حدیث نود و چهارم:
حدیثی که عایشه میگوید هنگامی که رسول خدا جبیمار شد و درد او شدت یافت از خانه خارج شد در حالی که دو نفر زیر بازوانش را گرفته بودند و او پاهایش را به زمین میکشید، این دو نفر یکی عباس بن عبدالمطلب بود و یک مرد دیگر. عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود که این خبر را از عایشه نقل کرده میگوید: این گفته عایشه را به عبدالله بن عباس گفتم، ابن عباس گفت: میدانی آن مرد دیگری که عایشه نامش را نبرد کیست؟ گفتم: نه، گفت: علی بن ابیطالب بود، سپس ابن عباس اضافه کرد عایشه از علی خوشش نمیآمد و دوست نمیداشت در هیچ مورد از علی به نیکی یاد شود. این روایت صحیح است و در [صحیح البخاری: ۶/۱۳-۱۴] روایت شده است، ولیکن انتقادی در آن بر عائشه وارد نیست و اضافاتی در آن انجام گرفته است که مراجع رافضی از آن خشنود هستند و ابن سعد در [طبقات: ۲/۲۹] با نقل از ابن عباس نقل کرده است: «که عائشه از علی خشنود نبود» و این جمله در صحیح بخاری نیست و همچنین هیچ کدام از اصحاب سنن (اربعه) آن را نیاوردهاند، بلکه ابن سعد در کتاب (الطبقات) و امام احمد در (الـمسند) آن را روایت نمودهاند و احتمالا در مصنف عبدالرزاق هم وجود داشته باشد. ولی اکنون آن را ذکر نخواهیم کرد چون طولانی خواهد شد، مهم این است که روایت مذکور نزد هیچ کدام از اصحاب سنن وجود ندارد و وجود آن نزد کسانی که ذکر کردیم به معنی پذیرش آن نیست چه برسد به تصحیح آن. دوم: مراجع رافضی بر این باورند که اسناد روایت مذکور بر مبنای اینکه تمام رجال آن حجتاند، صحیح میباشد و البته این نیازمند تفصیل و توضیح است، زیرا وثاقت رجال اسناد و عدالت آنان به تنهایی برای تصحیح اسناد آن کافی نیست و به عنوان شرط واحدی از شروط تصحیح به شمار نمیآید و نیازمند سه شرط دیگر است که عبارتند از: اتصال اسناد، نبودنشان در میان آنان و نداشتن علت ضعف و با مجموع شروط مذکور صحیح الاسناد و به آن احتجاج شود. و اما این ناآگاهان از علم رجال از این امر بیخبرند و به علت بیاطلاعی تصور مینمایند صِرف عدالت راویان برای صحت اسناد کافی است، در این مورد به مصطلح الحدیث با تحقیق ناصرالدین آلبانی در مقدمه خود بر صحیح ترغیب و ترهیب، (۱/۳۹-۴۱) مراجعه شود. و شیخ استاد حمدی عبدالمجید سلفی در مقدمه جزء اول از [معجم الکبیر: ص ۵-۱۱] آن را نقل نموده است، که این مسأله نزد کسانی که اندک آگاهی به علم حدیث داشته باشند جای نزاع نیست. پس در این صورت این اضافه و عبارت «أن عائشة لا تطيب له نفسا بخير» شاذ و غیر صحیح است، زیرا تنها محمر بن راشد و یونس بن یزید ایلی از زهری روایت کردهاند و سایر افراد مانند عقبل بن خالد و شعیب بن ابیحمزه نزد [بخاری: ۱/۶۱] و سفیان بن عیینه حمیدی در [الـمسند: ۲۳۳، امام احمد: ۶/۳۸، ابن ماجه: ۱۶۱۸، یعقوب بن عتبه نزد ابن اسحق در السیرة: ۴/۲۹۸، بیهقی در الدلائل: ۷/۱۷۴] با آنها در روایت آن مخالفت دارند و تمام افراد مذکور قسمت اضافی روایت را ذکر نکردهاند و حدیث مذکور دارای طریق دیگری است که از عبیدالله بن عبدالله است و از طریق زهری نیست که موسیبن ابوعائشه از او روایت نموده و این قسمت اضافی در آن وجود ندارد، به [صحیح مسلم: ۱/۳۱۱-۳۱۲ و نسائی: ۲-۱۰۱-۱۰۲ و سنن درامی: ۱/۲۸۷-۲۸۸] مراجعه شود و راویان، محمر و یونس حدیث مذکور را بدون اضافه ذکر کردهاند و بشربن محمدبن نیز از عبدالله از مُحْمَر و یونس روایت مذکور را بدون اضافه روایت کرده است و مسلم نیز آن را بدون ازدیاد تنها از [محمر: ۱/۳۱۲] روایت کرده است. پس قسمت اضافه روایت مورد بحث صحیح نیست و به دو علت نمیتوان آن را پذیرفت، اول: اینکه روایت محمر و یونس با روایت سایر راویان از زهری (در اضافه) متفاوت است و در میان راویان کسانی مانند ابن عینیه وجود دارند که از دسته دیگر راویان از زهری بیشتر محل ثقه و اعتبار میباشند و محمر و یونس هماهنگ با سایر راویان آن را بدون زیادت روایت کردهاند و بدون شک قبول دسته دوم (راویان هماهنگ با محمر و یونس) بهتر از دسته دیگر است. دوم: وضعیت محمر و یونس با سایر راویان از زهری هماهنگ است و حافظ در (التقریب) دربارهی یونس بن یزید الایلی میگوید: (محل توثیق است اما در روایتی که از زهری نقل نمودهاند، توهم و اشکال وجود دارد و روایت غیر از زهری اشتباه و خطاء است) و امام احمد همچنان که در (الـمیزان) ذکر شده برخی از احادیث او را مورد انتقاد قرار داده است و اما حافظ در (التقریب) درباره او محمر بن راشد میگوید: اهل ثقه است ولی روایت وی از ثابت و اعمش و هشامبن عروة و نیز از آنچه در بصره به آن تحدیث نموده است، دارای ایراد است و ذهبی در (الـمیزان) گفته است: او دارای روایات اوهام میباشد و سخن ابوحاتم را درباره او نقل نموده است: او صلاحیت حدیث داشته و آنچه در بصره به آن تحدیث نموده است در آن اشتباهاتی وجود دارد. (باید گفت: این اضافه از جمله روایاتی است که در بصره به آن تحدیث نموده است، زیرا به قرینه اینکه از جمله کسانی است که از او روایت نموده است، عبدالاعلی پسر عبد الاعلی بوده که او اهل بصره است) به هرحال صِرف تفاوت محمر با سایر راویان برای رد این زیادت کافی است، مخصوصاً علاوه بر آن او دارای روایتی دیگر است که با راویان هماهنگ است و بدون شک همچنان که گفتیم این روایت محمر بیشتر مورد پذیرش است و روایت دیگر را مورد وهم و ایراد قرار میدهد.