حدیث پنجاه و یکم:
از پیامبر جروایت شده است: که ای جماعت قریش همواره خداوند فردی که خداوند با ایمان قلب او را آراسته و مملو نموده است بر شما ارسال میدارد و در صورت ارتداد شما را نابود ساخته و شما همچون گوسفند در برابر او میترسید، ابوبکر گفت: آیا چنین فردی من میباشم؟ رسول خدا جفرمود: خیر و عمر گفت: آیا من میباشم؟ پیامبر جفرمود: خیر و فرمود او کفش میدوزد و در همان حال کفشی در دست علی بود آن را برای پیامبر جمیدوخت [۱۸۳]. حدیث مذکور را خطیب [تاریخ بغداد: ۸/۴۳۳ و کنز العمال، به استناد به خطیب] از طریق احمد بن کامل قاضی از ابو یحیی ابن مروان ناقد از محمد بن جعفر فیدی از محمد بن فضیل از اجلج -روایت نموده که گفته است که قیس بن مُسلم و ابو کلثوم از ربعی بن حواشی از علی نقل نمودهاند- و این اسناد بیاساس است و دارای علل (قادحه) میباشد. اول: احمد بن کامل قاضی که خطیب (۴/۳۵۸) از دارقطنی در مورد وی روایت نموده که (او در حدیث بی مبالات بوده و چه بسا حدیثی از حفظ نقل نموده و در کتاب و نوشتههای وی نبوده است و ذهبی نیز در (الـمیزان) به تضعیف دارقطنی برای او اشاره نموده است و درباره او گفته است: و او بر حافظه خود در مورد (روایات) صحابه تکیه مینمود، و او علاوه بر تساهل درحدیث دارای روایات واهی و بیاساس فراوان است. دوم: محمد بن جعفر فیدی، که حافظ در شرح حال او در (التهذیب) گفته است او دارای احادیثی است که در آن اختلاف است و حافظ نیز گفته که بخاری از او روایت ننموده است [نگاه کنید به: فتح الباری، ۵/۲۸۶] و شیخ و استاذ وی محمد بن فضیل بن غزوان گرچه خود اهل ثقه است ولی به تشیع متمایل و در روایات وی میبایست تأمل و بررسی نمود، برای آگاهی از شرح حال وی به المیزان، التهذیب و هدی الساری (ص ۶۱۶) مراجعه شود. سوم: اجلح ابن عبدالله کندی شیعی است و علت تشیع و ضعف او در حدیث همواره دارای احادیثی منکر میباشد، و امام احمد گفته است: اجلح تنها یک حدیث غیر منکر روایت کرده است. لذا همچنانکه ابن کثیر و سایر حافظان گفتهاند در مسائلی که مربوط به فضائل علی و اهل بیت است به او احتجاج نمیشود. چهارم: قیس بن مسلم درست آن قیس بن اَبی مسلم است، حافظ در تعجیل «الـمنفعة» به ذکر وی پرداخته، و توثیق او را جز از ابن حبان از کسی دیگر نقل ننموده است، و ابن حبّان در توثیق بسیار سهل انگار است، و او حتی در نقل روایت به افراد مجهول و ناشناخته اعتماد مینماید. همچنانکه ابن عبدالهادی در [الصارم الـمنکی: ص ۹۳] درباره او میگوید وی به کسانی تصریح مینماید که شناختی از آنان و پدرانشان هم ندارد. و کما اینکه آلبانی نیز در [احادیث الضعیفة: ۲/۳۲۸-۲۳۹] تبیین نموده که مجهول بودن راوی نزد ابن حبان به عنوان جرح به شمار نمیآید، از دیدگاه محققین و توثیق ابن حبّان به تنهایی او را از مرز مجهولیت بیرون نمیآورد. و قیس مذکور همچنانکه ابن حبّان گفته است همان این اجلح کندی است، و مسلم بن مسلم صغیر از او روایت نمودهاند و توثیق جعفری نسبت به وی وارد نشده است، پس در این صورت او نیز بر مبنای قاعدهای که حافظ در مقدمهی (التقریب) میگوید: - هر آن که بیش از یک نفر از او روایت نمایند و توثیق نگردد، او مستور یا مجهول الحال است. و توثیق ابن حبّان سبب خروج وی از مجهولیت نیست، زیرا گفتیم که مجهولیت راوی نزد ابن حبّان جرح به حساب نمیآید. اما قرین قیس ابن ابی مسلم یعنی ابو کلثوم شرح حال او در هیچ منبعی نیست، پس او مجهول العین است، که از مجهول الحال شدیدتر است وضعیت حدیث مذکور چنین است که از مجهولی به ضعیفی شیعی و به صاحب اوهام و تساهلی نقل و (پاس داده) میشود، پس کجا میتوان آن را صحیح دانست؟ بلکه ضعیف و مردود است.
[۱۸۳] مراجع شیعه قصد دارند که با ذکر چنین روایاتی، آیه ۵۴ سوره مائده را در شان علی تفسیر کنند، اینجانب در مقالهای با نام: شورش اهل رده به این ادعا پاسخ دادهام.