اشتباه بودن آن نیز بیان میگردد، در مورد حضرت یعقوب نیز تنها نقل قول شده و اشتباه یا صحیح بودن این عمل بیان نشده است (تازه در قرآن، بسیاری از اوقات اشتباه پیامبران بیان شده است تا مردم بدانند که ایشان بشری معمولی هستند و برایشان مقام خدایی قائل نشوند).
ج) ما میبینیم که بسیاری از موارد حتی در زمان حضرت رسول اکرم جنیز نسخ میشدهاند و در قرآن نیز آیات ناسخ و منسوخ داریم و اسوه و الگوی اصلی ما حضرت محمد جمیباشد، حال شما آمدهاید و داستان چند هزار سال پیش را گزینش و سنت کردهاید؟!!.
د) آیا خداوند دستور چنین عملی را به حضرت یعقوب داده است و یا خود حضرت یعقوب اینکار را کرده است؟ چون شما قصد دارید این عمل را سنتی الهی جلوه دهید که پیامبران نیز داشتهاند، ولی در آیات دستوری پیرامون این عمل وجود ندارد (حضرت یعقوب از روی خصلت بشری و بخاطر فرزندش غمگین بوده، همین و بس).
ﻫ) در قرآن چندین مورد از خطاهای پیامبران بیان شده است و آیا ما نیز باید آن را انجام دهیم؟ حضرت موسی سر هارون را میگیرد و بطرف خویش میکشد [الأعراف: ۱۵۰]، پس آیا این عمل جواز کتک کاری را به ما میدهد؟!!.
و) به فرض درست بودن ادعای شما، باید گفت که گریه بیاختیار به تنهایی مسئلهای جداست و ربطی به بحث ما ندارد، اشک ریختن بخاطر بروز غم و غصه، جزء طبیعت بشری است، ولی برپایی سالانه روضه و مراسم عزاداری بصورت یک بدعت و در آن بر سر و روی خود کوبیدن و زنجیر زدن و نوحه خواندن و احساسات مردم را تحریک کردن، مخالف سیره و سنت نبوی و عقل سلیم است و این حرکات مسخره شما چه ربطی به غمگین شدن حضرت یعقوب دارد؟!.
ز) حضرت یعقوب بخاطر پسر زندهاش غمگین بوده و این چه ربطی به امام حسین دارد که ۱۴۰۰ سال پیش شهید شده است؟ یعنی یک قیاس مع الفارق کردهاید (مگر امام حسین پسر شما بوده؟!!).
ح) پیامبران نیز مانند ما بشری بودهاند ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ﴾[الکهف: ۱۱۰] و از نظر ما پیامبران به جز حوزه شریعت و وحی، عصمت ندارند [۵۷]و به اقتضای خوی بشری خود غمگین نیز میشدهاند و چنانچه بخاطر مخلوقی تا این حد غمگین شده (یا به قول شما گریه کرده) که به این شدت صدمه خورده و باعث نابینایی او گشته است، خوب معصوم از خطا نبوده و نباید تا این حد پیش میرفته است. چطور برخی مراجع شما (و همین جناب قزوینی) قمه زنی و جراحات و صدمات آن را جایز نمیدانند؟! پس آیا گریه کردن تا حدی که چشمان صدمه ببینند و نابینا شوند، جایز است و اشکالی ندارد؟! تازه جراحات ناشی از قمه زنی پس از مدتی بهبود مییابند و قابل مقایسه با کور شدن نیستند. خداوند حالات بشری پیامبران را بیان کرده است تا بدینوسیله همه بفهمند که ایشان نیز بشر بودهاند و مبادا همچون عیسی برایشان مقام خدایی قائل شوند. در آیات متعدد قرآن به صبر و شکیبایی تصریح شده است و آیا این اعمال شیعیان و این خود زنیها و سینه زنیها و زنجیرزنیها، نشانه صبر و شکیبایی است؟!! اگر شما تابع قرآن هستید، پس در قرآن آمده که به هنگام مواجه شدن با مصیبتها بگوییم: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾[البقرة: ۱۵۶] و نگفته به هنگام مصیبت، گریه و زاری کنید و بر سر و مغز خود بکوبید و اگر نیازی به این کارها بود حتما بیان میشد. پس چرا شما بجای این سخن، آن حرکات مسخره را انجام میدهید؟!! بعد از این جناب قزوینی به گریه رسول اکرم جبه هنگام مواجه شدن با جسد مثله شدن حمزه اشاره کردند (یعنی این جزء سنت بوده است!!) در جواب میگویم که سنت به چیزی میگویند که توسط پیامبر جو یارانش تکرار شده باشد، نه مواردی که گاهی از روی حالات بشری انجام داده باشند و بعد به فراموشی سپرده باشند و یا نسخ شده باشند و یا حتی نسبت به آن عذرخواهی شده باشد. حال شما با تکرار هر ساله چنین مواردی، میخواهید آن را نزد مردم سنت جلوه دهید. نمونه بارز دیگر چنین حالتی در همان حدیث «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» میباشد، توجه کنید که خداوند میگوید «بلغ» و ما میدانیم یکی از لوازم حتمی و واجب در امر تبلیغ، تکرار است. در همین راستا پیامبر جمیبایست در مکه و در مراسم حج و در عرفه و در غدیر و در مدینه، همیشه و همیشه حضرت علی را صراحتا به عنوان خلیفه و جانشین معرفی میکرده است. موارد دیگری نیز پیرامون سنت بودن یک چیز وجود دارند، همچون عدم ساخت و تزئین قبور که میبینیم سالهای پی در پی در زمان نبی اکرم ج، هیچگونه سازهای بر روی قبور مسلمین گذاشته نمیشود و این یعنی سنت یا خواندن نمازها در ۵ وقت که هرروزه صورت میگرفته است و این یعنی سنت، نه اینکه در یک جا (به خاطر عذری یا موردی پوشیده مانده) نمازها با هم خوانده شده و این برای شیعه شده سنت!!! یا عدم سجده بر چیزی بنام مهر که جزء سنت و بصورت هرروزه بوده است. چنانچه عزاداری تا این حد واجب است، پس اهل سنت نیز باید برای حضرت عمر و حضرت عثمان و حضرت علی و شهدای احد و بئر معونه و یک میلیون اهل سنتی که توسط هلاکوخان (با مشاورت شیخ طوسی) قتل عام شدند، هرساله عزاداری کنند. و اگر چنین چیزی سنت است پس چرا تنها برای امام حسین است؟!! چرا برای حضرت خدیجه و حضرت حمزه و جعفر طیار و محمد بن ابی بکر (که به طرز فجیعی نیز کشته شد) عزاداری نمیکنید؟!! (یعنی هر ۳۶۵ روز سال را عزاداری کنید!!!) در ضمن نمیتوانید بگویید که شهادت حسین نقش اساسی در نجات و حفظ اسلام داشته، چون بطور حتم شهادت حضرت خدیجه و بخشش اموالش در پیشرفت اسلام نوپا نیز بسیار مهم و اساسی بوده است و همچنین شهادت حضرت حمزه در جنگ با کفار صدر اسلام نیز مهم بوده است و چنانچه ایشان در حفظ اسلام جانبازی نمیکردند، اصلا اسلامی نمیماند تا امام حسین بخواهد در کربلا از آن دفاع کند. پس سنت شدن این مسئله موردی بیمعناست و در حقیقت بدعت است. و چنانچه بگویید ما از ائمه خود جهت اشک ریختن بخاطر عزای حسین روایت داریم!! باز سخنی بیمعنا گفتهاید، چون مگر خدیجه و حمزه چه فرقی با حسین دارند که برای حسین اشک ریخته شود، ولی برای آنها نشود؟! اگر این سنت است که باید دستورش از جانب پیامبر جبوده باشد و آیا پیامبر جفرموده هرساله برای حسین اشک بریزید ولی برای حمزه این کار را نکنید؟! شما که خودتان دائم به اشک ریختن پیامبر جبرای حمزه اشاره میکنید، خوب آیا این سخنان و عقاید شما متناقض و مسخره نیستند؟!! در ضمن اگر گریه رسول اکرم جبخاطر حمزه، سنت بوده است، پس چرا پیامبر جدر سالهای بعدی این عمل را تکرار نمیکند؟!! و چرا حضرت علی و امام حسن در مدت خلافت خویش این عمل را تکرار نمیکنند؟!! یعنی همچون عزاداری شما برای حسین میبایست بطور سالانه تکرار میشده است. اینکه میگویید پیامبر جوقتی جنازه حمزه را دید گریه کرد، باید گفت که پیامبر جوقتی جنازه مثله شده حمزه را دید، قسم خورد که ۴۰ تن از اجساد کفار را مثله کند، ولی بعد گفت که اینکار را نمیکنم. خوب آن گریه کردن پیامبر جنیز در اثر احساسی بشری نبوده است؟ و بنابراین ربطی به سنت شدن آن ندارد. در جریان حادثه بئر معونه که بسیاری از حافظان قرآن و صحابه رسول اکرم جشهید میشوند، میبینیم که پیامبر جهرروز آن کفار را لعن میکرده است، ولی از این عمل نهی میگردد. جالب است که جناب قزوینی به روایتی اشاره کردند از کتاب صحیح مسلم که اتفاقا همین روایت نیز مخالف با عقاید شماست. در روایت نقل شده که ابراهیم فرزند پیامبر جدر ۱۸ ماهگی در گذشت و پیامبر جبخاطرش گریه میکرد که عبدالرحمن بن عوف تعجب میکند و میگوید آیا گریه میکنی؟ و پیامبر جپاسخ میدهد که رحمت خدا را از دست دادهام و چشم میگرید و قلب میسوزد، ولی زبان بر خلاف رضای خدا چیزی نمیگوید. در جواب به قزوینی میگویم: که سخن ما نیز همین است، یعنی گریهای بیاختیار و صبر و تحمل در برابر مصیبت وارد شده، بطوریکه رسول اکرم جنیز فرموده که زبان چیزی نمیگوید. خوب آیا شیعیان در مراسم عزاداری حسین چیزی نمیگویند؟!! آیا آخوندها بالای منبرها و مداحان پشت بلندگوها ساکت هستند و چیزی نمیگویند؟!! در ضمن در روایت آمده که عبدالرحمن بن عوف از گریه رسول اکرم جتعجب میکند و از او سوال میکند که آیا گریه میکنی؟ خوب همین نشان میدهد که این عمل سنت نبوده است وگرنه صحابهای چون عبدالرحمن بن عوف تعجب نمیکرد و چنانچه این امر جزء سنت بود، پس پیامبر جمیبایست سالهای بعدی نیز برای فرزندش ابراهیم گریه میکرده است. در ضمن عالم طراز اول خودتان جناب محمد باقر مجلسی از حضرت علی÷روایت میکند: «وقتی ابراهیم بن رسول الله جفوت کرد به من امر فرمود و من (نیز) او را غسل دادم، رسول الله جاو را کفن نمود و حنوط مالید و به من فرمود: ای علی او را حمل کن، او را حمل کرده تا به بقیع رساندم و بعد از آن بر آن نماز گذارد… و وقتی پیامبر جاحوال او را دید گریه کرد و از پس گریه او مسلمانان گریه کردند تا اینکه صدای (گریه) مردان از صدای زنان بلندتر شد و رسول الله جبه شدیدترین حالت آنها را نهی فرمود و گفت: چشم گریه میکند و قلب غمگین میشود و نمیگوئیم پروردگار بر ما خشم میآورد، و همانا ما توسط تو دچار مصیبت میشویم و همانا ما به اراده تو اندوهگین میشویم». [بحار الأنوار: ۸۲/۱۰۰-۱۰۱] پس باید به جناب قزوینی گفت که شما این روایت را نیز مشاهده کنید و فقط دنبال به کرسی نشاندن حرف خود نباشید. جناب قزوینی برای توجیه زدن بر سر و روی خویش به حضرت عایشه اشاره کرد که در رحلت نبی اکرم جبر روی خود زده است!!! نمیدانیم این همه نادانی امثال قزوینی را به حساب چه چیزی بگذاریم؟!! عملی از روی احساسی زنانه، برای قزوینی و همه شیعیان، حجت و سنت هرساله شده جهت سینهزنی و زنجیرزنی و بر سر و روی خود کوبیدن!!! همانطور که گفتیم اعمالی که به ندرت و از روی حالات بشری (حتی از خود پیامبر ج) سر میزدهاند، نمیتوانند به عنوان سنت تلقی شوند و باید دید که دستور کلی و رفتار و اعمال متواتر و قطعی چه بوده است و اصلا همین عمل ام المومنین عایشه نشان میدهد که تا آن زمان چنین عملی بصورت تکرار دائمی و سنت نبوده است، چون سنت میبایست بطور هرروزه و مستمر بوده باشد، نه اینکه بیایید و مواردی را که در برخی مواقع خاص رخ دادهاند گزینش کنید و اگر چنین است پس چرا حضرت عایشه و یا صحابه در سالهای بعدی این عمل را تکرار نمیکردهاند؟!! چرا فقط و تنها در یک لحظه خاص و از روی احساسی بشری انجام دادهاند و پس از آن دیگر تمام شده است؟!! اگر سنت بود که میبایست همیشه تکرار میشد. در ضمن احادیث و روایات دیگری نیز (در کتب خودتان) این عمل را نهی کردهاند و چگونه است که چشمان شما آنها را نمیبیند؟! حدیثی که از طریق امام صادق روایت شده که در آن آمده: زمانی که پیامبر جمکه را فتح نمودند با مردان بیعت نمودند. سپس زنان آمدند، ام حکیم میگوید: ای رسول خدا آن امر معروف و پسندیدهای که خداوند به ما دستور داده است که درباره آن از فرمان شما سرپیچی نکنیم کدام است؟ پس گفت: هرگز بر سر و روی خود نزنید و صورت خود را مخراشید، موهای خود را نکشید و گریبان خود را پاره نکنید و لباس سیاه نپوشید [وسائل الشیعة: ۳/۲۷۵، مستدرك الوسائل: ۲/۴۵۵، بحارالانوار: ۳۲/۶۱۹] و از عمر بن ابی مقداد روایت شده است که شنیدم امام محمد باقر میگوید: آیا میدانید، معنای آیه: ﴿وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ﴾چیست؟ عرض کردم: نه. گفت: پیامبر جبه فاطمه فرمود: «إذا متُّ فلا تخمشي عليَّ وجهاً ولا ترخي عليَّ شَعراً ولا تنادي بالويل والثبور ولا تقيمي عليَّ نائحة» «هرگاه من از دنیا رفتم صورت خود را نخراش، و موهایت را به خاطر من پریشان نکن و (مرا) با شیون و زاری مخوان (شیون و زاری سر مده) و بر من نوحه و سوگواری مکن». این همان معروفی است که خداوندأفرموده است [الکافی: ۳/۴۰۳، تهذیب الاحکام: ۲/۲۱۳، وسائل الشیعة: ۴/۳۸۴، علل الشرائع: ۲/۳۴۶] پیامبر جزنی را دید که در کنار قبر فرزندش گریه میکرد، او را از این کار نهی کرد و به او دستور داد که صبور باشد و به او فرمود: اجر به همراه تحمل مصیبت اولی و محتملتر است [بحار الانوار: ۲/۱۵۴، اعلام الدین: ۳۴۶، الخصال: ۲/۵۴۳] جعفر بن محمد از پدرانش از نبی اکرم جدر حدیث نهی شدگان، روایت میکند: «همانا او از بوجود آوردن صدای حزین در مصیبت نهی فرمود و نهی فرمود از نوحه سرائی و شنیدن آن و نهی فرمود از زدن صورت [من لايحضره الفقيه: ۴/۳-۴] و در کتب اهل سنت از جمله صحیح بخاری نیز حدیثی هست که نشان میدهد این امر جزء سنت نبوده و حتی از این عمل نهی شده است، حدیث بدینصورت است: «عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَلقَالَتْ: أَخَذَ عَلَيْنَا النَّبِيُّ جعِنْدَ الْبَيْعَةِ أَنْ لا نَنُوحَ، فَمَا وَفَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ غَيْرَ خَمْسِ نِسْوَةٍ: أُمِّ سُلَيْمٍ وَأُمِّ الْعَلاءِ وَابْنَةِ أَبِي سَبْرَةَ امْرَأَةِ مُعَاذٍ، وَامْرَأَتَيْنِ. أَوِ ابْنَةِ أَبِي سَبْرَةَ وَامْرَأَةِ مُعَاذٍ وَامْرَأَةٍ أُخْرَى». [بخارى: ۱۳۰۶] ترجمه: «ام عطیهلمیفرماید: رسول الله جهنگام بیعت، از ما تعهد گرفت که نوحه خوانی نکنیم. اما هیچ کس از ما به این عهد وفا نکرد، مگر پنج زن: ام سلیم، ام علاء و دختر ابو سبره «همسر معاذ» و دو زن دیگر». خوب میبینیم که در سنت و در دستور کلی پیامبر جاز این عمل نهی شده است و میبینیم که در ابتدای امر عدهای از زنان به آن عمل کردهاند و برخی دیگر نتوانستهاند و مسلما زنان در نگهداری احساسات خود ضعیفتر از مردان هستند و عمل یکی از ایشان، آن هم در همان لحظه رحلت شوهرش، نمیتواند سنت کلی شود برای همه مسلمین، که هر ساله به خیابانها بریزند و بخاطر مصیبتی که در ۱۴۰۰ سال پیش رخ داده است، بر سر و مغز خود بکوبند. در ضمن شما که عایشه را دوستدار پیامبر جو اهل بیت نمیدانید، پس چطور در اینجا عایشه بخاطر رحلت پیامبر جناراحت شده و بر روی خویش زده است؟!! جالب است که جناب قزوینی در همین برنامه در رد قمه زنی میگفت که اگر تعدادی از مراجع ما در گذشته به این امر فتوا دادهاند، این فتوای ایشان در زمان و شرایطی خاص بوده است (یعنی باید شرایط همان موقع را بررسی کرد و در نظر داشت) در جواب به قزوینی میگویم: آفرین و صدآفرین بر شما!! خوب سخن ما نیز همین است که احادیث دلخواهی را که شما از کتب اهل سنت گزینش میکنید به همین شکل هستند و در شرایط و زمانی خاص بودهاند، مانند همان گریه پیامبر جبخاطر مشاهده جسد مثله شده حمزه و یا بخاطر مرگ فرزندش ابراهیم و یا عمل عایشهشدر هنگام رحلت نبی اکرم ج، خوب اینها نیز همگی در شرایط و زمانی خاص رخ دادهاند و باید این شرایط را در نظر گرفت نه اینکه همچون احمقان یک روایت را به نفع خود بیرون کشید و آن را در بوق و کرنا کرد و طبق آن یک بدعت را نزد مردم سنت جلوه داد تا بیشتر گمراه شوند. در ضمن جناب قزوینی که میگوید فتاوای مراجع قبلی پیرامون قمه زنی در شرایطی خاص و برای همان موقع بوده است، باید گفت پس چرا شما مرتب به برخی از حکمهای حکومتی و نظرات حضرت عمرسایراد میگیرید و آنها را بدعت میدانید؟!! خوب آنها نیز در شرایطی خاص و در همان زمان صادر شدهاند. جناب قزوینی به شبکههای ماهوارهای مخالف خودشان ایراد داشت که چرا در مسئله قمه زنی تنها نظر مراجع موافق با این عمل را نشان میدهند و چنانچه شما مرد هستید چرا سخن مراجع مخالف با این مسئله را نشان نمیدهید؟! [۵۸]باز باید به جناب قزوینی بگویم: آفرین و صدآفرین!!! [۵۹]سخن ما نیز همین است که چرا شما تنها احادیث باب میل خودتان را ذکر میکنید؟!! چرا تنها چند خطای صحابه را در بوق و کرنا میکنید و آن همه آیات و احادیث در مدح ایشان را به روی مبارک خود نمیآورید؟!! چرا این همه حدیث پیرامون نهی از نوحه خوانی را در کتب شیعه و سنی نمیبینید و تنها به مواردی خاص میچسبید؟!! یا مسائل دیگری که دائم به آن اشاره میکنید، همچون مواردی در حکومت حضرت عمرسکه به زعم شما بدعت بودهاند و در حقیقت حکمی حکومتی بودهاند و در زمان و شرایطی خاص صادر شدهاند، نه اینکه بدعت بوده باشند و موارد متعدد دیگری که مراجع رافضی در ذکر آنها رعایت هیچ چیز را نمیکنند. ما از این مراجع میپرسیم که چطور مرجع شیعیان جهان جناب خمینی میتواند ۳ سال متوالی حج خانه خدا را ممنوع کند؟!! و چطور هم اکنون دستور تخریب مساجد اهل سنت در ایران داده میشوند و اهل سنت در شهرهای بزرگی چون تهران و اصفهان اجازه ساخت مسجد را ندارند؟!! لابد اینها حکم حکومتی هستند و بدعت نیستند؟!!.
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست!!
جالب است که جناب قزوینی نظر مراجع موافق با قمه زنی و مقلدین ایشان را محترم دانستند و تنها نظر خودشان را بیان کردند، ولی در مواجه شدن با عقاید اهل سنت هیچگونه احترامی قائل نیستند. کسانی که قمه میزنند به روایتی اشاره دارند از حضرت زینب که به هنگام سوار بودن بر کجاوه از شدت اندوه سرش را به ستون کجاوه زده و این باعث خونریزی سرش شده است. خواننده گرامی خوب توجه کند که جناب قزوینی در رد این مسئله گفتند اگر این روایت صحیح بود چرا زینب یا بنی هاشم در سالهای بعدی این عمل را تکرار نکردند و این نشان میدهد که قمه زنی صحیح نیست!!! باز باید به جناب قزوینی آفرین بگوییم و جالب است که ایشان جواب خودشان را میدهند، باید گفت که مسئله عزاداری برای امام حسین نیز به همین شکل است و سخن ما نیز همین است که چنانچه عزاداری صحیح بود، پس چرا زینب و بنی هاشم سالهای بعدی آن را تکرار نکردند؟!! چرا حضرت عایشه و صحابه، سالهای بعدی برای پیامبر جعزاداری نکردند؟!! چرا پیامبر جدر سالهای بعد برای فرزندش ابراهیم عزاداری نکرد؟!! جناب قزوینی سخن جالب دیگری نیز ایراد فرمودند و خطاب به قمه زنان گفتند که کاری بر خلاف مقررات یک کشور انجام ندهید و در خیابان یک کشوری قمه زنی نکنید تا زندانی شوید و نمیتوانید اعتراض کنید که چرا مرا زندان کردند و یا شلاق زدند؟ چون احترام به قوانین یک کشور ضروری است!!! ما از جناب قزوینی سوال میکنیم که شما که اینقدر خوب نصیحت میکنید، پس چرا به قوانین کشور عربستان احترام نمیگذارید و هر چند وقت یکبار در جاهایی چون قبرستان بقیع جنجالی به راه میاندازید؟!! چرا در آنجا زیارت عاشورا میخوانید؟!! و اگر در اثر این حرکات احمقانه، عدهای زندانی شوند و یا مسجدی از شیعیان بسته شود، آنگاه شما در رسانههای خود و در همه دنیا جار و جنجال به راه میاندازید و شروع به مظلوم نمایی میکنید. مورد دیگر اینکه خواننده گرامی توجه داشته باشد که گاهی نیز مراجع رافضی میگویند: در حدیث آمده که امام جعفر صادق÷فرمود: «لقد شققن الجیوب ولطمن الخدود الفاطمیات علی الحسین بن علیإ و علی مثله تلطم الخدود و تشق الجیوب»، یعنی: «دختران فاطمه زهرا برای حسین بن علی÷گریبان خود را پاره کردند و بر گونههای خویش زدند و برای کسی که همانند حسین÷جایز است که برگونهها بزنند و گریبان بدرند. در جواب باید گفت: این حدیث از لحاظ سند مخدوش است و قابل استدلال نیست، زیرا راوی آن چنان که در «تذهیب شیخ طوسی» آمده خالد بن سدیر میباشد که علمای رجال او را «مجهول» دانستهاند. علامه ممقانی در کتاب تنقیح المقال درباره وی مینویسد: «فهذا الرجل عندی مجهول». یعنی این مرد در نزد من ناشناخته است. در اینجا مطالب و احادیثی را از علما و کتب خودتان بر ضد نوحه سرایی میآوریم تا بلکه هدایت شوید و البته شما دکانداران مذهبی سعی کنید همه این مطالب را هر طور که شده ماست مالی و توجیه کنید و مبادا ذرهای در عقاید خرافی خود شک کنید. حضرت علی÷به هنگام غسل دادن پیامبر جمیفرماید: اگر به شکیبایی امر نمیکردی و از بیتابی، نهی نمیفرمودی آنقدر اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من میماند. [نهج البلاغه خطبه: ۲۳۵ و مستدرک الوسائل: ۲/۴۴۵] و همچنین در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی گفت: «أن علياً؛ قال: من ضرب يده عند مصيبة على فخذه فقد حبط عمله». «هر کسی به هنگام مصیبت و بلایی دستش را بر رانش بزند و تأسف بخورد، عمل او نابود گردیده است». [الخصال صدوق: صفحه۶۲۱ و وسائل الشیعة: ۳/۲۷۰] علامه محمد بن حسین بن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق میگوید: در لفظ رسول الله جکه بر آن چیزی برتری ندارد به این شکل آمده است که: «نوحه سرائی از اعمال جاهلیت میباشد» [من لايحضره الفقيه: ۴/۲۷۱-۲۷۲ و حر عاملی در وسائل الشیعة: ۲/۹۱۵ و یوسف البحرانی در الحدائق الناضرة: ۴/۱۴۹ و حاج حسین البروجردی در جامع أحادیث الشیعة: ۳/۴۸۸] و همچنین محمد باقر مجلسی با این لفظ آن را روایت کرده است که: «نوحه سرائی از جاهلیت میباشد» [بحار الأنوار: ۸۲/۱۰۳] و علمایی چون مجلسی و نوری و بروجردی از رسول الله جروایت کردهاند که او فرمود: «صوتان ملعونان يبغضهما الله: إعوال عند مصيبة، وصوت عند نغمة، يعنی النوح والغناء». «دو صدای نفرین شده هستند که خداوند آنها را دوست ندارد: شیون و فریاد به هنگام مصیبت، و صدای آهنگ و ترانه-یعنی نوحهسرایی و موسیقی-» [بحار الانوار: ۸۲/۱۰۳ و مستدرك الوسائل: ۱/۱۴۳-۱۴۴ و جامع الأحادیث الشیعة: ۳/۴۸۸ و من لا یحضره الفقیه: ۲/۲۷۱]. از این روایات میتوان یاد کرد از نوشتهای که امیرالمومنین به رفاعة بن شداد فرستاد: «در سرزمینی که صاحب قدرت هستی تو را به نوحه برای مرده هشدار میدهم» [مستدرك الوسائل: ۱/۱۴۴] و در حدیث آمده: «و همانا شما را از نوحه و شیون نهی میکنم» [جامع احاديث الشيعة: ۳/۳۷۲] و روایتی که جابر از پیامبر جآورده است که فرمود: «و همانا من شما را نهی کردهام از نوحه سرائی و دو صدای احمقانه بیبند و بار: صدا هنگام نغمههای لهو و آوازهای شیطانی و صدا هنگام مصیبت (و) چنگ زدن صورت و پاره کردن یقه و ناله شیطانی» [مستدرك الوسائل: ۱/۱۴۵] و از حضرت علی÷: سه چیز از اعمال جاهلیت میباشد و در بین مردم از بین نمیرود تا قیامت برپا شود: باران طلبیدن از ستارگان و توهین کردن به اقوام و نوحه سرائی در مرگ» [بحار الأنوار: ۸۲/۱۰۱] و کلینی از امام صادق روایت میکند که فرمود: «فریاد زدن بر مرده اصلاح نمیگردد و جایز نمیباشد، ولی اکثر مردم درک نمیکنند». [الکافي: ۳/۲۲۶] و باز کلینی از امام صادق آورده است که فرمود: «فریاد زدن برای مرگ جایز نیست و لباس پاره کردن (نیز همچنین) جایز نیست» [الکافي: ۳/ ۲۵۵] محمد باقر مجلسی از حضرت علی÷روایت میکند: «وقتی ابراهیم بن رسول الله جفوت کرد به من امر فرمود و من (نیز) او را غسل دادم، رسول الله جاو را کفن نمود و حنوط مالید و به من فرمود: ای علی او را حمل کن، او را حمل کرده تا به بقیع رساندم و بعد از آن بر آن نماز گذارد... و وقتی پیامبر جاحوال او را دید گریه کرد و از پس گریه او مسلمانان گریه کردند تا اینکه صدای (گریه) مردان از صدای زنان بلندتر شد و رسول الله جبه شدیدترین حالت آنها را نهی فرمود و گفت: چشم گریه میکند و قلب غمگین میشود و نمیگوئیم پروردگار بر ما خشم میآورد، و همانا ما توسط تو دچار مصیبت میشویم و همانا ما به اراده تو اندوهگین میشویم». [بحار الأنوار: ۸۲/۱۰۰-۱۰۱] و پیامبر جاز صوت حزین در مصیبت نهی فرمود و (همچنین) از نوحه سرائی و شنیدن آن (نیز) نهی فرمود [وسائل الشيعة: ۲/۹۱۵] و کلینی از فضل بن میسر روایت میکند که گفت: «ما نزد ابی عبدالله÷بودیم و مردی آمد و از مصیبتی که به وی وارد شده بود شکایت میکرد. ابو عبدالله÷فرمود: چنانچه تو صبر کنی اجر میگیری و اگر صبر نکنی آن قَدَری که خداوند بر تو مُقدَّر کرده است، میگذرد و سختی آن را خواهی کشید [الکافي: ۳/۲۲۵] و از امام صادق جعفر بن محمد که فرمود: «صبر و بلاء بسوی مؤمن شدن، پیش میبرند (بطوری که) بلاء میآید و او صبور است، و بلاء و جزع بسوی کافر شدن پیش میبرند و آن وقتی است که بلاء میآید و او جزء و فزع میکند [الذکري: صفحه ۱] محمد بن مکی العاملی ملقب به شهید اول گفت: «شیخ در الـمبسوط و ابن حمزة نوحه را حرام کردند و شیخ ادعا کرد (این مسئله) اجماع است» [الذکري: صفحه ۲، بحارالأنوار: ۸۲/۱۰۷] و شیخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسی ملقب به شیخ الطائفه، نوحه را حرام کرد و ادعایش این بود که، این مسئله اجماع میباشد، چه بسا او در عصر طوسی بود و شیعیان در آن زمان بر حرام بودن نوحه و شیونی که اکنون در حسینیات شنیده میشود, اجماع داشتند. آیت الله العظمی محمد بن حسینی شیرازی گفت: «ولی از شیخ در المبسوط و ابن حمزه حرام بودن مطلق آمده است» [فقه: ۱۵/۲۵۳] و شیرازی گفت: «در الجواهر خودزنی و شیون بطور قطعی حرام شده است» [الفقه: ۱۵/۲۶۰] و امام باقر فرمود: «بدترین جزع (بیصبری) فریاد بلند کشیدن در ناراحتی و شیون و زدن صورت و سینه میباشد، و کشیدن موی پیشانی میباشد و کسی که نوحه را برپا کند صبر را ترک کرده است و راهی غیر از راه درست را برگزیده است» [الکافي: ۳/۲۲۲-۲۲۳، وسائل الشيعة: ۲/۹۱۵، بحار الأنوار: ۸۲/۸۹] و همچنین از قول امام صادق است که: کسی که در مصیبت دستش را بر رانش بزند اجر او باطل میشود». [الکافي: ۳/۲۲۵] و پیامبر جفرمود: «کسی که بر صورت زند و یقه پاره کند از ما نیست» [مستدرك الوسائل: ۱/۱۴۴] و محمد تیجانی سماوی این مسئله ذکر میکند که از امام محمد باقر صدر درباره این حدیث پرسید و او جواب داد: «حدیث صحیحی است که در آن شکی نیست» [ثم اهتديت، آنگاه هدایت شدم، صفحه ۵۸ چاپ عربی] و از یحیی بن خالد آمده است که مردی نزد نبی اکرم جآمد و گفت: چه چیزی اجر مصیبت را باطل میکند؟ فرمود: زدن دستها بر یکدیگر، و صبر در مصیبت از مهمترین مسائل است، کسی که به آن راضی شود برای او رضایتمندی خواهد بود و کسی که خشم کند پس برای او خشمگینی (از طرف خداوند) خواهد بود، در ادامه نبی اکرم جفرمود: «من از کسی که بتراشد و بالا ببرد بیزار هستم، (به معنی تراشیدن سر و بلند کردن صدا) [جامع الحديث الشيعة: ۳/۴۸۹] جعفر بن محمد از پدرانش از نبی اکرم جدر حدیث نهی شدگان، روایت میکند: «همانا او از بوجود آوردن صدای حزین در مصیبت نهی فرمود و نهی فرمود از نوحه سرائی و شنیدن آن و نهی فرمود از زدن صورت [من لايحضره الفقيه: ۴/۳-۴] و محمد بن مکی العاملی گفت: «بر سر و سینه زدن و پاره کردن و کشیدن مو به طور اجماع حرام میباشد، آن را در المبسوط گفته است و آن خشمگینی بر قضاء و قَدَر الهی است» [في الذکري: صفحه ۷۲] و شیرازی گفته است: در المنهی زدن صورت و برکندن مو نهی شده است» [الفقه: ۱۵/۲۶۰] دکتر محمد تیجانی سماوی به گریهی نبی اکرم جبر عمویش ابی طالب و حمزه و همسرش خدیجه اشاره میکند و میگوید: «ولی در تمامی آن حالات از سر مهربانی گریه میکرد..., ولی وی از بروز ناراحتی از فرد حزین و زدن صورت و پاره کردن سینه نهی فرمود، پس چگونه است حال تو که با اجسام آهنی بر خود میزنی بطوریکه خون سرازیر میشود؟» [در کتاب کل الحلول: صفحه ۱۵۱] سپس تیجانی یاد میکند که امیر المؤمنین علی بن ابیطالب آنچه را که شیعیان امروزه انجام میدهند در زمان وفات نبی اکرم جانجام نداد و به همین ترتیب امامان حسن و حسین و سجاد نیز این کار را نکردند و درباره این امام، تیجانی گفته است: همانا چیزهائی را دید که هیچ کس ندیده است او با دو چشم خود شاهد کربلا بود، کربلائی که در آن پدرش و عموهایش و بردارانش همگی کشته شدند و مصیبتهائی را دید که کوه دوام آن را ندارد و در تاریخ نیز از هیچکدام از ائمه‡چیزی درباره آنکه او کاری کرده باشد روایت نشده است و یا اینکه امر به تبعیت و پیروی آن کند [کل الحلول: صفحه۱۵۱] تیجانی همچنین میگوید: «به حق گفته میشود: آنچه که بعضی شیعیان از آن اعمال خاص انجام میدهند ذرهی از دین نیست و اگر مجتهدین اجتهاد کنند و فتوا دهندگان به آن فتوا دهند که در آن اجری بزرگ و ثوابی عظیم قرار دهند، همانا آن فقط عادت و تقلید و احساسی برخورد کردن است که اهل آن توسط آن طغیان کرده و توسط آن از حالت طبیعی خارج میشوند و بعد از مدتی فقط بصورت یک رسم قومی در میآید که پسر از پدرش به شکلی کورکورانه و بدون فهم به ارث میبرد، تا جائی که بعضی از عوام اینگونه حس میکنند که با زدن خود و خود را خونی مالی کردن قرب الی الله میباشد و بعضی اینگونه اعتقاد دارند که کسی که این کار را انجام ندهد حسین را دوست ندارد» [کل الحلول: صفحه ۱۴۸] و همچنین گفته است: «عقل سلیم این مناظر مشمئز کننده را نمیپذیرد، وقتی مردی لخت میشود و با زنجیر بدست خودش خود را میزند و به طرزی دیوانه وار صدای خود را بلند کرده و حسین حسین میکند و عجیب و شک برانگیز اینجا است که به وضوح دیده میشود وقتی آن افراد به یکباره کارشان تمام شد، انگار مانند این است که ناراحتی آنها بر طرف شده است و با گذشت اندک زمانی بعد از اتمام عزاداری میبینی که میخندند و شیرینی میخورند و مینوشند و میوه میخورند و همه چیز با تمام شدن حرکت دسته تمام میشود. و عجیب آنجا است که بیشتر آنها انسانهای دینداری نیستند و از این رو چندین دفعه خودم در انتقاد از آنها مدارا کرده و گفتم: همانا آنچه انجام میدهند فقط یک رسم قومی و تقلید کورکورانه است» [کل الحلول: صفحه ۱۴۹] و همچنین روایتی است که شیخ مفید در کتاب «ارشاد» آورده که حضرت حسین به خواهرش زینب، فرمود: «يا أخية، إني أقسمت عليک فأبري قسمي، لا تشقي علي جيباً، ولا تخمشي علي وجهاً، ولا تدعي علي بالويل والثبور إذا أنا هلکت». [الإرشاد: ج ۲ صفحه ۹۷ چاپ تهران] یعنی: «ای خواهر جان، من تو را سوگند دادم و تو به سوگند من وفادار باش که چون کشته شدم گریبان بر من چاک مکن و چهره مخراش و در مرگ من واویلا واثبورا». (عذاب بر من باد خدایم مرگ دهد). مگو و همینطور صاحب منتهی الامال نقل کرده که حسین در کربلا به خواهرش زینب گفت: «يا أختي، أحلفك بالله عليك أن تحافظي على هذا الحلف، إذا قتلت فلا تشقی علیّ الجيب، ولا تخمشی وجهك بأظفارك، ولا تنادي بالويل والثبور على شهادتي». «خواهرم تو را به خدا سوگند میدهم که وقتی من کشته شدم گریبانت را پاره مکن، و چهرهات را با ناخنهایت خونین مکن، و به خاطر شهادت من فریاد واویلا سر مده». [منتهی الامال: ۱/۲۴۸] و همچنین شریف رضی در نهج البلاغه از حضرت علی آورده که فرمود: «ينْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْـمُصِيبَةِ، وَمَنْ ضَرَبَ يدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ أجْرُهُ» [نهج البلاغة: باب الـمختار من حکم أميرالـمؤمنين شماره ۱۴۴ چاپ بیروت] یعنی: «صبر به اندازه مصیبت به انسان میرسد و کسی که در مصیبت بر ران خود بکوبد اجرش تباه میشود». کلینی در کافی نیز به سند خود از امام موسی بن جعفر آورده که فرمود: «ضَرْبُ الرجلِ يدَهُ عَلَي فَخِذِهِ عِندَ الـمُـصِيبةِ اِحْبَاطٌ لأجْرِهِ». [الفروع من الکافي: ج ۳، ص ۲۲۵] یعنی: «مردی که به هنگام مصیبت دست خود را بر رانش بکوبد موجب تباه کردن اجر خویش میشود». همچنین شیخ صدوق در کتاب «من لا يحضره الفقيه» به سند خود از حضرت صادق÷گزارش نموده که فرموده: «من ضرب يده علي فخذه عند مصيبته حبط أجره» [من لا يحضره الفقيه: ج ۱، ص ۵۲۰ چاپ قم] یعنی: «هرکس که به هنگام مصیبت دست خود را بر رانش بکوبد اجرش تباه میشود». و وظیفه مصیبت دیدگان این است که طبق آیات ۱۵۳ و ۱۵۶ سوره بقره با صبر و نماز از خدا یاری جویند و بگویند. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ﴾یعنی: «برای خدا هستیم و به سوی او رجوع میکنیم». و در صفحه ۵۶ کتاب (ترجمه مسکن الفواد) از یوسف بن عبدالله بن سلام نقل کرده که پیغمبر اکرم جهر وقتی شدت و مصیبتی بر خانوادهاش وارد میشد ایشان را امر میکرد به نماز خواندن و این آیه را قرائت میکرد: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾یعنی: «امر کن خانوادهات را به نماز و صبر را درباره آن بپذیر». در صفحه ۵۷ آورده است: «عن جابر عن الباقر÷قال: أشد الجزع الصراخ بالويل والعويل ولطم الوجه والصدر وجز الشعر ومن أقام النواحة فقد ترك الصبر ومن صبر واسترجع وحمد الله جل ذکر فقد رضي بما صنع الله فوقع أجره علي اللهأومن لم يفعل ذلك جري عليه القضاء وهو ذميم وأحبط الله أجره». یعنی: «جابر از امام باقر نقل کرده که فرمود: سختترین بیتابیها فریاد: به واویلا و ناله کشیدن و لطمه به صورت زدن و بر سینه کوبیدن و موی کندن است کسانی که جلسه نوحه سرائی بر پا میکنند صبر بر مصیبت نکردهاند. و کسانی که صبر کنند و شکر و سپاس خدا را به جای آورند و به کار خداأراضی باشند پس همانا اجر آنها با خدای عز و جل است و کسانی که صبر نکنند قضا و حکم الهی بر ایشان جاری میشود در حالی که مذمومند و اجر ایشان ضایع شده است». ابو جعفر طوسی در کتاب: «مبسوط» مینویسد: «البکاء ليس به بأس، وأما اللطم والخدش وجز الشعر والنوح فإنه کله باطل محرم إجماعاً». [الـمبسوط: جلد ۱، ص ۱۸۹، چاپ تهران] یعنی: «گریستن، گناهی ندارد اما ضربه زدن بر بدن و چهره خراشیدن و چیدن (یا تراشیدن) موی و نوحه خواندن به اجماع فقها همگی باطل و حراماند». همچنین محمد بن ادریس حلی در کتاب «السرائر» مینویسد: «البکاء ليس به بأس وأما اللطم والخدش وجز الشعر والنوح بالباطل فإنه محرم إجماعاً». [السرائر: جلد ۱، ص ۱۷۳ چاپ قم] یعنی: «گریستن گناهی ندارد ولی ضربه زدن بر پیکر و چهره و خراشیدن و چیدن (یا تراشیدن) موی و نوحههای باطل خواندن در هنگام اندوه و مصیبت همگی به اجماع فقها حرام شدهاند». و همچنین شیخ محمد حسن نجفی در کتاب «جواهر» مینویسد: «نعم لا يجوز اللطم وجز الشعر اجماعاً» [الجواهر: ج ۴ ص ۳۶۷ چاپ بیروت] یعنی: «آری، ضربه بر پیکر و چیدن موی برای مصیبت وارد شده به اجماع فقها جایز نیست». و شریف رضی در نهج البلاغه از حضرت علی÷آورده است که فرمود: «ينْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْـمُـصِيبَةِ، وَمَنْ ضَرَبَ يدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ أجْرُهُ» [نهج البلاغه باب المختار من حکم أمیر المؤمنین÷شماره ۱۴۴ چاپ بیروت] یعنی: «صبر به اندازه مصیبت به انسان میرسد و کسی که در مصیبت بر ران خود بکوبد اجرش تباه میشود». و شیخ کلینی از عمرو بن مقدام گزارش کرده که گفت: از ابوجعفر باقر شنیدم که میگفت: آیا میدانید معنای این گفتار خدای تعالی چیست که: ﴿وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ﴾«در هیچ کار نیکی از تو نافرمانی نکنند؟» پاسخ دادم: نه، گفت: رسول خدا جبه فاطمه فرمود: «إذا أنا مت لا تخمشي علي وجهاً ولا تنشري علي شعراً ولا تنادي بالويل ولا تقيمي علي نائحة». یعنی: «هنگامی که من مُردم، گونه بر من مخراش و موی را پریشان مکن، و فریاد واویلا بر مدار، و نوحه خوانی برای من بپا مکن. سپس ابو جعفر باقر فرمود: این است کار نیکی که خداوند بزرگ دستور داده است». [فروع کافی: کتاب النکاح، ج ۵ ص ۵۲۷] دیگر اینکه در کتاب «مسکن الفواد» از ابی امامه نقل نموده «عن أبي أمامه أن رسول الله جلعن الخامشة وجهها والشاقة جيبها والداعية بالويل والثبور». یعنی: «ابوامامه نقل نمود: که پیغمبر اکرم جنفرین کرد به زنی که در مصیبت، صورت خود را بخراشد یا یقه خود را چاک زند و کسی که واویلا بگوید». پیامبر جزنی را دید که در کنار قبر فرزندش گریه میکرد، او را از این کار نهی کرد و به او دستور داد که صبور باشد و به او فرمود: اجر به همراه تحمل مصیبت اولی و محتملتر است [بحارالانوار: ۲/۱۵۴، اعلام الدین: ۳۴۶، الخصال: ۲/۵۴۳] از امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب، روایت شده است که فرمود: پیامبر جفرموده است: «أربعة لا تزال في أمّتي إلى يوم القيامة: الفخر في الأحساب والطعن في الأنساب والنياحة ...»: «چهار چیز تا روز قیامت در میان امت من باقی میماند: افتخار کردن به اصل و نسب، تحقیر و طعن در نسبها و ناله و زارى در هنگام مصیبت و زاری ....». [مستدرك الوسائل: ۲/۳۵۱، بحارالانوار: ۷۹/۹۳، دعائم الاسلام: ۱/۲۲۲] حضرت علی÷زمانی که در بازگشت از صفین وارد کوفه شد و بر شامیان گذر کرد، گریه مردم بر کشتگان صفین را شنید. به همین دلیل به شرحبیل شامیگفت: آیا زنانتان در ایجاد این سر و صدا بر شما غلبه پیدا کردهاند؟ آیا آنها را از این صداها نهی نمیکنید؟ [مستدرك الوسائل: ۲/۴۱۱] و از امام صادق÷روایت شده است که به روایت از پدرانش فرموده است که رسول خدا جاز شیون و ناله در هنگام مصیبت و رجز و نوحهخوانی و گوش دادن به آن و آمدن زنان در پی جنازه نهی فرمودند [بحارالانوار: ۲۲/۴۵۱، مستدرك الوسائل: ۱۳/۹۳، وسائل الشیعة: ۱۷/۱۲۸، الخصال: ۱/۲۲۶] و از جمله مواردی که پیامبر جدر آخر حیات مبارکش زنان را از آن نهی فرمودند، حدیثی است که از طریق امام صادق روایت شده است که در آن آمده است: زمانی که پیامبر جمکه را فتح نمودند با مردان بیعت نمودند. سپس زنان آمدند. ام حکیم میگوید: ای رسول خدا آن امر معروف و پسندیدهای که خداوند به ما دستور دادهاست که در بارۀ آن از فرمان شما سرپیچی نکنیم کدام است؟ پس گفت: هرگز بر سر و روی خود نزنید و صورت خود را مخراشید، موهای خود را نکشید و گریبان خود را پاره نکنید و لباس سیاه نپوشید [وسائل الشیعة: ۳/۲۷۵، مستدرك الوسائل: ۲/۴۵۵، بحارالانوار: ۳۲/۶۱۹] از عمر بن سعید بن هلال روایت شده است که خدمت امام صادق عرض کردم: مرا نصیحت کن. فرمود: تو را به رعایت تقوا سفارش میکنم .... و چنانچه به مصیبتی مبتلا شدی پس مصیبت وفات رسول خداجرا به یاد بیاور، زیرا مردم هرگز به چنین مصیبتی دچار نشدهاند [من لایحضره الفقیه: ۱/۲۵۱، وسائل الشیعة: ۴/۳۸۳، الخصال: ۲/۶۱۴، علل الشرائع: ۲/۳۴۶] از عمر بن ابی مقداد روایت شده است که شنیدم امام محمد باقر میگوید: آیا میدانید، معنای آیه: ﴿وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ﴾چیست؟ عرض کردم: نه. گفت: پیامبر جبه فاطمه فرمود: «إذا متُّ فلا تخمشي عليَّ وجهاً ولا ترخي عليَّ شَعراً ولا تنادي بالويل والثبور ولا تقيمي عليَّ نائحة» «هرگاه من از دنیا رفتم صورت خود را نخراش، و موهایت را به خاطر من پریشان نکن و (مرا) با شیون و زاری مخوان (شیون و زاری سر مده) و بر من نوحه و سوگواری مکن». این همان معروفی است که خداوندﻷفرموده است [الکافی: ۳/۴۰۳، تهذیب الاحکام: ۲/۲۱۳، وسائل الشیعة: ۴/۳۸۴، علل الشرائع: ۲/۳۴۶] از امام محمد باقر روایت شده است که فرمود: زمانی که امام حسین خواست وارد مدینه شود، زنان بنی عبدالمطلب به سوی او آمدند و خواستند شیون و زاری سر دهند. امام حسین در میان آنان راه رفت و فرمود: شما را به خاطر خدا سفارش میکنم که این امر (شیون و زاری) را به خاطر معصیت بودن آن نزد خداوند و پیامبرش ظاهر نکنید [مستدرك الوسائل: ۲/۴۴۳، بحارالانوار: ۲۲/۵۴۵، املی صدوق/۶۸۱، املی مفید/۱۹۴] پیامبر جروزی که فرزندش ابراهیم از دنیا رفت، فرمود: «ما كان من حزنٍ في القلب والعين فإنّما هو رحمة وما كان من حزن اللسان وباليدِ فهو من الشيطان»«اندوهی که در قلب و چشم باشد، رحمت است. اما اندوهی که در زبان و دست (جوارح ظاهر شود) از سوی شیطان است» [مستدرك الوسائل: ۲/۴۵۳] [۶۰].
[۵۴] لقب امام هفتم شیعیان نیز کاظم است، یعنی فرو برنده خشم. [۵۵] روزی امام صادق÷غمگین بوده است و یکی از یارانش از او میپرسد که چرا غمگینی؟ امام صادق میگوید فرزندم بیمار است و منتظر حکیم هستم، سپس آن شخص در بعد از ظهر دوباره امام صادق را میبیند که اینبار در حال خندیدن است، از او میپرسد که آیا فرزندت خوب شده است؟ امام صادق پاسخ میدهد: خیر، فرزندم مرده است (یعنی دیگر نگرانی بیمورد است و نگرانش نیستم) پس قیاس حسین که سالها پیش شهید شده و دارای جایگاهی نیکو در آخرت است با حضرت یعقوب که برای فرزند زندهاش نگران بوده است، قیاسی خطا و نابجاست. [۵۶] یا حتی منظور از سپید شدن در واقع همان چشم به راه ماندن در حالتی از غم و اندوه است، نه اینکه سیاهی چشمانش در اثر گریه بسیار سپید شده باشد. در آن آیه نیز که به شفای چشم اشاره دارد، در حقیقت همان پایان انتظار و چشم به راه ماندن و پایان حزن و اندوه را بیان نموده است و در قرآن بصیر بودن همیشه به معنای بینایی ظاهری (یعنی عدم نقص در چشم جسمانی) نیست و کور بودن کافران به معنای کوردل بودن نیز بیان شده که مخالفش، بصیرت و بیداری دل میباشد. جالب است که شما در اینجا بر عکس جاهای دیگرتان عمل میکنید و تنها به ظاهر آیات اشاره دارید، چون میدانید غیر از این به ضررتان تمام میشود. دلیل دیگر بر اینکه بینایی یعقوب یعنی پایان چشم به راه ماندن او، در اینجاست که میبینیم در هردو مورد گم شدن و سپس پیدا شدن یوسف، پیراهن نقش پیام دهنده را ایفاء میکند. در گم شدن یوسف، پیراهن را به خونی دروغین آغشته کردند و نزد یعقوب آوردند [یوسف: ۱۸] و در پیدا شدن یوسف نیز همان پیراهن نقش اساسی را ایفاء میکند، چون بوی یوسف دلیل سلامتی و پیدا شدن او میشده است و میبینیم که در ابتدای آیه نیز به پیک مژده آور اشاره شده است، به اینصورت: ﴿فَلَمَّآ أَن جَآءَ ٱلۡبَشِيرُ أَلۡقَىٰهُ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ فَٱرۡتَدَّ بَصِيرٗاۖ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٩٦﴾[یوسف:۹۶] «پس از آن بر بشیر بشارت یوسف آورد و پیراهن او بر رخسارش افکند، دیده انتظارش به وصل روشن شد و گفت به شما نگفتم که از لطف خدا به چیزی آگاهم که شما آگه نیستید». (جالب است که ترجمه این آیه را در قرآنی شیعی دیدم که نوشته: دیده انتظارش به وصل روشن شد./ مرکز پخش چاپ طاهری، تهران خیابان انقلاب اول لاله پلاک۲۰) حتی ایرانیان نیز از این اصطلاح زیاد استفاده میکنند که هنگام رخ دادن اتفاقی نیکو به یکدیگر میگویند: چشمتان روشن، پس آیا منظور این است که چشمان کور شما بینا شده است؟!! مسلما اینگونه نیست، یا چنانچه فرزندشان از راهی دور برگردد به والدین او میگویند: چشمتان روشن شد، یعنی غم و غصه و انتظار و چشم به راه ماندن شما پایان یافت و یا میگویند در انتظار فلان شخص، چشم ما به درب سفید شد و غیره....، البته همانطور که اشاره شد، حضرت یعقوب کهنسال نیز بوده و به هر جهت کور شدن او در اثر گریه بسیار، ثابت نمیشود. و تازه گریه کردن (بیاختیار) ربطی به زنجیرزنی و سینه زنی و برپایی روضه ندارد. [۵۷] آیات قرآن عدم داشتن عصمت را نشان میدهند، همچون آیات ابتدایی سوره عبس و سوره تحریم و یا سوره توبه آیه ۴۳ و سوره احزاب آیه۳۷ و سوره کهف آیات ۲۳ و ۲۴ و سوره توبه آیه۱۱۳ و سوره غافر آیه ۵۵ و سوره محمد آیه ۱۹ و سوره نساء آیه۱۰۵ و سوره سجده آیه ۲۳ و سوره انعام آیه۶۸ و سوره قیامه آیه ۱۶ - همچنین انبیاء از ارتکاب کبائر و یا اصرار بر صغائر هم معصوم میباشند. [۵۸] فراموش نکنید مخالفت امثال قزوینی با مسئله قمه زنی تنها تحت الفاظی چون این عمل جایز نیست بیان میشوند و صریحا آن را حرام نمیکنند، چون این علمای نابغه در دور شدن از خرافات خود، بسیار محتاط عمل میکنند تا مبادا کمی به صراط مستقیم و مسیر هدایت نزدیک شوند. باید به موحدین عزیز بگویم که اینها هنوز بر سر مواردی چون قمه زنی دچار شک و شبهه هستند و هنوز وحشت دارند که آن را صریحا حرام کنند و تنها در شرایط و زمان فعلی ( و نه همه شرایط و همه زمانها) آن را تنها جایز نمیدانند. خوب وقتی عمق فاجعه و عمق حماقت تا این حد است، چه انتظاری است که عقاید دیگرشان چون امامت و عصمت و علم غیب و امام زمان را کنار بگذارند؟!! آری مصیبت این است، نه کربلا و عاشورا. [۵۹] البته جناب قزوینی سخنان رسوا کننده بسیاری میزند و یک نفر را میخواهد تا همه آنها را جمع نموده و بصورت کتابی حجیم به مردم ارائه دهد و ما تنها به برخی از سخنان وی اشاره میکنیم، مثلا در مورخ۹/۱۰/۱۳۸۹ ساعت۲۲ در شبکه ولایت برنامهای داشتند و با استناد به سخن یکی از علمای اهل سنت میگفتند که چنانچه حتی یکی از سادات زناکار و شرابخوار میبود ما تنها میبایست عمل او را دشمن بداریم نه خود او را و دشمنی با سادات جایز نیست!! در پاسخ به جناب قزوینی میگویم: پس لطفا تنها عمل او را شلاق بزنید و نه خود او را، چون دشمنی با ایشان جایز نیست و تنها باید عمل ایشان را بد و ناپسند دانست نه خود ایشان را، پس مبادا به خودش شلاق بزنید!!! (یا در برنامهای دیگر که بحث پیرامون آیه۶ سوره احزاب بود به اشتباه گفت: آیه ۶ سوره مائده!! البته این اشتباه در گفتن نام سوره در برابر بدعتها و خرافات و گمراهی ایشان بیاهمیت است و هرکس از چنین اشتباهاتی میکند). [۶۰] مطهری میگوید: واقعه عاشورا مورد تحریف قرار گرفته است و هر چند عوامل تحریف در هر حادثه تاریخی را باید در اغراض دشمنان آن یافت ولی در حادثه کربلا هر چه تحریف شده از ناحیه دوستان است و از آنجا که بشر متمایل به اسطوره سازی و افسانهپردازی است (چنان که در تمام تواریخ دنیا وجود دارد) در این قضیه نیز اسطوره سازی و افسانهپردازی غوغا کرده است، آری آنچه امروزه از حادثه کربلا میشنویم تحریفاتی است که معلول حس اسطوره سازی ما ایرانیان است و حقیقت ندارد و متأسفانه همه تحریفات را دوستان نادان انجام دادهاند.