آخرین سرخاب و سفید آب ( مراجع شیعه پاسخ نمی دهند) - جلد سوم

فهرست کتاب

حدیث شصت و نهم:

حدیث شصت و نهم:

حدیث ابو حمراء که می‌گوید: پیامبر جفرموده است: «هر آنکه بخواهد به آدم در علم و به نوح در فهم و به ابراهیم در حلم و بردباری و به یحیی بن زکریا در زهد و به موسی در قدرت و قاطعیت بنگرد، پس به علی ابن ابی طالب بنگرد». سیوطی این حدیث را در [اللالی والـمصنوعة: ۱/۳۵۵] ذکر نموده و آن را به حاکم نسبت داده و ابن عراق کنانی در [التنزیة: ۱/۳۸۵] از او تبعیت نموده است ولیکن ما به موضع آن در مستدرک دست نیافتیم ولی از آن بی‌نیاز شده‌ایم، زیرا سیوطی اسناد آن را از محمد بن سعید رازی از ابن واره از عبید الله بن موسی از ابو عمر ازدی از ابو راشد حبرانی از ابو حمراء نقل نموده است. و ابن کثیر گفته است: و این جداً منکر است و اسناد آن صحیح نیست. [نگاه کنید به: البدایة والنهایة، ۷/۳۵۶] باید گفت: و این اسناد موضوع است، محمد بن احمد بن سعید رازی ذبی او را متهم نموده و می‌گوید: «من او را نشناخته‌ام ولیکن او خبر باطلی آورده که آفت او گردیده است». و ابو عمر ازدی همچنانکه در [تنزیه الشریعة: ۱/۳۸۵] ذکر شده متروک الحدیث است. و عبیدالله بن موسی که از او روایت نموده، گرچه خود اهل ثقه می‌باشد ولیکن او شیعی است، و در اینگونه روایت قابل استناد نیست، و این حدیث را ابن بطه نیز از ابن عباسبنقل کرده است. حافظ ذهبی در [الـمیزان: ۴/۹۹] اسناد آن را از طریق ابوذر احمد بن باغندی، از پدرش از مسعر بن یحیی نهدی، از شریک از ابو اسحاق از پدرش از ابن عباس نقل نموده است و این اسناد از اسناد قبلی آن واهی‌تر است و در آن چهار علت وجود دارد: نخست: ابو اسحاق همان سبیعی موسوم به عمرو بن عبدالله است، ولیکن پدرش عبدالله که در این اسناد از ابن عباس روایت می‌نماید ناشناخته و غیر معروف است و شرح حالی برای او پیدا نشد. دوم: شریک القاضی خود اهل ثقه است، ولیکن او با تغییر اوضاعش در زمان پیری دارای حافظه لازم نبوده است. سوم: سعد بن یحیی بن نهندی مجهول است و ذهبی درباره‌ این حدیث وی گفته است: این خبر منکر است. چهارم: محمد بن محمد بن سلیمان ابوبکر باغندی که از معر روایت می‌نماید او اهل صدق است ولی همچنانکه ابن عدی گفته است روایت‌های او مدلس است و دارقطنی گفته است: او اهل اختلاط و تدلیس است، و از صحابه سخنی می‌نویسد سپس میان او و میان اسناد آن سه نفر را حذف می‌نماید و او در اسناد بسیار دچار اشتباه شده است. و با تمام آنچه گذشت معلوم می‌گردد این حدیث صحیح نیست بلکه باطل و منکر است، و ابن تیمیه در [الـمنهاج: ۳/۱۲۸] و ابن جوزی در [الـموضوعات: ۱/۳۷۰] آن را دروغ دانسته‌اند. و اما آنچه مراجع رافضی می‌گویند که امام رازی در تفسیر (الکبیر) خود این حدیث را پذیرفته و آن را در شمار مُسلَّمات به حساب آورده است. این ادعا دروغ و بهتان آشکاری است. و رازی در تفسیر خود این آیه:‌ ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ ٦١[آل‌عمران: ۶۱] را ذکر نموده -و آن آیه‌ مباهله می‌باشد- و شیعه در این آیه مسائلی را ذکر می‌نمایند، از جمله با این آیه به برتری علی بر سایر انبیاء جز محمد جاستدلال می‌نمایند، و رازی (۸/۸۱) می‌گوید: «در ری مردی به نام محمود بن حسن حمصی بود و او به ترویج مذهب اثنا عشری می‌پرداخت و تصور می‌نمود که -علی جز محمد ج- از سایر پیامبران برتر است». پس رازی سخن این رافضی را نقل نموده است و می‌گوید: «سپس -رافضی- گفته است: با استدلال به این آیه می‌توان به تأیید مقبول این حدیث نزد مخالف و موافق آن پرداخت» باید گفت: پس با این وجود این سخن قول رازی نیست بلکه از سخن رافضی دجال موسوم به محمود بن حسن حمصی است. پس به اعمال مراجع رافضی دروغگو و نیرنگ باز بنگرید که نیرنگ بازان آنان فراوانند و لیکن ما به ذکر سه نفر از سران و بزرگان آنان در این پاراگراف ساده می‌پردازیم که عبارتند از ابن ابی‌الحدید که ادعای می‌نماید این حدیث در مسند امام احمد است و عبدالحسین شرف الدین موسوی صاحب کتاب المراجعات و محمود بن حسن حمصی که رازی در تفسیر خود به بیان گمراهی آشکار او پرداخته است. و برای اینکه تمام مسائل این حدیث برای رافضیان معلوم گردد به ذکر دو طریق اسناد دیگر از این حدیث می‌پردازیم که سیوطی آن‌ها را در کتاب [اللآلیء الـمصنوعة: ۱/۳۵۵-۳۵۶] ذکر نموده و ابن عراق کنانی در [التنزیة: ۱/۳۸۵] نیز از او نقل نموده است. یکی از دو طریق از حدیث ابو حمراء - نزد دیلمی است با اسنادی که رجال آن غیر معروف است و در تراجم رجال نامی از آن‌ها یافت نمی‌گردد - از عبیدالله بن موسی از علاء از ابو اسحاق سبیعی از ابو داود مقنع - و درست آن: نفیع - از ابو حمراء می‌باشد. و این اسناد نیز باطل است و ابو داود مقنع غیر معروف و هرگز ‌نامی از او در میان رجال اسناد وجود ندارد، و به نظر ما درست اینکه او نفیع بن حارث ابو داود اعمی است و این روایت او از ابو حمراء است و ابو اسحاق سبیعی هم آن را از او نقل نموده است. [نگاه کنید به: به التهذیب شرح حال نفیع بن حارث] و اگر فرد مذکور همان نفیع باشد او متروک الحدیث، و ابن معین و ساجی او را تکذیب نموده‌اند و در غیر این صورت او مجهول دیگری است که شناخته شده نیست. و طریق دیگر از حدیث ابو سعید خدریسنزد ابن شاهین در (السنة) است و این اسناد نیز موضوع است، زیرا از روایت ابو هارون عبدی از ابو سعید است و ابو هارون همان عماره بن جوین است و او کذّاب است و حماد بن زید و جوزجانی او را تکذیب نموده‌اند، و صالح بن محمد ابو علی گفته است: او از فرعون دروغگوتر است. و اگر گردنم را بزنند نزد من گواراتر از اینکه از او حدیث روایت نمایم: و نسائی می‌گوید: او متروک است. و آخرین مطلب مورد اشاره در این حدیث این است که مراجع رافضی می‌گویند: «از جمله افرادی که اعتراف نموده‌اند علی جامع اسرار تمام انبیاء است، شیخ العرفاء محی‌الدین ابن عربی است، که شعرانی عارف در مبحث (۳۲) از کتاب [الیواقیت و الجواهر: ص ۱۷۲] از او نقل نموده است». باید گفت: این سخن مربوط به برخی اشتباهات و گمراهی‌های ابن عربی است که در آثار خود از جمله «فصوص الحکم» و «الفتوحات الـمکیة» وارد نموده است که با امیال مراجع رافضی تناسب داشته است و ابن عربی می‌گوید: اولیاء از انبیاء برترند و خاتم اولیاء از خاتم انبیاء برترست، و چون علی نبی نیست بلکه او ولی است، لذا از انبیاء برترست و این سخن محی الدین عربی با گفتار غالیان روافض در برتری علی بر انبیاء که رازی -در صفحه‌ی قبل- از محمود بن حسن حمصی نقل نموده، هماهنگ و موافقت یافته است، بلکه علی را بر محمد جبرتری بخشید‌ه‌اند و اینگونه افراد گمراه همگی در ضلالت و گمراهی هم‌دست و برادرند، و برای تأیید گمراهی‌های خود به ضلالت یکدیگر احتجاج می‌نمایند و سخن محی الدین عربی اینکه تمام انبیاء معرفت خداوند را از نور خاتم اولیاء دریافت می‌نمایند و او خود آن را از معدن و سرچشمه‌ اخذ می‌نماید که فرشته وحی آن را نزد خاتم الانبیاء می‌آورد. و منظور او از خاتم اولیاء خود اوست (ابن عربی)، نگاه کنید به: [الفتوحات الـمکیة: ۲/۲۵۲] و [نصوص الحکم: ۱/۶۳] و کسانی مانند امام ابن تیمیه بر او رد و پاسخ داده‌اند، نگاه کنید به: الـمجموع الفتاوی: ۱۱/۳۶۳-۳۷۲] در ضمن متن حدیث نیز ربطی به عقاید مراجع رافضی از جمله خلافت منصوص و بلافصل ندارد و تنها در باب بیان فضائل است.