حدیث چهل و هفتم:
حدیث عمران بن حصین، رسول خدا جسریهی (برای جهاد) بفرستاد و علی را بر آنان امیر نمود. که علی برای خود به عنوان خُمس جاریهای انتخاب نمود، و بر او اعتراض کردند، و چهار نفر قرار نمودند بر علیه وی نزد پیامبر شکایت نمایند و چون برگشتند یکی از آنها نزد پیامبر برخاست و گفت: ای رسول خدا، آیا نمیبینی علی چنین و چنان کرده است؟ پیامبر از او روی برگرداند و نفر دوم برخاست، اعتراض فرد اول را تکرار کرده و از او نیز اعراض نمود، و نفر سوم نیز برخاست همچون دو نفر قبل اعتراض نمودند از روی هم روی بر تافت و فرد چهارمی همچون دوستانش به اعتراض علیه علی زبان بگشود و پیامبر با ناراحتی و خشم بر آنان روی کرد و فرمود: «از علی چه میخواهید؟ همانا علی از من است و من از اویم و او ولی هر مؤمن بعد از من است». قبل از سخن از اسناد حدیث باید گفت که حدیث عمران بن حصین (و همچنین حدیث بریده) مربوط به قصه خطبه غدیرخم میباشند و سبب واقعی آن خطبه و ستایش پیامبر جاز علی و اهل بیت در آن خطبه بیان شده که رسول خدا جقبل از حجة الوداع او را به یمن فرستاده و سپس علی برگشت و در حج در مکه با پیامبر جملاقات نمود و در آن هنگام کسانی که در یمن با علی بودند به علت برخی کارهایی که علی انجام داده بود اعتراض نمودند و او را به جور و بخل نسبت دادند و چون پیامبر از حج فارغ گشت و به مدینه برگشت به تبیین فضیلت علی و برائت او از اتهام وارده پرداخت و این خطبه پیامبر جدر مکانی میان مکه و مدینه نزدیک جُحفه به نام غدیرخم ایراد گردید و در حجة الوداع نبوده است [نگاه کنید به: سیرة ابن هشام: ۴/۲۴۹-۲۵۰، تاریخ الطبری: ۳/۱۴۸-۱۴۹، البدایة والنهایة: ۵/۲۰۸-۲۰۹ و سایر کتب سیره...] و این حدیث نیز همچون سایر احادیث از جانب شیعه دچار تغییر گردیده است، زیرا عادت آنها چنین است که به حق و واقعیت توجه نمینمایند، بلکه به باطل امر نموده و به آن میافزایند، لذا بسیاری از علماء ، حکم دادهاند که روایات آنان درباره فضایل علی مورد پذیرش نیست و آنان در افزودن بر امور بدعی و غلو همچون خوارج و معتزله میباشند و در حدیث عمران بن حصین و بریده نمونههای زیادی از اضافات شیعه در آنها خواهیم یافت و اما در ابتدا، حدیث عمران بن حصین: [امام احمد: ۴/۴۳۷-۴۳۸، ترمذی: ۴/۳۲۵-۳۲۶، حاکم: ۳/۱۱۰-۱۱۱، نسائی: خصائص علی، ص ۴۵ و ابن ابی شیبه: ۱۲/۷۹] آن را از طریق جعفر بن سلیمان ضبعی از یزید الرشک از مطرف بن عبدالله از عمران بن حصین روایت نمودهاند. و حاکم گفته است: بر شرط مسلم صحیح است، ولی ذهبی آن را نپذیرفته و چیزی درباره آن نگفته است و اصل این جریان صحیح و به ثبوت رسیده است، ولیکن عبارت حدیث عمران بن حصین دارای نکاتی است که مانع استدلال به آن میگردد و اینکه میگوید: «علی ولی هر مؤمنی است» صحیح و به ثبوت رسیده است ولی نکات آن عبارت است از این که او ولی هر مؤمنی بعد از من است و لفظ (بعدی) به ثبوت نرسیده است و صحیح نبوده و قابل احتجاج نیست و تنها جعفر آن را روایت نموده و او اگر چه صادق است اما شیعی است و در اینگونه موارد قابل احتجاج نیست و حافظ در (التهذیب) به نقل از امام احمد درباره وی میگوید: «او به تشیّع تمایل داشته و احادیثی در فضیلت علی بیان میکرد و اهل بصره درباره علی غلو و افراط مینمایند، لذا ترمذی علیرغم آسانگیری در حدیث، آن را غریب میداند و ذهبی در المیزان این حدیث را در شمار احادیث منکر به شمار آورده است و در حدیث بریده تبیین خواهیم نمود که هیچ کس در زیارت (روایت) جز اجلح کندی راوی حدیث بریده فردی از حدیث جعفر متابعت ننموده است و او نیز مانند جعفر شیعی است و به طور یقین میدانیم این روایت (بعدی) جز از طریق دو فرد شیعی روایت نشده است. و اما حدیث بریده: پیامبر جدو بعثه (جماعت) به یمن فرستاد، بر یکی علی ابن ابی طالب و بر دیگری خالد بن ولید امیر نمود و فرمود: اگر هردو جماعت با هم بودید و با هم اجتماع نمودند. پس علی بر مردم (سپاه) امیر باشد، و چون از هم جدا گردید پس هرکدام از شما بر سپاه خود (امیر) باشد. و میگوید: با قوم بنی زید از یمن برخورد نمودیم و به جنگ پرداختیم، و مسلمانان بر مشرکین غلبه نمودند و جنگجویان را کشتیم و کودکان و زنان را اسیر نمودیم، و علی از میان زنان اسیر شده، یکی را برای خود انتخاب نمود، بریده میگوید: خالد همراه من نامهای برای رسول خدا فرستاد و تا او را از جریان آگاه سازد و چون نزد پیامبر جبیامدم نامه را به وی دادم، نامه بر وی خوانده شد، دیدم علامت ناراحتی در چهره وی هویدا گردید و گفتم ای رسول خدا این محل پناه است، مرا همراه مردی ارسال نمودی و مرا دستور دادی تا از امر او پیروی نمایم و به رسالت محولهام عمل نمودم، رسول خدا جفرمود: درباره علی چیزی نگوئید و او از من و من از اویم و او بعد از من ولی شماست. [امام احمد: ۵/۳۶۵] آن را با همین عبارت از طریق اجلح کندی از عبدالله ابن بریده از پدرش بریده روایت نموده است و (ضعف) آن اجلح است و او مانند جعفر شیعی است. و در اینگونه موارد در روایات منفرد قابل استدلال نیست. و هدف از انفراد از میان کسانی است که روایاتشان پذیرفتنی است، اما متروک الحدیثها یا ناشناختهها یا ضعفاء از قبیل ابو بلج در حدیث سابق ابن عباس در اینگونه زیادت هرگز مورد متابعت قرار نمیگیرند، زیرا این افراد خود از درجه اعتبار ساقط میباشند. و با این وجود اجلح ضعیف (الحدیث) است و حافظ در شرح حال اجلح در التهذیب به نقل از امام احمد میگوید: اجلح حدیث منکر روایت نموده است. باید گفت که نکته در این حدیث همان زیادت کلمه بعدی در حدیث است و ابن کثیر [البدایة والنهایة: ۷/۳۴۳] این زیادت را رد نموده و میگوید: (این کلمه منکر است و اجلح شیعی است و در روایت انفرادی در اینگونه موارد قابل استدلال نیست و کسی از او متابعت نموده که از او ضعیف الحدیثتر است. (گویا به روایت ابو بلج برای حدیث سابق ابن عباس اشاره مینماید. و مبارکفوری در [شرح الترمذی: ۴/۳۲۵-۳۲۶] این لفظ را رد و آن را برای همان سبب انکار نموده است، ذکر این قصه از طریق کسانی غیر از دو نفر شیعی (اجلح و جعفر) بیانگر این مدعاست که در عبارت و لفظ روایت کلمه بعدی نیست). و طرق دیگر عبارتند از، اول: ربیع از اعمش از سعد بن عبیده از ابن بریده از پدرش نزد [امام احمد: ۵/۳۵۸] روایت گردیده است. دوم: از رَوح از علی بن سرید از عبدالله بن بریده از پدرش، نزد [امام احمد: ۵/۳۵۰-۳۵۱] و سایر طریقهای دیگر آن که این روایت در آنها ذکر شده، در هیچ کدام از آنها کلمه بعدی وجود ندارد و این کلمه منکر و مردود است بلکه ابن تیمیه در (الـمنهاج) به موضوع بودن آن حکم نموده است [نگاه کنید به: مختصر الـمنهاج ص۳۱۱] باید گفت که در حدیث نکات دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از اینکه میگوید: «إذا التقیم فعليّ علی الناس وإن افترقتما فکل واحد منکما علی جنده»و این عبارت با آنچه در [صحیح البخاری: ۵/۲۰۶-۲۰۷] از حدیث بزاز به ثبت رسیده در مخالفت میباشد. که بزاز میگوید: پیامبر جمرا همراه خالد بن ولید به یمن فرستاد، میگوید: سپس علی را به جای وی بفرستاد و گفت نزد اصحاب خالد بروید هر آنکه خواست همراهت بیاید پس همراهت آمده و هر آنکه خواست بپذیرد و این صریح است در اینکه علی ÷بدَل و به جای خالد رفته است و بر او امیر نبوده است و روایت بخاری به طور یقین از روایت اجلح صحیحتر است و آنچه از روایت بخاری نقل شد، جریر طبری [تاریخ: ۳/۳۱-۱۳۲، ذهبی تاریخ الاسلام، قسمت الـمغازی: ص ۶۹۰-۶۹۱] نیز آن را پذیرفته و ترجیح دادهاند و روایت اجلح کندی با سایر روایتی که قبلاً در این زمینه مورد اشاره قرار دادیم در تعارض است.