حدیث هشتاد و دوم:
از سلمان فارسی روایت است که پیامبر جفرموده است: وصی من و محل اسرارم و بهترین کسی که بعد از خود به جای میگذارم و وعده مرا عملی میسازد و دین مرا ادا مینماید، علی بن ابیطالب است. طبرانی در [الکبیر: ۶۰۶۳] آن را آورده و ذهبی در [الـمیزان: ۴/۲۴۰] از طریق یحیی بن یعلی از ناصح بن عبدالله از سماک بن حرب از ابوسعید خدری از سلمان به نقل آن پرداخته است و این اسناد حقیقت ندارد و ناصح بن عبدالله متروک الحدیث است و بخاری میگوید: او منکر الحدیث است و فلاّس هم او را متروک الحدیث میداند و ابن معین میگوید: او محل اعتماد نیست و هیثمیدر [الـمجمع: ۹/۱۱۳-۱۱۴] به علت وجود او در حدیث مذکور آن را معلول میداند و ذهبی هم میگوید: این خبر منکری است و آنچه بیان گردید برای بیاعتبارکردن روایت مذکور کافی است، ولی به نظر ما در اسناد آن علت قادحه دیگری است و آن هم وجود یحیی معروف به اسلمی میباشد، زیرا او در اسناد ضعیف است و همچنانکه در (التهذیب) آمده است او دارای روایتی از ناصح بن عبدالله استاد اوست و بیگمان یحیی مذکور همان اسلمی است و ذهبیچون اسناد این روایت در [الـمیزان: ۴/۲۴۰] را نقل مینماید یحیی بن یعلی مذکور را میستاید بر اینکه او به ثقه معروف است، و به نظر ما هردو مربوط به یحیی بن یعلی مذکور است، زیرا یحیی از ناصح روایت ننموده است، علاوه بر آن ذهبی قبل از آن اسناد روایتی ذکر نموده است تصریح نموده است به اینکه او (اسلمی) از ناصح بن عبدالله سماک بن حرب که همان اسناد ما در این روایت است و ثبوت و عدم ثبوت این امر در وضعیت حدیث تأثیری ندارد زیرا همانطور که قبلاً ذکر شد روایت مذکور ضعیف و منکر میباشد. و حدیث سلمان دارای طرق دیگری است و سیوطی در [اللآلی: ۱/۳۵۸-۳۵۹] آن را نقل کرده است و نیاز به عرضه مفصل آن نیست، ولی به طور مختصر به ذکر طرق آن میپردازیم. اولین طرق از اسماعیل بن سکونی قاضی موصل میباشد و بسیاری او را کاذب دانستهاند و ابن حبان در مورد وی گفته است: دجال صفت است روا نیست در کتب نامی از وی ذکر گردد مگر بر سبیل سرزنش و آن طریق هم دارای اسنادهای مجهولی است که شناخته شده نیستند. طریق دوّم: در آن مطر بن میمون است و او متروک الحدیث است و مورد اتهام است و در اسناد آن ضعیفهای دیگری هم است. طریق سوّم: ابن حبان آن را تخریج نموده است و ذهبی هم در [الـمیزان: ۱/۶۳۵] از طریق خالد بن عبید ابوعاصم از انس از سلمان نقل کرده است و خالد متروک الحدیث است و حاکم درباره او گفته است: موضوعاتی از او ذکر گردیده است. طریق چهارم: که آخرین طریق است، در آن اسماعیل بن زیاد سکونی وجود دارد، که شرح حال وی در طریق اول ذکر شد. و در اسناد آن نیز قیس بن میناء وجود دارد که او هم متهم است و ذهبی در [الـمیزان: ۳/۳۹۸] این طریق را نقل نموده و میگوید: این روایت دروغ است و ابن جوزی در موضوعات و سیوطی در [اللآلی: ۱/۳۵۸-۳۵۹] آن را کذب به شمار آوردهاند.