الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

بیان آنچه درباره آیه یاد شده به شیوۀ اهل سنت به دست آورده‌ام

بیان آنچه درباره آیه یاد شده به شیوۀ اهل سنت به دست آورده‌ام

۱- از جمله صفت «استواء» است، و حاصل آنچه درباره‌اش دیده‌ام هفت جواب است:

یکی: مقاتل و کلبی از ابن عباس حکایت کرده‌اند که «استوی» یعنی «مستقر شده» و اگر این حکایت صحیح باشد به تأویل کردن نیاز دارد، چون قرار گرفتن، تجسیم را می‌رساند.

دوم: اینکه «استوی» به معنی «استولی ـ چیره شد» می‌باشد، و این جواب به دو وجه رد شده.

نخست: اینکه خدای تعالی بر دو جهان و بهشت و جهنم و اهل آنها مستولی است، پس تخصیص آن به عرش چه فایده‌ای دارد!.

دیگر: اینکه استیلا پس از وادار کردن و مغلوب ساختن واقع می‌شود، و حال آنکه خدای تعالی از آن منزه می‌باشد.

و لالکائی در السنة از ابن الاعرابی آورده که از معنی «استوی» سؤال شد، جواب داد: او بر عرش خود هست چنانکه خبر داده گفته شد: ای ابوعبدالله، آیا معنی آن «استولی» است؟ گفت: ساکت باش، جز در صورتی که ضدی داشته باشد که بر آن غالب شود نمی‌گویند؛ استولی.

سوم: اینکه یعنی بالا رفت، این را ابوعبید گفته، و در رد او گفته‌اند: خدای تعالی از بالا رفتن نیز منزه است.

چهارم: اینکه تقدیر «الرحمن علا» می‌باشد، یعنی رفعت یافت از باب علو ـ بلندی، و عرش برای او فراهم آمد، این قول را اسماعیل ضریر در تفسیرش حکایت کرده.

ولی این گفته نیز به دو وجه رد شده، یکی اینکه: «علی» را فعل قرار داده در صورتی که اینجا به اتفاق حرف است، و اگر فعل بود با ألف نوشته می‌شد مانند فرموده خداوند:

﴿عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ[القصص: ۴].

و دیگر اینکه «العرش» را مرفوع خوانده، و حال آنکه هیچ یک از قراء آن را مرفوع نخوانده است.

پنجم: اینکه جمله در فرموده خدای: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥[طه: ۵]. تمام شده، سپس جمله دیگر چنین آغاز گردیده: ﴿ٱسۡتَوَىٰ ٥ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا...

و این قول رد شده به اینکه آیه را از نظم و منظورش بیرون می‌برد.

می‌گوید: اضافه بر این در فرموده خداوند: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِاین توجیه نمی‌آید.

ششم: اینکه معنی؛ «استوی» آن است که به آفرینش عرش و خلقت آن پرداخت، مانند فرموده خداوند:

﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ[فصلت: ۱۱].

«قصد آفرینش آسمان کرد، و آن دودی بود».

این را فراّء و أشعری و عده‌ای از أهل معانی گفته‌اند. و اسماعیل ضریر گفته: همین درست است.

می‌گویم: اینکه با «علی» متعددی شده آن را از این وجه دور می‌سازد، و اگر همینطور بود که اینها گفته‌اند با «الی» متعدی می‌شد، چنانکه در فرموده خدای تعالی آمده: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ.

هفتم: ابن اللبان گفته: استواء منسوب به خدای تعالی به معنی «اعتدل» است، یعنی: به عدالت برخاست، مانند فرموده خدای تعالی:

﴿قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِ[آل‌عمران: ۱۸].

و این معنی باز می‌گردد به اینکه خداوند به عزت خویش آفرینش را با حکمت بالغه خود به همه چیز موزون عطا فرمود.

۲- واژه «نفس» در فرموده خدای تعالی:

﴿تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَ[المائدة: ۱۱۶].

و توجیه شده به اینکه از باب مشاکلت (همشکلی) آمده و مراد از آن غیب است؛ زیرا که همچون نفس مخفی است.

و فرموده خداوند:

﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ[آل‌عمران: ۲۸].

«و از خودش شما را برحذر می‌دارد».

و سهیلی گفته: نفس عبارت از حقیقت وجود است نه چیزی بیشتر از این، و چون از ریشه نفاست و شیء نفیس (گرانبها) گرفته شده صلاحیت داشت که از خداوند تعالی با آن تعبیر شود.

و ابن اللبان گفته: علما آن را چند تأویل کرده‌اند، از جمله اینکه با کلمه نفس از ذات تعبیر شده، وی گوید: هر چند که این تأویل از لحاظ لغت جایز است ولی متعدی شدن فعل به آن با «فی» که ظرفیت را می‌رساند بر خدای متعال محال است. و بعضی آن را به غیب تأویل کرده‌اند؛ یعنی: و نمی‌دانم در غیب و سر تو چیست، گفته که: این تأویل خوب است چون در آخر آیه فرموده:

﴿إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ[المائدة: ۱۰۹ و ۱۱۶].

«البته که تو دانای غیبها هستی».

۳- واژه «وجه» که به ذات تأویل شده است. و ابن اللبان درباره فرموده خداوند:

﴿ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ[الأنعام: ۵۲].

﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ[الإنسان: ۹].

﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠[الليل: ۲۰].

گفته: منظور اخلاص نیت برای خداوند است.

و دیگری درباره فرموده خداوند:

﴿فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ[البقرة: ۱۱۵].

گفته: یعنی جهتی که خداوند امر فرموده به آن توجه گردد.

۴- واژه «عین» که به دیدن و درک کردن تأویل گردیده، بلکه بعضی گویند: این کلمه درحقیقت به همین معنی است برخلاف پندار برخی که آنرا مجاز شمرده‌اند، و مجاز در نامیدن عضو (چشم) به آن می‌باشد.

و ابن اللبان گفته: نسبت «عین» به خدای تعالی اسمی است برای آیات بیننده او که با آنها به مؤمنین نظر می‌کند، و با آنها مؤمنین به او نظر می‌کنند، خدای تعالی فرموده:

﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَٰتُنَا مُبۡصِرَةٗ[النمل: ۱۳].

«پس هنگامی که آیات ما با بینش برای آنها آمد».

که بصر و بینایی به آیات نسبت داده شده به گونه مجاز، چون همان مراد است از لفظ «عین» که منسوب به خداوند است و فرموده:

﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِيَ فَعَلَيۡهَا[الأنعام: ۱۱۴].

«البته که (موجبات) بینشها از پروردگارتان آمد پس هر کس بصیرت یافت برای خود بهره گرفت و هر آنکه کور ماند بر خود زیان آورد».

وی گفته: و اینکه فرموده:

﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَا[الطور: ۴۸].

«و بر حکم پروردگار خود صبر کن که تو زیر نظر مایی».

یعنی: به آیات ما، با آن آیات به سوی ما نظر می‌کنی، و ما با آنها به سوی تو نظر می‌کنیم و مؤید اینکه مراد از «أعین» دراینجا آیات است اینکه صبر بر حکم پروردگارش را به آن تعلیل کرده، و به طور صریح فرمود:

﴿نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِيلٗا ٢٣ فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ[الإنسان: ۲۳-۲۴].

«به تحقیق که ما بر تو این قرآن را نازل کردیم، پس براطاعت حکم پروردگارت شکیبا باش».

وی گفته و اینکه درباره کشتی نوح ÷فرموده:

﴿تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا[القمر: ۱۴].

«زیز نظر ما جریان می‌یابد».

به دلیل:

﴿وَقَالَ ٱرۡكَبُواْ فِيهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآ[هود: ۴۱].

«و دستور داد که (ای مؤمنان) بر کشتی سوار شوید که به نام خداوند روان شود و به ساحل نجات برسد».

و فرمود:

﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ[طه: ۳۹].

«و زیر نظر من ساخته شوی».

یعنی: بر حکم آیتی که به مادرت وحی نمودم:

﴿أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ[القصص: ۷].

«اینکه او را شیر بده پس اگر بر کودکت (موسی) بیمناک شدی او را در رود بیفکن... » [۲].

پایان گفته ابن اللبان.

و دیگری گفته: در این آیات منظور عنایت و حفظ خدای تعالی است.

۵- کلمه «ید» در فرموده خداوند:

﴿لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ[ص: ۷۵].

﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ[الفتح: ۱۰].

﴿مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآ[یس: ۷۱].

﴿وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِيَدِ ٱللَّهِ[الحدید: ۲۹].

که به قدرت تأویل شده است.

و سهیلی گفته: «ید» در أصل مانند «بصر» عبارت از صفتی برای موصوفی می‌باشد، از همین روی خداوند با «أیدی = دستها»، «أبصار=چشمها» نیز مدح فرموده آنجا که آمده:

﴿أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ[ص: ۴۵].

افراد مورد نظر را با جوارح مدح نکرده است؛ زیرا که مدح با صفات تعلق می‌گیرد نه ذات و جوهر أشیاء، لذا أشعری گفته: ید صفتی است که در شرع وارد شده، و آنچه از معنی این صفت نمودار است اینکه نزدیک به معنی قدرت است، مگر اینکه أخص می‌باشد و قدرت أعم، مانند محبت نسبت به اراده و مشیت؛ زیرا که در واژه «ید» تشریف لازم هست.

و بغوی درباره فرموده خداوند: (بیدی) گفته: اینکه خداوند در لفظ «ید» تثنیه را آورده دلیل بر این هست که به معنی قدرت و نیرو و نعمت نمی‌باشد، بلکه دو صفت از صفات ذات او است.

و مجاهد گفته: در اینجا «ید» صله و تأکید است، مانند فرموده خداوند:

﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ[الرحمن: ۲۷].

بغوی گوید: و این تأویل قوی نیست، زیرا که اگر صله بود جا داشت که ابلیس بگوید: اگر او را آفریده‌ای مرا نیز آفریده‌ای، و همچنین است در قدرت و نعمت که در آفرینش برای آدم مزیتی بر ابلیس نیست.

و ابن اللبان گوید: اگر بگویی: پس در آفرینش آدم حقیقت دو دست چیست؟ می‌گویم: خدا بهتر می‌داند که چه اراده فرموده؛ ولی ثمره‌ای که از تدبّر در کتابش تحصیل کرده‌ام اینکه: «یدین» استعاره است برای نور قدرتش که به صفت تفضلش بر پا است، و نور آن که قائم به صفت عدل او است و تخصیص آدم را توجه داد که در خلقت او بین تفضل و عدلش جمع کرده است. وی گفته: و صاحب فضل همان «یمین = دست راست» است که در فرموده او آمده:

﴿وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦ[الزمر: ۶۷].

«و آسمانها به دست راست او در هم پیچیده است».

۶- واژه «ساق» در فرموده خداوند:

﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ[القلم: ۴۲].

«روزی که از ساق کشف می‌شود».

چنانکه گویند: قامت الحرب علی ساق = جنگ به شدت برپا شد.

و حاکم در مستدرک از طریق عکرمه از ابن عباس آورده که سؤال شد از فرموده خداوند: ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖدر جواب گفت: هر گاه چیزی از قرآن بر شما پوشیده ماند آن را در شعر طلب کنید که دیوان عرب است، آیا نشنیده‌اید که شاعر می‌گوید:

اصبر عناق انه شر باق
قد سن لی قومك ضرب الاعناق
وقامت الحرب بنا علی ساق

یعنی: صبر کن ای عناق که این بدترین درنگهاست، قوم تو برای من گردن زدن را سنت کردند، و جنگ به شدت بین ما برپا گشت.

ابن عباس گفت: این روز اندوه و سختی است.

۷- کلمه «جنب» در فرموده خدای تعالی:

﴿مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ[الزمر: ۵۶].

در طاعت و حق او؛ زیرا که کوتاهی در این امر واقع می‌شود نه در پهلو (جنب).

۸- صفت قرب در فرموده خداوند:

﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ[البقرة: ۱۸۶].

﴿وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ[ق: ۱۶].

یعنی با علم نزدیک هستیم.

۹- صفت فوقیت (= بالا بودن) در فرموده خداوند:

﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦ[الأنعام: ۱۸].

﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ[النحل: ۵۰].

که مراد از اینها علو و بلندی بدون جهت و سوی می‌باشد، و فرعون گفته:

﴿وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ[الأعراف: ۱۲۷].

که بدون شک منظورش برتری مکانی نبوده است.

۱۰- صفت «مجی =آمدن» در فرموده خداوند:

﴿وَجَآءَ رَبُّكَ[الفجر: ۲۲].

﴿أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ[الأنعام: ۱۵۸].

« امر او، زیرا که فرشته امر او را می‌آورد یا تسلط می‌بخشد».

چنانکه خدای تعالی فرموده:

﴿وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ[الأنبیاء: ۲۷].

پس چنان شد که انگار تصریح کرده باشد.

و همینطور است فرموده او:

﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ[المائدة: ۲۴].

«با توفیق و نیروی پروردگارت برو».

۱۱- صفت: «محبت» در فرموده خداوند:

﴿يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ[المائدة: ۵۴].

﴿فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ[آل‌عمران: ۳۱].

۱۲- صفت: «غضب» در فرموده خداوند:

﴿وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ[الفتح: ۶].

۱۳- صفت: «رضا» در فرموده خداوند:

﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ[المائدة: ۱۱۹].

۱۴- صفت: «عجب، تعجب» در فرموده خداوند:

﴿بَلۡ عَجِبۡتَ[الصافات: ۱۲].

به ضم تاء، و فرموده او:

﴿وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ[الرعد: ۵].

۱۵-و صفت: «رحمت» در آیات بسیار.

و علماء گفته‌اند: هر صفتی که حقیقتش بر خداوند محال است به لازمش باید تفسیر گردد، امام فخرالدین گوید: تمام عوارض نفسانی ـ منظورم رحمت و فرح و خوشحالی و خشم و حیا و مکر و استهزاء می‌باشد ـ آغاز و فرجامهایی دارند، مثال آن خشم است که اول آن جوش آمدن خون قلب است و آخر آن اراده ضررزدن به مغضوب‌علیه، پس لفظ غضب درباره خداوند بر اول آن یعنی جوشش خون قلب حمل نمی‌گردد، بلکه بر غرض آن که ضرر رساندن است اطلاق می‌شود، و آخر آن ترک فعل است، پس لفظ حیاء در حق خداوند بر ترک فعل حمل می‌گردد نه بر شکستن نفس. پایان گفتار رازی.

و حسین بن فضل گفته: تعجب از ناحیه خداوند انکار و بزرگ شمردن شیء است. جنید درباره فرموده خداوند: ﴿وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡگفته: خداوند از چیزی تعجب نمی‌کند، ولی با فرستاده خود موافقت کرده که فرموده: (و اگر تعجب می‌کنی پس تعجب‌انگیز است گفته آنها) یعنی: همینطور است که می‌گویی.

۱۶- لفظ: «عند» در فرموده خدای تعالی:

﴿عِندَ رَبِّكَ[الأعراف: ۲۰۶].

﴿مِّنۡ عِندِهِۦ[المائدة: ۵۲].

و معنی این دو اشاره به تمکین و نزدیکی (به خداوند) و رفعت می‌باشد.

۱۷- و از اینگونه است فرموده خداوند:

﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ[الحدید: ۴].

« و او با شما است هر جا كه باشید».

و فرموده خداوند:

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ يَعۡلَمُ سِرَّكُمۡ[الأنعام: ۳].

بیهقی گفته: أصح آن است که معنی آن چنین می‌باشد که او است پرستیده شده در آسمانها و در زمین، مانند فرموده او:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞ[الزخرف: ۸۴].

و اشعری گفته: ظرف متعلق به: «یعلم» می‌باشد که یعنی: داناست به آنچه در آسمانها و زمین است.

۱۸- و از اینگونه است فرموده خداوند:

﴿سَنَفۡرُغُ لَكُمۡ أَيُّهَ ٱلثَّقَلَانِ ٣١[الرحمن: ۳۱].

[۲] برای تحقیق بیشتر در مورد آیات صفات به كتب عقیده و از جمله شرح عقیده‌ی طحاویه مراجعه شود. [مصحح]