حدیث شانزدهم:
حدیثی از ابن عباس در این مقام (حدیثی که نام ابن سلام در آن آمده است) از سوی ابن مردویه - نگاه شود به [تفسیر ابن کثیر: ۲/۶۸، الدر الـمنثور: ۳/۱۰۵-۱۰۶، اسباب النزول: سیوطی، ص ۷۳، و واحدی در اسباب النزول: ص ۱۴۸-۱۴۹]، از طریق محمد بن مروان -سدّی صغرا - از محمد بن سائب الکلبی، از ابی صالح و از ابن عباس آورده که: «بهنگام ظهر عبدالله بن سلام با جماعتی از اهل کتاب نزد پیامبر رفتند. گفتند: یا رسول الله جخانههای ما کوچک است و ما نیز جایی را برای جلسات و نشستن خود مناسبتر از مسجد سراغ نداریم و طایفه ما نیز هنگامیکه فهمیدند که ما تصدیق خدا و نبوت شما را پذیرفتهایم و دین قبلی خویش را ترک نمودهایم با ما اظهار دشمنی کردند و سوگند خوردند که دیگر با ما مخالطه نورزند و با ما چیزی نخورند و این بر ما سخت و گران است. و در این حال که آنها با پیامبر اظهار شکایت و گلهمندی میکردند، این آیه نازل شد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥﴾[المائدة: ۵۵] و در آن اثنا اذان ظهر هم گفته شد و پیامبر به سوی مسجد خارج شد، مردم در حال نماز خواندن بودند، پیامبر نظرش به فردی مسکین و نیازمند افتاد، از وی پرسید: آیا کسی چیزی را به تو عطا نموده است؟ مرد گفت: بله، انگشتری از طلا، فرمود: چه کسی؟ مرد گفت: آن که ایستاده و نماز میگذارد. پیامبر فرمود: در چه حالی وی انگشترش را به تو عطا نمود؟ گفت: در حال رکوع، پیامبر فرمود: وی علی بن ابی طالب است. سپس پیامبر تکبیری فرمود و آیه را قرائت نمود: ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾[المائدة: ۵۶]. بیگمان حدیث مذکور موضوع و مکذوب است و در اسناد آن دو شخص کذّاب وجود دارند، نخست: محمدبن مروان سدّی صغیر که متهم به کذب است و دیگری محمد بن سائب که او نیز همچنین است، در این رابطه مراجعه شود به کتاب (تقریب التهذیب). خطیب نیز در کتاب (الـمتفق) حدیث ابن عباس را آورده – [الدرالـمنثور: ۳/۱۰۴، منتخب کنزالعمال: ۵/۳۸] – در آن چیزی وجود ندارد که دالّ بر اسناد آن باشد. و آنچه را که صاحب منتخب ذکر نموده، در آن نیز مطلب بن زیاد قرار دارد، که ابوحاتم در مورد وی میگوید: بله به وی احتجاج نمیشود. و ابن سعد نیز میگوید: وی ضعیف است و حجّتی در آن نیست، هم بخاطر عدم معرفت اسناد آن و هم بخاطر یقین داشتن بر ضعف آن. و این خود روشن میسازد که وی عمداً در پنهان داشتن احوال احادیث تمایل داشته است. ابن مردویه نیز همین حدیث ابن عباس را آورده [ابن کثیر: ۲/۶۸، الدر الـمنثور: ۳/۱۰۵] از طریق ثوری از ابیسنان از ضحاک و او هم از ابن عباس. امّا ابن کثیر میگوید: (ضحاک به ابن عباس نرسیده است) و باید گفت که وی ضحاک بن مزاحم است و او کسی است که هیچکس از اصحاب پیامبر جحدیثی را از او نقل نکردهاند. پس حدیث وی نیز بخاطر انقطاع سند آن ضعیف است و معلوم نیست که ضحاک از چه کسی آن را اخذ کرده و آن را به ابن عباس نسبت داده است و خود ضحاک هم منکر آن است که به ابن عباس رسیده باشد. همانطوری که در [الـمراسیل، ابن ابیحاتم: ص ۶۳] ذکر گردیده است. و این تضعیف در سند حدیث ابن مردویه از شخص ثوری به بالاست. اما در میان ابن مردویه و ثوری نیز وضعیت مجهول است، چه بسا در آن میان نیز سندی دیگر وجود داشته باشد. که آن هم موجب ضعف حدیث وی است و هیچکس هم غافل از آن نیست که از شرایط و معیارهای صحت یک حدیث، اتصال اسناد آن به هم است و باید اسناد آن خالی از انقطاع باشد و آن چیزی است که در اینجا پدید نیامده است. عبدالرزاق نیز حدیث ابن عباس را روایت نموده است [ابن کثیر: ۲/۶۸، الدر الـمنثور: ۳/۱۰۵، اسباب النزول، السیوطی: ص ۷۳] از طریق عبدالوهاب بن مجاهد از پدرش و او هم از ابن عباس. ابن کثیر میگوید: (هرگز به عبدالوهاب احتجاج نمیشود). و حافظ نیز در (التقریب) میگوید: وی متروک است. و ثوری نیز او را مکذوب دانسته است و نسائی میگوید: وی مورد اطمینان نبوده و حدیثش قابل کتابت نیست و بالاخره ابن جوزی هم میگوید: نظر اجماع بر ترک حدیث از وی است. پس بیگمان این حدیث، حدیثی موضوع و جعلی است. این حدیث، بعلاوهی ابن عباس به کسانی دیگر هم نسبت دادهاند. مثلاً، ابن کثیر در [التفسیر: ۲/۶۸] میگوید: «سپس خود ابن مردویه این حدیث را در جایی دیگر به علی بن ابی طالب و یا عمر ابن یاسر و ابی رافع نسبت میدهد. و هیچکدام از آنها صحیح نیست، بخاطر ضعف اسانید و مجهول بودن رجال آن» و امّا حدیث عمار بن یاسر، بعلاوهی ابن مردویه، طبرانی در [الأوسط، الدر الـمنثور: ۳/۱۰۵، اسباب النزول، سیوطی: ۲/۷۳] آورده است. سیوطی میفرماید: در سند حدیث مذکور افراد مجهولی قرار دارد. پس سیوطی با آن همه تساهلی که در مورد تصحیح حدیث دارد، چنین گفته است، و حتی اظهار داشته که نه یک یا دو مجهول، بلکه اشخاص مجهولی در آن قرار دارد. که باعث میشود حدیث بیارزشتر شود. اما حدیث ابیرافع، بعلاوۀ ابن مردویه، طبرانی نیز آن را در [الکبیر: ۹۵۵] آورده، و سیوطی در [الدر الـمنثور: ۳/۱۰۶] آن را به ابینعیم نسبت داده است. ابوحاتم میگوید: وی فردی ضعیف و منکرالحدیث است و دار قطنی میگوید: متروک است. و همچنین در اسناد آن یحیی بن حسن بن فرات وجود دارد، که بیوگرافی آن نیز ظاهراً قابل دسترس نبوده و در نزد بعضی از افراد در اسناد آن شیعه قرار دارد، که اخبار آنها در مورد فضائل علی÷قابل قبول نیست. و کسانی از مراجع رافضی که به تفسیر ثعلبی استناد میکنند، لازم است بدانند که خود ثعلبی از ابن عباس روایت میکند که آیۀ مذکور در مورد ابوبکر نازل شده است و از عبدالملک هم نقل میکند که: «از ابا جعفرالباقر سؤال نمودم در رابطه با آیۀ مذکور، فرمودند: منظور مؤمنین است. گفتم: مردم میگویند: که آن آیه در شأن علی آمده است. گفت: علی هم از مؤمنین است» [۱۷۵]از ضحاک نیز همچنین روایت شده است. و از علی بن ابیطلحه، از ابن عباس در مورد آیۀ مذکوره روایت میشود که: منظور آیه تمام مسلمانان است، یعنی کسانیکه خدا و پیامبر و سایر مسلمین را دوست میدارد. طبری نیز در تفسیر خویش (۶/۱۸۰) از طریق غالب بن عبیدالله از مجاهد این حدیث را آورده، که غالب متروک الحدیث است و ابوحاتم و نسائی نیز همین نظر را درباره وی دارند. بخاری هم میگوید: وی منکرالحدیث است و ابن معین میگوید: وی مورد اطمینان نیست.
[۱۷۵] روایتی از ابیجعفر الباقر است که از طریق عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر [الدر الـمنثور: ۳/۱۰۶] نقل شده است، که گویا در مورد آیۀ مورد بحث از وی سؤال میشود؟امام باقر میفرمایند: منظور همانهایی هستند که ایمان آوردند، سپس به ایشان گفته شد: به ما ابلاغ شده که در مورد علی÷نازل شده است. فرمودند: علی هم از آنانی بود که ایمان آوردند. ابونعیم نیز در (الحلیه) از طریق عبدالملک بن ابی سلیمان روایت میکند که: از اباجعفر محمد بن علی در مورد این آیه از قرآن: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ...﴾[المائدة: ۵۵] الآیه، سؤال نمودم، فرمودند: منظور اصحاب محمد جاست. گفتم: برخی میگویند، در شأن علی نازل گشته است، فرمودند: علی هم از آنان است.