آخرین سرخاب و سفید آب ( مراجع شیعه پاسخ نمی دهند) - جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث هفتاد و دوم:

حدیث هفتاد و دوم:

حدیث ابوایوب انصاریسبا عبارت (پیامبر، علی را به قتال و جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین دستور داد) حدیث ضعیف و به ثبوت نرسیده است، تمام طرق آن واهی یا موضوع می‌باشند و حاکم آن را در (الـمستدرك) از دو طریق بسیار ضعیف روایت نموده است و ذهبی در توضیح آن‌ها می‌گوید: «صحیح نیست و حاکم آن را با دو اسناد متفاوت از ابو ایوب روایت نموده است». باید گفت: اولین طریق (۳/۱۹۳) از طریق محمد بن حمید –رازی- از سلمه بن فضل از ابو زید احول از عتاب بن ثعلبه -و در اصل: عقاب است و اشتباه نوشته شده است- از ابو ایوب انصاری است و طریق مذکور واهی است، محمد بن حمید رازی ضعیف و متهم است و برخی او را تکذیب نموده‌اند، شیخ وی سلمه بن فضل به علت سوء حافظه ضعیف است و بخاری می‌گوید: در احادیث وی منکر وجود دارد و ابن حجر می‌گوید: او راستگو اما بسیار اشتباه می‌نماید. پس این دو علت در حدیث مذکور و علت سوم: ابو زید احول است که او فردی ناشناخته و مجهول است و کسی را نیافتیم که از او نامی ذکر کرده باشد و علت چهارم آن عتاب بن ثعلبه -استاد ابو زید احول- است که او نیز ناشناخته است و ذهبی در (الـمیزان) حدیث او را ذکر نموده و می‌گوید: «و اسناد آن مبهم و تاریک و متن آن منکر است. اما اسناد دوم نزد [حاکم: ۳/۱۳۹-۱۴۰] از طریق محمد بن یونس قرشی از عبدالعزیز بن خطاب از علی بن غراب بن ابو فاطمه از اصبغ بن نباته از ابو ایوب است و این طریق نیز همچون طریق سابق آن و بلکه واهی‌تر است و محمد بن یونس قرشی معروف به کدیمی از نظر موقعیت اسنادی کاملاً هم سطح محمد بن حمید رازی است و با حافظه قوی او متهم به دروغگویی است. و کسانی مانند ابو داود -صاحب سنن- موسی بن هارون، قاسم بن زکریا ابن مطر او را تکذیب نموده‌اند و علت دوم: علی بن غراب ابن ابو فاطمه است، و درست آن -علی بن ابو فاطمه- و او همان ابن حزور است، زیرا او اولاً دارای روایتی از اصبغ ابن نباته است و بعید است که علی مذکور همان ابن غراب فارازی کوفی باشد، چون او هم عصر و طبقه‌ ابن نباته نبوده است. و در این صورت وی متروک الحدیث است، چون شدیداً پایبند تشیع بوده است و اصلاً از اصبع روایتی ننموده است، والله اعلم. و بر فرض اینکه او همان ابن غراب مورد نظر باشد، او شیعی غلوگرا است و در اینگونه احادیث قابل احتجاج نیست و علاوه بر آن او مُدلس است و آن را به صورت عنعنه روایت نموده و او خود به سماع مستقیم تصریح ننموده است. علت سوم: اصبغ بن نباته متروک الحدیث است و به رافضی‌گری متهم است و حدیث ابو ایوب نزد حاکم در (الأربعین) دارای دو طریق دیگر است و ابن کثیر در [البدایة والنهایة: ۷/۳۰۵-۳۰۶] آن‌ها را نقل نموده، و دومین طریق از آن‌ها همان طریق اول است که در [الـمستدرك: ۳/۱۹۳] گذشت. اما طریق اول: که همان طریق سوم می‌باشد، از طریق محمد بن کثیر از حارث بن حصیره از ابو صادق از محنف بن سلیمان که احتمالا درست آن، محنف بن سلیم - از ابو ایوب است و این اسناد نیز واهی است، محمد بن کثیر که از حارث بن حصیره روایت می‌نماید، او ابو اسحاق قرشی کوفی است و امام احمد گفته‌اند: حدیث او را شکافته‌ایم و بخاری می‌گوید: او منکر الحدیث است و ابو حاتم: او ضعیف الحدیث است و ابن حجر در التقریب به ضعیف بودن او قائل است و استاد و شیخ وی حارث بن حصیره علاوه بر رافضی‌گری، ضعیف الحدیث است و ابن حجر می‌گوید: «راستگوست، ولی اشتباه نموده و متهم به رافضی‌گری است». و علاوه بر این‌ها شیخ حاکم ابو الحسن علی بن حماد معدل با تلاش و بررسی برای وی شرح حالی نیافتیم. و حدیث مذکور را در (کنز العمال) (دیدیم که به ابن جریر نسبت داده‌اند). و همچنانکه گفتیم محنف بن سلیمان را با مخنرف بن سلیم ذکر کرده بود. و حدیث ابو ایوب دارای طریق دیگر با سیاق طویل می‌باشد، خطیب آن را در [تاریخ بغداد: ۱۳/۱۸۶-۱۸۷] از طریق احمد بن یوسف، از محمد بن جعفر بن مطیری از احمد بن عبدالله مؤدب -در سامراء از معلی بن عبدالرحمن- در بغداد - از شریک از سلیمان‌بن مهران اعمش از ابو ابراهیم از علقمه و اسود روایت نموده که ابو ایوب نزدمان آمد و ...) و سخن ابو ایوب نیز در آن ذکر شده که: (پیامبر مرا به جنگ سه گروه که با علی می‌جنگند امر نمود ...) و همچنین در آن روایت نیز سخن پیامبر جاست، ای عمار بن یاسر اگر دیدی علی راهی می‌پیماید و مردم راه و طریق دیگری، همان راهی را اتخاذ نمائید که او گرفته است، زیرا هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمی‌نماید).- وجود دارد که باید گفت: این روایت موضوع است، در اسناد آن دو کذّاب و یا متهم به دروغگویی یکی احمد بن عبدالله مؤدب است که او ابن یزید معروف به هیثمی است، که ابن عدی می‌گوید: او در سامراء به وضع حدیث می‌پرداخت و ذهبی می‌گوید: او دجال و کذاب است و دومین دروغگو شیخ کذاب معلی بن عبدالرحمن واسطی است و دارقطنی گفته است: او ضعیف و کذاب است، ابن عدی می‌گوید: او حدیث وضع می‌نماید و حافظ در [التقریب] گفته است: او متهم به وضع حدیث و رافضی‌گری است و ابن کثیر در [البدایة والنهایة: ۷/۳۰۶] در معلل بودن حدیث به معلی اکتفا نموده است و قصور ورزیده، زیرا از راوی او یعنی احمد بن عبدالله ... مؤدب کذاب بی‌خبر بوده است. و نمی‌خواهیم علاوه بر ضعف این دو دروغگو ضعف احمد بن محمد یوسف را نیز به آن بیفزائیم و آنچه بیان گردید وضعیت طریق‌های چهارگانه اسناد حدیث مذکور از ابو ایوب انصاری بود که نمی‌توان به هیچ طریق از آن‌ها اقامه حجت نمود، بلکه در آن‌ها چیزهایی یافت می‌گردد که بیانگر ضعف و کذب آن می‌باشد. و این حدیث دارای طریق‌های دیگری از صحابه می‌باشد. که تماماً بی‌اعتبار و قابل استدلال نیستند و ابن کثیر در [البدایة والنهایة: ۷/۳۰۴] به ضعف تمام طرق آن پرداخته و می‌گوید: این حدیث غریب و منکر است و تمام طرق آن خالی از ضعف نیست، همچنانکه در [تنزیه الشریعة: ۱/۳۸۷] آمده قول عقیلی نیز ضعیف است، و نیازی نیست تا به طور مفصل به بیان ضعف اسنادهای آن پرداخته شود بلکه در هر طریق آن به بیان یک علت یا بیشتر از علل‌های کافی برای اسقاطی کلی آن اکتفا می‌نمائیم و می‌گوئیم و این حدیث از خود علی با شش طریق روایت گردیده است که عبارتند از: نخست: نزد خطیب (۸/۳۴۰-۳۴۱) و در آن ابان بن ابی عیاش است و او متروک الحدیث است و متهم به دروغ است و علاوه بر آن در سند آن انقطاع و راویان ناشناخته وجود دارد. دوم: نزد ابو یعلی و ابوبکر بن مقرئی است– کما اینکه در [البدایة والنهایة: ۷/۳۰۴] ذکر شده و به [مجمع الزوائد: ۵/۱۸۶] مراجعه شود. و در سند آن ربیع بن سهل فزازی است او با اتفاق حدیث‌شناسان ضعیف است و دارقطنی و دیگران نیز او را ضعیف دانسته‌اند و ابن معین می‌گوید: او جای اهتمام نیست. سوم: نزد ابی عدی – کما اینکه در [البدایة والنهایة: ۷/۳۰۴] آمده و ذهبی نیز برخی اسناد آن را در [الـمیزان: ۱/۵۸۴] نقل نموده است - و در اسناد آن حکیم بن جیبر وجود دارد و او ضعیف و متهم به تشیّع است و همچنین شیخ عدی احمد بن حفص دارای احادیث منکر است و حال مورد اتهام است و در اسناد آن نیز دو فرد مجهول و ناشناخته وجود دارد. چهارم: نزد حاکم در [الاربعین، البدایة والنهایة: ۷/۳۰۵] با اسناد مسلسل به ضعفاء از قبیل، محمد بن حسن بن عطیه بن سعد عوفی و پدرش عمرو بن عطیه است. پنجم: نزد ابن عساکر [البدایة: ۷/۳۰۵] و در اسناد آن ابوجارود است، او زیاد بن منذر صاحب جارودیه است و او کذاب است، یحیی بن معین و ابوداود و .... او را تکذیب نموده‌اند و سایرین نیز او را در روایت ترک نموده و ابو حبان می‌گوید او به وضع حدیث می‌پرداخت. و حدیث مورد ذکر نیز از عبدالله بن مسعود روایت شده است که از وی نیز دارای دو طریق است. اول: نزد حاکم در [الاربعین، البدایة والنهایة: ۷/۳۰۵] و در اسناد آن اسماعیل بن عباد است و او متروک الحدیث است و علاوه بر آن در آن ضعفاء و مجاهیل دیگری نیز وجود دارد. دوم: نزد طبرانی در[(الاوسط، مجمع الزوائد: ۷/۲۳۸] در اسناد آن مسلم بن کیسان ملائی می‌باشد، نسائی می‌گوید: او متروک الحدیث است و بسیاری او را ضعیف می‌دانند، و هیثمی‌به سبب وجود او در اسناد حدیث را معلل به شمار آورده است. و از حدیث ابو خدری نزد حاکم در [الاربعین، البدایة والنهایة: ۷/۳۰۵] از طریق ابو هارون عبدی روایت گردیده است و او متروک الحدیث است و برخی نیز او را تکذیب نموده‌اند و او شیعی است و علاوه بر این‌ها در اسناد روایت ضعفاء دیگری نیز وجود دارند. و از حدیث عمار بن یاسر و نزد (طبرانی) [مجمع الزوائد: ۷/۲۳۸-۲۳۹] از روایت ابو سعید تیمی- قیصاء نیز روایت گردیده است. و او شیعی و متروک الحدیث است، دارقطنی و دیگران او را در اسناد روایت متروک گذاشته‌اند. با تمام طرق چهارگانه‌ مذکور برای این حدیث صحیح نبوده و به ثبوت نرسیده و اما حدیث عمار بن یاسر: که پیامبر جفرمود: ای علی جماعت و گروهی باغی با شما خواهند جنگید و شما بر حق می‌باشی و هرآنکه شما را یاری ننماید از من نیست). در [کنز العمال: ۳۲۹۷۰] ذکر شده و به ابن عساکر نسبت داده شده است و به نقل از متقی هندی صاحب (الکنز) از مقدمه‌ کتاب او (۱/۱۰) بیان ضعف این مورد است که قسمت اول آن در احادیث‌های صحیح می‌باشد و این قسمت همان دیدگاه اهل سنت برای حقانیت علی در جنگ با معاویه می‌باشد و معاویه و اصحاب او را اهل بغی می‌دانند، ولیکن این بغی موجب کفرشان نمی‌گردد. و اما قسمت پایانی حدیث: «پس هر آنکه آن روز شما را یاری ننماید از من نیست». صحت و ثبوت آن جای تأمل است، و با اینکه در آن دلیلی بر تکفیر کسانی که با علی جنگیده‌اند نمی‌گردد و نهایت آنچه از آن فهم می‌گردد– در صورت ثبوت – همچون گفتار رسول خدا: «مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا» و یا حدیث: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغِيرَنَا وَيَعْرِفْ حَقَّ كَبِيرِنَا» [روایت از امام احمد: ۲/۱۸۵، ترمذی: ۳/۱۲۲، حکم: ۱/۶۲] و یا همچون «لَيْسَ مِنَّا مِنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ» می‌باشد که [امام احمد: ۱/۳۸۶، ۴۲۲، ۴۶۵، بخاری: ۲/۱۰۳-۱۰۴، ۴/۲۲۳، مسلم: ۱/۹۹]، روایت نموده‌اند. و امثال این گونه روایات‌ها فراوانند و حال معلوم است که روایت مورد بحث سخن پیامبر جبه عمار است و خطاب به علی نیست و مفهوم این روایت با توجه به کلمه‌ یومئذ در آن تنها روز صفین حمل می‌نماید و می‌توانیم بگوییم حدیث خاص آن روز است و به طور مطلق نیست تا شیعه با دقت و تأمل در آن بنگرد و به هدایت راه بیابد و حدیث ابو رافعس: که پیامبر جفرمود: ای ابو رافع بعد از من قومی ‌با علی می‌جنگد: جهاد و مبارزه با آنان حق است و هر آنکه نتوانست با دست خود با آنان بجنگد، پس با زبانش با آنان مبارزه نماید و هر آنکه نتوانست با زبان هم مبارزه نماید با قلب خود و نفرت از آنان با آنان جهاد نماید و جز این مراحل او را راهی دیگر نیست) طبرانی در [الکبیر: ۹۵۵] آن را با اسناد واهی روایت نموده است که در آن محمد بن عبیدالله بن ابو رافع است و او ضعیف است و بخاری می‌گوید: او منکر الحدیث است و ابو حاتم: وی ضعیف الحدیث و بسیار منکر الحدیث است و دارقطنی روایت از او را متروک نموده است و در آن یحیی بن حسن بن فرات است و او ناشناخته است، هیثمی ‌به علت وجود او در روایت آن را معلل به شمار آورده است و در اسناد آن محمد بن عثمان بن ابو شیبه هم وجود دارد او جای سخن و محل انتقاد است و اما حدیث اخضر انصاری -یا ابن ابی اخضر- که می‌گوید: پیامبر جفرمود: «أنا أقاتل على تنزيل القرآن، وعلي يقاتل على تأويله» «من بر تنزیل قرآن می‌جنگم و علی بر تاویل آن خواهد جنگید». ابن سکن آن را روایت نموده است [الکنز: ۳۲۹۶۸] و [الاصابة: ۱/۲۵] و اسناد آن از طریق حارث بن حصیره از جابر جعفی از محمد باقر از پدرش علی بن حسین زید العابدین از اخضر است و حارث بن حصیره خود به تنهایی قابل احتجاج نیست و حافظ در (التقریب): «او فردی صادق و در روایت اشتباه می‌نماید». و دارقطنی نیز این روایت را در (الافراد) از طریق حسین یعنی طریق جابر روایت نموده است و گفته این حدیث را فقط جابر جعفی ذکر کرده و او رافضی است.