فصلی در آیات صفات
از جمله متشابهات آیات صفات میباشد، ابن اللبان کتاب مستقلی درباره آن تألیف کرده است، مانند:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵].
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾[القصص: ۸۸].
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ﴾[الرحمن: ۲۷].
﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ﴾[طه: ۳۹].
﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ﴾[الفتح: ۱۰].
﴿وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦ﴾[الزمر: ۶۷].
و جمهور اهل سنت از جمله سلف و اهل حدیث برآنند که باید به آنها ایمان آورد، و معنی مقصود از آنها را به خدای تعالی واگذارد، با اینکه خداوند را از حقیقت آنها تنزیه میکنیم.
ابوالقاسم لالکائی در کتاب سنن خود از طریق قره بن خالد، از حسن، از مادرش، از ام سلمه آورده که درباره خدای تعالی:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵].
گفت: استواء غیرمجهول، چگونگی آن تعقلنشدنی، و اقرار به آن از ایمان، و انکار آن کفر است.
و نیز از ربیعه بن عبدالرحمن آورده که سؤال شد از فرموده خدای تعالی:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾پس جواب داد: ایمان به آن غیرمجهول، و چگونگیش غیرمعقول است، و از خداوند فرستادن، و بر رسول رسانیدن به طور روشن، و بر ما تصدیق میباشد.
و نیز از امام مالک آورده که سؤال شد از آیه یاد شده پس جواب داد: چگونگی آن غیرمعقول، واستواء غیرمجهول، و ایمان به آن واجب، و سؤال از آن بدعت است.
و بیهقی از او آورده که گفت: «خداوند همانگونه است که خودش را وصف فرموده، و نباید گفت: چگونه و چگونه است» این خبر مرفوع است.
ولالکائی از محمدبن الحسن آورده که گفت: تمام علماء از مشرق تا مغرب بر ایمان به صفات بدون تفسیر و تشبیه اتفاق دارند.
و ترمذی در بیان حدیث رؤیت گوید: در این باره نظر پیشوایان از اهل علم از قبیل سفیان ثوری، مالک، ابن المبارک، ابن عیینه، و وکیع و دیگران اینکه گفتهاند: «این احادیث را همانطور که آمدهاند روایت میکنیم، و به آنها ایمان داریم و گفته نمیشود: چگونه است، و تفسیر نمیکنیم و به پندار نمیگراییم».
و گروهی از اهل سنت بر آن شدهاند که آنها را موافق آنچه به جلال خدای تعالی سزاوار است تأویل میبریم؛ و این مذهب پیشینیان است. امام الحرمین نیز همین رأی را پذیرفته بود، سپس از آن برگشت و در رساله نظامیه گفته: آنچه به عنوان دین میپسندیدیم، و با آن خود را به دین خداوند بستهایم: پیروی از پیشینیان امت است که متعرض معانی این احادیث نشدهاند.
و ابن الصلاح گوید: بر این شیوه بزرگان و سادات امت گذشتهاند، و همین را پیشوایان و زعمای فقه اختیار نمودهاند و رهبران حدیث و سران آن به همین طریقه دعوت داشتهاند، و هیچ یک از متکلمین همکیش ما از آن روی برنتافته و آن را انکار نکرده است.
و ابن برهان شیوه تأویل را برگزیده، وی گفته: اختلاف بین دو گروه از اینجا سرچشمه می گیرد که: آیا در قرآن چیزی هست که معنی آن را نتوانیم فهمید؟ یا نه، بلکه تنها راسخین در علم آن را میشناسند؟
و ابن دقیق العید راه میانهای گرفته و گفته: اگر تأویل به زبان عرب نزدیک باشد انکار نمیشود، و اگر دور باشد از آن میایستیم، و به آنچه از آن اراده شده با تنزیه از ظاهر آن ایمان میآوریم، و آنچه از این الفاظ معنایش ظاهر باشد که از گفتگوی عربها فهمیده شود، به آن قائل شویم بیآنکه توقف کنیم، چنانکه در فرموده خدای تعالی:
﴿يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ﴾[الزمر: ۵۶].
که بر حق خداوند و آنچه نسبت به او واجب است حمل مینماییم.