بیان آنچه درباره آیه یاد شده به شیوۀ اهل سنت به دست آوردهام
۱- از جمله صفت «استواء» است، و حاصل آنچه دربارهاش دیدهام هفت جواب است:
یکی: مقاتل و کلبی از ابن عباس حکایت کردهاند که «استوی» یعنی «مستقر شده» و اگر این حکایت صحیح باشد به تأویل کردن نیاز دارد، چون قرار گرفتن، تجسیم را میرساند.
دوم: اینکه «استوی» به معنی «استولی ـ چیره شد» میباشد، و این جواب به دو وجه رد شده.
نخست: اینکه خدای تعالی بر دو جهان و بهشت و جهنم و اهل آنها مستولی است، پس تخصیص آن به عرش چه فایدهای دارد!.
دیگر: اینکه استیلا پس از وادار کردن و مغلوب ساختن واقع میشود، و حال آنکه خدای تعالی از آن منزه میباشد.
و لالکائی در السنة از ابن الاعرابی آورده که از معنی «استوی» سؤال شد، جواب داد: او بر عرش خود هست چنانکه خبر داده گفته شد: ای ابوعبدالله، آیا معنی آن «استولی» است؟ گفت: ساکت باش، جز در صورتی که ضدی داشته باشد که بر آن غالب شود نمیگویند؛ استولی.
سوم: اینکه یعنی بالا رفت، این را ابوعبید گفته، و در رد او گفتهاند: خدای تعالی از بالا رفتن نیز منزه است.
چهارم: اینکه تقدیر «الرحمن علا» میباشد، یعنی رفعت یافت از باب علو ـ بلندی، و عرش برای او فراهم آمد، این قول را اسماعیل ضریر در تفسیرش حکایت کرده.
ولی این گفته نیز به دو وجه رد شده، یکی اینکه: «علی» را فعل قرار داده در صورتی که اینجا به اتفاق حرف است، و اگر فعل بود با ألف نوشته میشد مانند فرموده خداوند:
﴿عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[القصص: ۴].
و دیگر اینکه «العرش» را مرفوع خوانده، و حال آنکه هیچ یک از قراء آن را مرفوع نخوانده است.
پنجم: اینکه جمله در فرموده خدای: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵]. تمام شده، سپس جمله دیگر چنین آغاز گردیده: ﴿ٱسۡتَوَىٰ ٥ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا...﴾
و این قول رد شده به اینکه آیه را از نظم و منظورش بیرون میبرد.
میگوید: اضافه بر این در فرموده خداوند: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾این توجیه نمیآید.
ششم: اینکه معنی؛ «استوی» آن است که به آفرینش عرش و خلقت آن پرداخت، مانند فرموده خداوند:
﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ﴾[فصلت: ۱۱].
«قصد آفرینش آسمان کرد، و آن دودی بود».
این را فراّء و أشعری و عدهای از أهل معانی گفتهاند. و اسماعیل ضریر گفته: همین درست است.
میگویم: اینکه با «علی» متعددی شده آن را از این وجه دور میسازد، و اگر همینطور بود که اینها گفتهاند با «الی» متعدی میشد، چنانکه در فرموده خدای تعالی آمده: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾.
هفتم: ابن اللبان گفته: استواء منسوب به خدای تعالی به معنی «اعتدل» است، یعنی: به عدالت برخاست، مانند فرموده خدای تعالی:
﴿قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِ﴾[آلعمران: ۱۸].
و این معنی باز میگردد به اینکه خداوند به عزت خویش آفرینش را با حکمت بالغه خود به همه چیز موزون عطا فرمود.
۲- واژه «نفس» در فرموده خدای تعالی:
﴿تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَ﴾[المائدة: ۱۱۶].
و توجیه شده به اینکه از باب مشاکلت (همشکلی) آمده و مراد از آن غیب است؛ زیرا که همچون نفس مخفی است.
و فرموده خداوند:
﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾[آلعمران: ۲۸].
«و از خودش شما را برحذر میدارد».
و سهیلی گفته: نفس عبارت از حقیقت وجود است نه چیزی بیشتر از این، و چون از ریشه نفاست و شیء نفیس (گرانبها) گرفته شده صلاحیت داشت که از خداوند تعالی با آن تعبیر شود.
و ابن اللبان گفته: علما آن را چند تأویل کردهاند، از جمله اینکه با کلمه نفس از ذات تعبیر شده، وی گوید: هر چند که این تأویل از لحاظ لغت جایز است ولی متعدی شدن فعل به آن با «فی» که ظرفیت را میرساند بر خدای متعال محال است. و بعضی آن را به غیب تأویل کردهاند؛ یعنی: و نمیدانم در غیب و سر تو چیست، گفته که: این تأویل خوب است چون در آخر آیه فرموده:
﴿إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ﴾[المائدة: ۱۰۹ و ۱۱۶].
«البته که تو دانای غیبها هستی».
۳- واژه «وجه» که به ذات تأویل شده است. و ابن اللبان درباره فرموده خداوند:
﴿ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾[الأنعام: ۵۲].
﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ﴾[الإنسان: ۹].
﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠﴾[الليل: ۲۰].
گفته: منظور اخلاص نیت برای خداوند است.
و دیگری درباره فرموده خداوند:
﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۱۵].
گفته: یعنی جهتی که خداوند امر فرموده به آن توجه گردد.
۴- واژه «عین» که به دیدن و درک کردن تأویل گردیده، بلکه بعضی گویند: این کلمه درحقیقت به همین معنی است برخلاف پندار برخی که آنرا مجاز شمردهاند، و مجاز در نامیدن عضو (چشم) به آن میباشد.
و ابن اللبان گفته: نسبت «عین» به خدای تعالی اسمی است برای آیات بیننده او که با آنها به مؤمنین نظر میکند، و با آنها مؤمنین به او نظر میکنند، خدای تعالی فرموده:
﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ﴾[النمل: ۱۳].
«پس هنگامی که آیات ما با بینش برای آنها آمد».
که بصر و بینایی به آیات نسبت داده شده به گونه مجاز، چون همان مراد است از لفظ «عین» که منسوب به خداوند است و فرموده:
﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِيَ فَعَلَيۡهَا﴾[الأنعام: ۱۱۴].
«البته که (موجبات) بینشها از پروردگارتان آمد پس هر کس بصیرت یافت برای خود بهره گرفت و هر آنکه کور ماند بر خود زیان آورد».
وی گفته: و اینکه فرموده:
﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَا﴾[الطور: ۴۸].
«و بر حکم پروردگار خود صبر کن که تو زیر نظر مایی».
یعنی: به آیات ما، با آن آیات به سوی ما نظر میکنی، و ما با آنها به سوی تو نظر میکنیم و مؤید اینکه مراد از «أعین» دراینجا آیات است اینکه صبر بر حکم پروردگارش را به آن تعلیل کرده، و به طور صریح فرمود:
﴿نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِيلٗا ٢٣ فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ﴾[الإنسان: ۲۳-۲۴].
«به تحقیق که ما بر تو این قرآن را نازل کردیم، پس براطاعت حکم پروردگارت شکیبا باش».
وی گفته و اینکه درباره کشتی نوح ÷فرموده:
﴿تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا﴾[القمر: ۱۴].
«زیز نظر ما جریان مییابد».
به دلیل:
﴿وَقَالَ ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآ﴾[هود: ۴۱].
«و دستور داد که (ای مؤمنان) بر کشتی سوار شوید که به نام خداوند روان شود و به ساحل نجات برسد».
و فرمود:
﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ﴾[طه: ۳۹].
«و زیر نظر من ساخته شوی».
یعنی: بر حکم آیتی که به مادرت وحی نمودم:
﴿أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ﴾[القصص: ۷].
«اینکه او را شیر بده پس اگر بر کودکت (موسی) بیمناک شدی او را در رود بیفکن... » [۲].
پایان گفته ابن اللبان.
و دیگری گفته: در این آیات منظور عنایت و حفظ خدای تعالی است.
۵- کلمه «ید» در فرموده خداوند:
﴿لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ﴾[ص: ۷۵].
﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ﴾[الفتح: ۱۰].
﴿مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآ﴾[یس: ۷۱].
﴿وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِيَدِ ٱللَّهِ﴾[الحدید: ۲۹].
که به قدرت تأویل شده است.
و سهیلی گفته: «ید» در أصل مانند «بصر» عبارت از صفتی برای موصوفی میباشد، از همین روی خداوند ﻷ با «أیدی = دستها»، «أبصار=چشمها» نیز مدح فرموده آنجا که آمده:
﴿أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ﴾[ص: ۴۵].
افراد مورد نظر را با جوارح مدح نکرده است؛ زیرا که مدح با صفات تعلق میگیرد نه ذات و جوهر أشیاء، لذا أشعری گفته: ید صفتی است که در شرع وارد شده، و آنچه از معنی این صفت نمودار است اینکه نزدیک به معنی قدرت است، مگر اینکه أخص میباشد و قدرت أعم، مانند محبت نسبت به اراده و مشیت؛ زیرا که در واژه «ید» تشریف لازم هست.
و بغوی درباره فرموده خداوند: (بیدی) گفته: اینکه خداوند در لفظ «ید» تثنیه را آورده دلیل بر این هست که به معنی قدرت و نیرو و نعمت نمیباشد، بلکه دو صفت از صفات ذات او است.
و مجاهد گفته: در اینجا «ید» صله و تأکید است، مانند فرموده خداوند:
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ﴾[الرحمن: ۲۷].
بغوی گوید: و این تأویل قوی نیست، زیرا که اگر صله بود جا داشت که ابلیس بگوید: اگر او را آفریدهای مرا نیز آفریدهای، و همچنین است در قدرت و نعمت که در آفرینش برای آدم مزیتی بر ابلیس نیست.
و ابن اللبان گوید: اگر بگویی: پس در آفرینش آدم حقیقت دو دست چیست؟ میگویم: خدا بهتر میداند که چه اراده فرموده؛ ولی ثمرهای که از تدبّر در کتابش تحصیل کردهام اینکه: «یدین» استعاره است برای نور قدرتش که به صفت تفضلش بر پا است، و نور آن که قائم به صفت عدل او است و تخصیص آدم را توجه داد که در خلقت او بین تفضل و عدلش جمع کرده است. وی گفته: و صاحب فضل همان «یمین = دست راست» است که در فرموده او آمده:
﴿وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦ﴾[الزمر: ۶۷].
«و آسمانها به دست راست او در هم پیچیده است».
۶- واژه «ساق» در فرموده خداوند:
﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾[القلم: ۴۲].
«روزی که از ساق کشف میشود».
چنانکه گویند: قامت الحرب علی ساق = جنگ به شدت برپا شد.
و حاکم در مستدرک از طریق عکرمه از ابن عباس آورده که سؤال شد از فرموده خداوند: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾در جواب گفت: هر گاه چیزی از قرآن بر شما پوشیده ماند آن را در شعر طلب کنید که دیوان عرب است، آیا نشنیدهاید که شاعر میگوید:
اصبر عناق انه شر باق
قد سن لی قومك ضرب الاعناق
وقامت الحرب بنا علی ساق
یعنی: صبر کن ای عناق که این بدترین درنگهاست، قوم تو برای من گردن زدن را سنت کردند، و جنگ به شدت بین ما برپا گشت.
ابن عباس گفت: این روز اندوه و سختی است.
۷- کلمه «جنب» در فرموده خدای تعالی:
﴿مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ﴾[الزمر: ۵۶].
در طاعت و حق او؛ زیرا که کوتاهی در این امر واقع میشود نه در پهلو (جنب).
۸- صفت قرب در فرموده خداوند:
﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ﴾[البقرة: ۱۸۶].
﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ﴾[ق: ۱۶].
یعنی با علم نزدیک هستیم.
۹- صفت فوقیت (= بالا بودن) در فرموده خداوند:
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦ﴾[الأنعام: ۱۸].
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾[النحل: ۵۰].
که مراد از اینها علو و بلندی بدون جهت و سوی میباشد، و فرعون گفته:
﴿وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ﴾[الأعراف: ۱۲۷].
که بدون شک منظورش برتری مکانی نبوده است.
۱۰- صفت «مجی =آمدن» در فرموده خداوند:
﴿وَجَآءَ رَبُّكَ﴾[الفجر: ۲۲].
﴿أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ﴾[الأنعام: ۱۵۸].
« امر او، زیرا که فرشته امر او را میآورد یا تسلط میبخشد».
چنانکه خدای تعالی فرموده:
﴿وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ﴾[الأنبیاء: ۲۷].
پس چنان شد که انگار تصریح کرده باشد.
و همینطور است فرموده او:
﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ﴾[المائدة: ۲۴].
«با توفیق و نیروی پروردگارت برو».
۱۱- صفت: «محبت» در فرموده خداوند:
﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾[المائدة: ۵۴].
﴿فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾[آلعمران: ۳۱].
۱۲- صفت: «غضب» در فرموده خداوند:
﴿وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ﴾[الفتح: ۶].
۱۳- صفت: «رضا» در فرموده خداوند:
﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ﴾[المائدة: ۱۱۹].
۱۴- صفت: «عجب، تعجب» در فرموده خداوند:
﴿بَلۡ عَجِبۡتَ﴾[الصافات: ۱۲].
به ضم تاء، و فرموده او:
﴿وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ﴾[الرعد: ۵].
۱۵-و صفت: «رحمت» در آیات بسیار.
و علماء گفتهاند: هر صفتی که حقیقتش بر خداوند محال است به لازمش باید تفسیر گردد، امام فخرالدین گوید: تمام عوارض نفسانی ـ منظورم رحمت و فرح و خوشحالی و خشم و حیا و مکر و استهزاء میباشد ـ آغاز و فرجامهایی دارند، مثال آن خشم است که اول آن جوش آمدن خون قلب است و آخر آن اراده ضررزدن به مغضوبعلیه، پس لفظ غضب درباره خداوند بر اول آن یعنی جوشش خون قلب حمل نمیگردد، بلکه بر غرض آن که ضرر رساندن است اطلاق میشود، و آخر آن ترک فعل است، پس لفظ حیاء در حق خداوند بر ترک فعل حمل میگردد نه بر شکستن نفس. پایان گفتار رازی.
و حسین بن فضل گفته: تعجب از ناحیه خداوند انکار و بزرگ شمردن شیء است. جنید درباره فرموده خداوند: ﴿وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ﴾گفته: خداوند از چیزی تعجب نمیکند، ولی با فرستاده خود موافقت کرده که فرموده: (و اگر تعجب میکنی پس تعجبانگیز است گفته آنها) یعنی: همینطور است که میگویی.
۱۶- لفظ: «عند» در فرموده خدای تعالی:
﴿عِندَ رَبِّكَ﴾[الأعراف: ۲۰۶].
﴿مِّنۡ عِندِهِۦ﴾[المائدة: ۵۲].
و معنی این دو اشاره به تمکین و نزدیکی (به خداوند) و رفعت میباشد.
۱۷- و از اینگونه است فرموده خداوند:
﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾[الحدید: ۴].
« و او با شما است هر جا كه باشید».
و فرموده خداوند:
﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ يَعۡلَمُ سِرَّكُمۡ﴾[الأنعام: ۳].
بیهقی گفته: أصح آن است که معنی آن چنین میباشد که او است پرستیده شده در آسمانها و در زمین، مانند فرموده او:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞ﴾[الزخرف: ۸۴].
و اشعری گفته: ظرف متعلق به: «یعلم» میباشد که یعنی: داناست به آنچه در آسمانها و زمین است.
۱۸- و از اینگونه است فرموده خداوند:
﴿سَنَفۡرُغُ لَكُمۡ أَيُّهَ ٱلثَّقَلَانِ ٣١﴾[الرحمن: ۳۱].
[۲] برای تحقیق بیشتر در مورد آیات صفات به كتب عقیده و از جمله شرح عقیدهی طحاویه مراجعه شود. [مصحح]