نوع شصت و پنجم: در علوم استنباط شده از قرآن
خدای تعالی فرموده:
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾[الأنعام: ۳۸].
«در کتاب (بیان) هیچ چیزی را فرو نگذاشتیم».
و نیز فرموده:
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾[النحل: ۸۹].
«و قرآن را بر تو نازل کردیم که بیان حقیقت همه چیز است».
و پیغمبر اکرم صفرموده: «فتنههایی خواهد بود» عرض شد: راه بیرون شدن از آنها چیست؟ فرمود: «کتاب خدا، در آن است خبر پیش از شما، و خبر بعد از شما، و حکم ما بین شما». این حدیث را ترمذی و غیر او آوردهاند.
و سعیدبن منصور از ابن مسعود آورده که گفت: «هر کس علم میخواهد بر او باد قرآن که در آن خبر اولین و آخرین هست» بیهقی گفته: یعنی: اصول علم.
و بیهقی از حسن آورده که گفت: «خداوند صدوچهار کتاب نازل فرموده که علوم آنها را در چهار کتاب از آنها به ودیعت سپرده؛ تورات و انجیل و زبور و فرقان (= قرآن)، سپس علوم آن سه کتاب دیگر را در فرقان سپرد».
و امام شافعی /گفته: تمام چیزهایی که امت میگوید شرح سنت است، و تمام سنت شرح قرآن میباشد.
و نیز گفته: تمام آنچه پیغمبر صبه آن حکم فرموده از چیزهایی است که از قرآن فهمیده است.
میگویم: و مؤید این است فرموده رسول اکرم ص«من حلال نمیکنم جز آنچه را خداوند حلال کرده، و تحریم نمینمایم جز آنچه را خداوند در کتاب خود تحریم فرموده است». این حدیث را با همین عبارت شافعی در کتاب الام آورده است.
و سعیدبن جبیر گفته: هیچ حدیثی بر وجه درست از رسول خدا صبه من نرسیده مگر اینکه مصداقش را در کتاب خدا یافتم.
و ابن مسعود گفته: هر گاه حدیثی برایتان بگویم تصدیق آن را از کتاب خدای تعالی نیز خواهم گفت. این دو خبر را ابن ابی حاتم روایت آورده است.
و نیز امام شافعی گفته: برای هیچ کس در امر دین مسألهای پیش نمیآید مگر اینکه در کتاب خدا راه هدایت آن دلالت شده است، اگر گفته شود: بعضی از احکام ابتدا از سنت به دست میآیند؟ میگوییم: در حقیقت آن احکام از کتاب خداوند گرفته شدهاند؛ چونکه قرآن پیروی از پیغمبر صرا بر ما واجب ساخته، و پذیرفتن گفتار حضرتش را بر ما فرض فرموده است.
و یک بار امام شافعی در مکه گفت: از آنچه میخواهید از من بپرسید که از کتاب خدا درباره آن شما را خبر کنم؛ پس به او گفته شد: درباره محرمی که زنبوری بکشد چه میگویی؟ جواب داد: بسم الله الرحمن الرحیم:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷].
«و آنچه رسول خدا به شما فرمان دهد بگیرید و آنچه از آن نهی کند واگذارید».
و سفیان بن عیینه، از عبدالملک بن عمیر، از ربعی بن حراش از حذیفه بن الیمان از پیغمبر صآورده که فرمود: «به آن دو تن از پس من اقتدا کنید: ابوبکر و عمر» [۲۶].
و حدیث آورد برای ما سفیان از مسعربن کدام، از قیس بن مسلم، از طارق بن شهاب، از عمربن الخطاب که دستور داد محرم زنبور را بکشد.
و بخاری از ابن مسعود آورده که گفت: خدای لعنت کند زنانی را که پوستهای بدن خود یا دیگران را با سوزن سوراخ میکنند و با سرمه یا غیر آن خالکوبی مینمایند، و آنانکه موهای صورتشان را میکنند و زنانی که به خاطر زیبایی بین دندانهایشان را باز مینمایند، که خلقت خدای تعالی را تغییر می دهند. این سخن به گوش یکی از زنان بنی أسد رسید، به او گفت: به من رسیده که تو چنین و چنان لعنت کردهای! جواب داد: چرا لعنت نکنم آن را که رسول خدا صلعنت فرموده، و آن در کتاب خدای تعالی است، آن زن گفت: من همه قرآن را خواندهام و آنچه میگویی در آن نیافتهام! ابن مسعود گفت: اگر آن را «درست» خوانده بودی آن را مییافتی، مگر نخواندهای که:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷].
«و آنچه رسول خدا به شما فرمان دهد بگیرید و آنچه از آن نهی کند واگذارید».
گفت: بله، گفت: پس آن حضرت نهی کرده است.
و ابن سراقه در کتاب الإعجاز از ابیبکر بن مجاهد حکایت کرده که روزی گفت: هیچ چیز در عالم نیست مگر اینکه در کتاب خداوند هست، گفته شد: پس خانها (= مراکز تجارت) را در کجا یاد فرموده؟ گفت: در فرموده او:
﴿لَّيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ مَسۡكُونَةٖ فِيهَا مَتَٰعٞ لَّكُمۡ﴾[النور: ۲۹].
«بر شما باکی نیست که به خانههای غیرمسکونی که کالایی در آن دارید (بدون اجازه) وارد شوید».
منظور خانهاست.
و ابن بَرَّجان گفته: هر چیزی که پیغمبر صفرموده در قرآن به همانگونه یا ریشهاش هست، نزدیک به ذهن باشد یا دور از آن، کسانی آن را میفهمند و دیگران از فهمیدن آن درمیمانند، و همینطور است هر چه حکم کرده یا قضاوت نموده، که جوینده به قدر تلاش خودش چیزی از آن میفهمد، و به قدر فهمش از آن برمیگیرد.
و دیگری گفته: هیچ چیزی نیست مگر اینکه میتوان آن را از قرآن استخراج نمود، یعنی برای کسی که خداوند به او فهمانده باشد، تا آنجا که بعضی عمر پیغمبر صرا شصت و سه سال از فرموده خداوند در سورهی المنافقین:
﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا﴾[المنافقون: ۱۱].
«و خداوند اجل هیچ کس را از وقتش گاهی که فرا رسد تأخیر نیفکند».
که در رأس شصت و سومین سوره است، و پس از آن سورهی التغابن را نازل فرموده كه در فقدان آن حضرت غبن و افسوس آنها آشکار میگردد.
و ابن أبی الفضل مرسی در تفسیرش گفته: قرآن علوم اولین و آخرین را جمع کرده بطوری که هیچ کس در حقیقت علم به آن به طور کامل احاطه نیافته جز کسی که آن را نازل نموده، سپس رسول خدا صبه جز آنچه خداوند أعلم آن را به خود اختصاص داده است؛ و پس از آن حضرت بیشتر آن را بزرگان و اعلام صحابه ارث بردند، مانند: خلفای چهارگانه و ابن مسعود و ابن عباس ش، تا آنجا که گفت: اگر زانوبند اشترم گم شود نیز در کتاب خدای تعالی مییابم، سپس تابعین نیکوحال از آنها علوم آن را ارث بردند، پس از آن همتها کوتاه شد؛ و عزیمتها به سستی گرایید، و اهل علم اندک شدند، و از فراگرفتن آنچه صحابه و تابعین از علوم و فنون آن استنباط كردند ناتوان ماندند، آنگاه علوم آن را به انواع مختلفی تقسیم کردند، و هر گروه به یکی از فنون آن پرداخت، عدهای به ضبط لغتهای آن اهتمام ورزیدند، واژههای آن را بررسی کردند، و در پی شناخت مخارج حروفش و شمارش آنها و شمارش کلمات و آیات و سورهها و حزبها و نصفها و ربعها و شماره سجدهها، و آموزش آن به صورت ده آیه ده آیه برآمدند، و امور بسیار دیگر از تعداد کلمات متشابه و آیات متماثل آن؛ بدون اینکه متعرض معانی آن شوند، و آنچه در آن سپرده شده تدبر نمایند، اینها را قراء نامیدند.
و نحویون به معرب و مبنی اسماء و افعال و حروف عمل کننده و غیر آن همت گماشتند، و درباره اسمها و توابع آنها، و اقسام افعال، و لازم و متعدی و رسم الخط کلمهها، سخن بسیار گفتند، تا جایی که بعضی موارد مشکل آن را اعراب کردند و بعضی دیگر همه آن را کلمه به کلمه اعراب نمودند.
و مفسرین به الفاظ ان اهتمام ورزیدند؛ لفظی را که بر یک معنی دلالت داشت، و لفظی که بر دو معنی دلالت میکرد، و لفظی که چند معنی را محتمل بود در آن یافتند، پس گونه اول را بر همان حکمش باقی گذاردند، و آنچه پوشیده بود توضیح دادند، و در ترجیح یکی از احتمالات در موارد آن تلاشها کردند، و هر کدام فکرش را بکار برد، و به آنچه نظرش مقتضی دید رأی داد.
و اهل اصول به دلایل عقلی و شواهد اصلی و نظری قرآن اهتمام ورزیدند، مانند فرموده خدای تعالی:
﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[الأنبیاء: ۲۲].
«اگر در آسمان و زمین خدایانی جز «الله» میبود هر آینه به فساد و تباهی میافتادند».
و آیات بسیار دیگر ... پس دلایلی بر وجود خدا و یگانگی و بقا و قدم و قدرت و علم او، و تنزیه از آنچه نمیسزد به او نسبت داده شود استنباط کردند، و این علم را «اصول دین» نامیدند.
و جمعی دیگر در معانی خطاب خداوند تأمل کردند، و در آن مواردی دیدند که عموم را میرساند، و موارد دیگری خصوص را مقتضی است، و احکام لغت را از جهت حقیقت و مجاز از آن استنباط نمودند، و درباره تخصیص و اخبار و نص و اجتهاد و ظاهر و مجمل و محکم و متشابه و امر و نهی و نسخ و غیر اینها سخن گفتند، و انواع قیاسها را بررسی کردند و استصحاب حال و استقراء را نیز و این فن را اصول فقه نامیدند.
و طایفهای با استوار نمودن نظر صحیح و فکر راستین در حلال و حرام و سایر احکامی که در آن هست مطالعه کردند، پس اصول آن را تأسیس، و فروعش را تقسیم نمودند، و به خوبی سخن را در آن گسترانیدند و آن را علم فروع و علم فقه نامیدند.
و گروهی در قصههای گذشتگان و امم سالفهای که در آن آمده چشم انداختند، و اخبار و آثار و وقایعشان را نقل و تدوین نمودند، تا جایی که آغاز دنیا و اول اشیاء را یاد کردند، و این فن را تاریخ و قصص خواندند.
و عدهای به حکمتها و امثال و مواعظی که در آن آمده توجه کردند که دلهای مردان را میلرزاند و نزدیک به این است که کوهها را نرم سازد، وعده و وعید، تحذیر و تبشیر؛ و یاد مرگ و معاد، و نشر و حشر، و حساب و عقاب، و بهشت و جهنم که در قرآن است خمیرمایه فصلهای مواعظ و ریشههای بازداشتن از بدیها شد، و کسانی که به این کار إهتمام ورزیدند خطبا و وعاظ نامیده شدند.
و جمعی از اصول تعبیری که در آن آمده مطالبی برآوردند، مانند آنچه در قصه یوسف هست در مورد گاوهای فربه، و در مورد خوابهای دوهمزندانی یوسف، و خواب خود یوسف علیه السلام که خورشید و ماه و ستارگان را دید که برایش سجده کردند، و این فن را تعبیر خواب نامیدند، و تفسیر هر خوابی را از قرآن استنباط نمودند، و هر جا که بر آنها دشوار میشد از سنت که شرح دهنده کتاب است برمیآوردند، و چون آن نیز دشوار میگشت از حکم و امثال استخراج میکردند، سپس در اصطلاحات عموم مردم در گفتارهایشان، و عرف و عادات آنها نظر افکندند، که قرآن به آن اشاره فرموده:
﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ﴾[الأعراف: ۱۹۹].
«به معروف امر کن».
و قومی از آیه میراثها و سهمیههایی که در آن یاد شده و غیر اینها علم فرایض را برگرفتند و از آنها از ذکر نصف و ثلث و ربع و سدس و ثمن حساب فرایض و تقسیم ارث را به دست آوردند، و احکام وصیتها را استخراج کردند.
و گروهی آیاتی که بر حکمتهای خیرهکنندهای که در شب و روز و آفتاب و ماه و منازل آن، و ستارگان و برجها و مانند اینها دلالت دارند را نظر کردند؛ و با مطالعه آنها علم مواقیت را استخراج نمودند.
و نویسندگان و شعرا به پرمحتوی بودن الفاظ و بدیع بودن نظم و خوبی سیاق و آغازها و مقاطع و مخلصها، و گوناگونی خطابهای قرآن نظر دوختند، و به اطناب و ایجاز و غیر اینها دقت کردند، و از آن معانی و بیان و بدیع را استنباط نمودند.
و صاحبان اشارات و اهل حقیقت در آن نظر نمودند، و از الفاظ آن برای آنان معانی و دقایقی نمودار شد که برای آنها نشانهها قرار دادند و بر مبنای آن اصطلاحاتی ساختند، مانند: فنا و بقا و حضور و خوف و هیبت و انس و وحشت و قبض و بسط و امثال اینها. این بود فنونی که امت اسلامی از قرآن گرفته است.
و بر علوم دیگری از علوم پیشینیان نیز مشتمل است، مانند: طب و جدل و هیئت و هندسه و جبر و مقابله و نجومشناسی و غیر اینها؛ پس مدار طب بر حفظ نظام صحت و فزونی نیرو است؛ و آن با اعتدال مزاج انجام مییابد با تفاعل چگونگیهای متضاد، و این معنی در یک آیه جمع گردیده که خدای تعالی فرموده:
﴿وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا﴾[الفرقان: ۶۷].
و هم در آن به ما شناسانده آنچه را که نظام صحت را پس از برهم خوردن، و شفای بدن را پس از بیمار شدن بازگرداند، آنجا که خدای تعالی فرموده:
﴿شَرَابٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِ﴾[النحل: ۶۹].
«شربتی با رنگهای مختلف که در آن برای مردمان شفایی هست».
آنگاه بر طب اجسام افزوده، و از طبابت دلها شفای سینهها نیز سخن آورده است.
و اما هیئت را در سورههای مختلف آیاتی که در آنها از ملکوت آسمانها و زمین، و مخلوقاتی که در عالم بالا و عالم پایین پراکنده است میتوان یافت.
و اما هندسه در فرموده او است:
﴿ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ ظِلّٖ ذِي ثَلَٰثِ شُعَبٖ...﴾[المرسلات: ۳۰].
و اما جدل: آیات قرآن براهین و مقدمات و نتایج و گفتههای مثبت و تعارض با گفته اهل باطل، و غیر اینها را بسیار متضمن است، و مناظره ابراهیم با نمرود و محاجه او با قومش پایه بزرگی در این باره است.
و اما جبر و مقابله: گفته میشود در اوایل سورهها مدتها و سالها و دورانهای تواریخ امتهای پیشین هست، و تاریخ بقای این امت، و تاریخ مدت روزهای دنیا، و آنچه گذشته و آنچه باقی مانده در آن میباشد که در هم ضرب شدهاند.
و اما فن منجمی در فرموده خداوند:
﴿أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ﴾[الأحقاف: ۴].
«یا اثر و نشانی از روی علم».
که ابن عباس چنین تفسیر کرده است.
و در آن است اصول صنایع و نامهای ابزارهای ضروری، مانند خیاطی در فرموده خداوند:
﴿وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ﴾[الأعراف: ۲۲].
«و (آدم و حوا) شروع کردند به ساختن (جامههایی از برگ درختان)».
و آهنگری:
﴿ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِ﴾[الکهف: ۹۶].
«قطعههای آهن برایم بیاورید».
﴿وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِيدَ﴾[سبأ: ۱۰].
«و آهن را برایش نرم ساختیم».
و بنّایی در چند آیه.
و نجاری در:
﴿وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا﴾[هود: ۳۷].
«و کشتی را زیر نظر ما بساز».
و ریسندگی در:
﴿نَقَضَتۡ غَزۡلَهَا﴾[النحل: ۹۲].
«رشتهاش را پنبه کرد».
و بافندگی در:
﴿كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗا﴾[العنکبوت: ۴۱].
«همچون عنکبوت که خانه میگیرد».
و کشاورزی در:
﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ ٦٣﴾[الواقعة: ۶۳].
«آیا به آنچه کشت میکنید توجه ندارید».
و شکار در چند آیه.
و غواصی:
﴿كُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ﴾[ص: ۳۷].
«هر بنا و غواص».
﴿وَتَسۡتَخۡرِجُواْ مِنۡهُ حِلۡيَةٗ﴾[النحل: ۱۴].
«و زیور از آن برآورید».
و زرگری در:
﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِيِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا﴾[الأعراف: ۱۴۸].
«و قوم موسی پس از رفتن او (به کوه طور) از طلا و زیورهای خود گوسالهای ساختند و پرستیدند».
و شیشه:
﴿صَرۡحٞ مُّمَرَّدٞ مِّن قَوَارِيرَ﴾[النمل: ۴۴].
«کاخی از آبگینه صاف».
﴿ٱلۡمِصۡبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ﴾[النور: ۳۵].
«چراغ در شیشه».
و سفالسازی:
﴿فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ﴾[القصص: ۳۸].
«پس ای هامان خشتی در آتش پخته و از آن برایم کاخی بلند بساز».
و کشتیرانی:
﴿أَمَّا ٱلسَّفِينَةُ﴾[الکهف: ۷۹].
و نویسندگی:
﴿عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ﴾[العلق: ۴].
«(خدایی) که نوشتن با قلم را (به بشر) بیاموخت».
و نان در:
﴿ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِي خُبۡزٗا﴾[یوسف: ۳۶].
«بالای سرم نانی برداشتهام».
و پختن:
﴿بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ﴾[هود: ۶۹].
«گوسفندی بریان شده».
و شستن و کوتاه کردن:
﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤﴾[المدثر: ۴].
«و جامههایت را پاک (یا کوتاه) کن».
گوید: حواریون: کوتاه جامگانند.
و قصابی:
﴿إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ﴾[المائدة: ۳].
«مگر آنچه (به دستور شرع) سربریدهاید».
و خرید و فروش در چند آیه.
و رنگ:
﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۳۸].
«رنگ خدا».
﴿جُدَدُۢ بِيضٞ وَحُمۡرٞ﴾[فاطر: ۲۷].
«رنگهای گوناگون سفید و سرخ».
و سنگ:
﴿وَتَنۡحِتُونَ مِنَ ٱلۡجِبَالِ بُيُوتٗا فَٰرِهِينَ ١٤٩﴾[الشعراء: ۱۴۹].
«و از کوهها برای خود سنگها تراشیده و عمارتها میسازید».
و پیمانه و وزن در چند آیه.
و تیراندازی:
﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ﴾[الأنفال: ۱۷].
«و پرتاب نکردی آنگاه که پرتاب کردی».
﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ﴾[الأنفال: ۶۰].
«و برای (رویارویی با دشمنان) آنچه میتوانید نیرو مهیا سازید».
و در آن نامهای ابزارها و انواع خوردنیها و آشامیدنیها و منکوحات و تمام آنچه واقع شده و میشود آنقدر هست که معنی فرموده خداوند:
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾[الأنعام: ۳۸].
«در کتاب (قرآن) از هیچ چیزی فروگذار نکردیم».
را تحقق بخشد. سخن مرسی به تلخیص پایان یافت.
و ابن سراقه گوید: یکی از وجوه اعجاز قرآن آن است که خداوند در آن از شمارههای حساب و جمع و تقسیم و ضرب و توافق و تألیف و مناسبت و تنصیف و فزودن یاد آورده؛ تا أهل علم با حساب بدانند که پیغمبر صدر گفتارش راستگو است، و قرآن از پیش خودش نیست؛ چه اینکه نه با فلاسفه معاشرتی داشته، و نه با اهل حساب و هندسه دیداری کرده است.
و راغب گفته: راستی که خدای تعالی همچنانکه نبوت پیامبران را با پیغمبر ما صختم فرموده، و شرایع آنان را از جهتی با شریعت آن جناب منسوخ نموده و از جهت دیگر تکمیل و تتمیم کرده، همینطور هم کتابی که بر آن حضرت نازل گشته متضمن نتیجه آن کتابهایی که بر آن پیامبران فرود آمده قرار داده است، چنانکه بر این معنی چنین توجه داده که:
﴿يَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ ٢ فِيهَا كُتُبٞ قَيِّمَةٞ ٣﴾[البینة: ۲-۳].
«کتابهای پاک (آسمانی) را بر آنها تلاوت میکند، که در آنها نامههای حقیقت هست».
و از جمله معجزات این کتاب قرار داده اینکه: با وجود کمی حجم معنی بسیاری دربرگرفته است، بطوری که اندیشههای بشری از شمارش آن ناتوان میباشد، و با معیارها و ابزارهای دنیوی نمیشود به آن پی برد، چنانکه بر این مطلب توجه داده که:
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِ﴾[لقمان: ۲۷].
«و اگر آنچه در زمین درخت هست به صورت قلم درآید و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب شود نگارش کلمات خداوند پایان نپذیرد».
پس این قرآن هر چند که برای نظر کننده در آن از نور و سود خالی نیست؛
همچون ماه شب چهارده است که از هر سوی بگردی آن را میبینی، به چشمانت نور خیره کنندهای میبخشد.
همچون خورشید در دل آسمان که روشناییش تمام بلاد را از مشرق تا مغرب میپوشاند.
کالبدر من حیث التفت رأیته
یهدی إلی عینیک نوراً ثاقباً
کالشمس في کبد السماء وضوءها
یغشی البلاد مشارقاً ومغارباً
و ابونعیم و دیگران از عبدالرحمن بن زیاد بن انعم آوردهاند که: به موسی ÷گفته شد: ای موسی! همانا کتاب احمد در میان کتابها بسان ظرفی است که در آن دوغ باشد که هر چه آن را تکان دهی کره آن را بیرون میآوری.
و قاضی ابوبکر بن العربی در کتاب قانون التأویل گفته: علوم قرآن هفتاد و هفتهزار و چهارصد و پنجاه علم است به شماره کلمات قرآن، ضرب در چهار، چون هر کلمه ظاهر و باطن و حد و مطلعی دارد، که این بدون در نظر گرفتن ترکیب و روابط کلمهها با یکدیگر است، و اگر آنها را منظور کنیم بشمار نیاید و جز خداوند کسی نمیداند. وی گفته: و اما علوم قرآن بر سه گونه است: توحید، و یادآوری، و احکام؛ شناخت مخلوقات، و شناخت خالق متعال با اسماء و صفات و افعال او در توحید وارد است، و وعده و وعید و بهشت و جهنم و پاکسازی ظاهر و باطن داخل در تذکیر و یادآوری میباشد، و تمام تکالیف و بیان منافع و زیانها، و امر و نهی و استحباب از بخش احکام است، از همین روی سورهی الفاتحه أم القرآن است، چون هر سه قسم در آن هست، و سورهی الأخلاص چون مشتمل بر یکی از این سه قسم یعنی توحید میباشد.
و ابن جریر گوید: قرآن مشتمل بر سه شیء است: توحید، و خبردادن، و دیانتها، و لذا سورهی الاخلاص یک سوم قرآن است، چون مشتمل بر تمام توحید میباشد.
و علی بن عیسی گفته: قرآن بر سی شیء مشتمل است: آگاه ساختن، و تشبیه، و امر و نهی، و وعده و وعید و توصیف بهشت و جهنم، و آموزش خواندن به نام خدا، و صفات و افعال او، و آموزش اقرار به نعمتهای الهی، و مناظره و استدلال با مخالفین، و رد ملحدین، و بیان از رغبت و ترس، و خیر و شر، و نیکی و زشتی، و توصیف حکمت، و شناخت، و مدح نیکان، و مذمت فاجران، و تسلیم، و تحسین، و تأکید، و سرزنش، و بیان خلقهای ناپسند، و آداب ارزنده.
وشیذله گوید: به تحقیق آن سه گونهای که ابن جریر گفته تمام اینها را میگیرد بلکه چندین برابر اینها را نیز شامل میشود، چونکه قرآن را نمیتوان کاملاً دست یافت، و عجایب آن را شماره نتوان کرد.
و من میگویم: کتاب عزیز خداوند بر هر چیزی مشتمل است؛ اما انواع علوم هیچ باب و مسألهای که پایه و اصل باشد نیست مگر اینکه در قرآن بر آن دلالتی هست، و در قرآن است شگفتیهای مخلوقات، و ملکوت آسمانها و زمین، و آنچه در افق بالا و آنچه زیر خاک است، و آغاز آفرینش، و نامهای مشاهیر پیامبران و فرشتگان، و چشمههای اخبار امم پیشین، مانند قصه آدم با ابلیس در بیرون راندنش از بهشت، و بالا رفتن ادریس، و غرق شدن قوم نوح، و جریان عاد اول و دوم، و قوم ثمود و شتر، و قوم یونس، و قوم شعیب، و اولین و آخرین، و قوم لوط، و قوم تبّع، و اصحاب رس، و جریان ابراهیم در احتجاج با قومش و مناظره با نمرود، و قرار دادن اسماعیل و مادرش در مکه، و ساختن بیتالله (خانه کعبه) و قصه دبیح (قربانی نمودن اسماعیل) و قصه یوسف که چقدر مبسوط است، و جریان ولادت موسی و افکندنش در رود نیل، و کشتن قبطی، و فرار به مدین و ازدواجش با دختر شعیب، و سخن گفتن خدای تعالی با او از سوی کوه طور، و آمدنش به سوی فرعون، و بیرون شدنش و غرق نمودن دشمنانش، و ماجرای گوسالهپرستی، و گروهی که با آنان برای مناجات به کوه طور رفت و آنان را صاعقه هلاک نمود، و ماجرای کشتهای که دربارهاش نزاع بود، و ذبح نمودن گاو، و قضیه ملاقات موسی با خضر، و جریان او در جنگ با ستمگران، و جریان قومی که در جهتی از زمین به چین رفتند، و جریان طالوت و داود و جالوت، و جریان آزمایش داود، و قصه سلیمان و ملکه سبأ، و آزمایش شدنش، و ماجرای قومی که برای فرار از طاعون از دیار خود بیرون شدند پس خداوند آنان را میرانید سپس زنده کرد و قصه ذوالقرنین و رفتنش به سوی مشرق و مغرب آفتاب، و ساختن سد، و جریان ایوب، و ذی الکفل، و الیاس، و ماجرای مریم و زایمان او، و عیسی و پیامبریش و بالابردنش به آسمان، و ماجرای زکریا و فرزندش یحیی، و قصه اصحاب کهف، و اصحاب رقیم، و قضیه بخت نصر «= بخت النصر» و ماجرای دو مردی که یکی از آنها دو باغ داشت، و جریان صاحبان باغ، و قصه مؤمن آل یس، و جریان اصحاب فیل.
و آنچه درباره پیغمبر صدر قرآن آمده، از جمله: ابراهیم برای آن حضرت دعا کرده، و عیسی بشارت داده، و جریان برانگیخته شدن و هجرتشان. و از غزوات آن جناب: سریه ابن الحضرمی در سورهی البقره، و عزوه بدر در سورهی الأنفال، و غزوه احد در سوره آل عمران، و بدر صغری نیز در آن سوره، و غزوه خندق در سورهی الأحزاب، و حدیبیه در سورهی الفتح، و جریان بنی النضیر در سورهی الحشر، و حنین و تبوک در سوره برائه، و حجة الوداع در سورهی المائده، و ازدواج آن حضرت با زینب دختر جحش، و تحریم سُریهاش، و همدستی همسرانش علیه او، و جریان تهمت زدن به یکی از زنانش، و قصه معراج رفتنش، و شق القمر، و جادوی یهود نسبت به آن حضرت.
و در قرآن است: سرآغاز آفرینش انسان تا مرگ او و چگونگی مرگ، و قبض روح و اینکه پس از قبض چه میشود، و بالا رفتن آن به آسمان، و گشودن در آسمان برای روح مؤمن و پرتاب کردن روح کافر، و عذاب قبر و سؤال در آن، و قرارگاه ارواح، و شرایط ساعت بزرگ قیامت که فرود آمدن عیسی، و خروج دجال، و یأجوج و مأجوج، و دابة الارض، و دود، و برداشته شدن قرآن، و خسف (فرو رفتن زمین) و برآمدن خورشید از مغرب، و بسته شدن درِ توبه، و احوال برانگیخته شدن از قبر، از دمیدنهای سه گانه: دمیدن ترس، و دمیدن بیهوشی و مرگ، و دمیدن بپاخاستن. و حشر و نشر، و اهوال قیامت، و شدت حرارت آفتاب، و سایه عرش، و میزان و حوض کوثر، و صراط، و حساب برای عدهای و نجات یافتن عدهای دیگر، و گواهی دادن اعضای بدن، و پروندهها را به دستهای راست و چپ و پشت سر دادن، و شفاعت، و مقام محمود (که برای پیغمبر اکرم صمیباشد) و بهشت و درهای آن و نهرهایی که در آن هست و درختان و میوهها و زیورها و ظرفها و درجات اهل بهشت و دیدن خدای تعالی، و جهنم و درهای آن و درههایی که در آن هست، و انواع عقوبتها و عذابها، و زقوم، و حمیم.
و در قرآن تمام اسماء حسنای پروردگار متعال هست، چنانکه در حدیثی آمده و به طور کلی هزار اسم از اسماء او در قرآن است، و تعدادی از اسمهای پیغمبراکرم صنیز در آن هست.
و در آن است هفتاد و چند شعبه ایمان، و سیصدوپانزده شریعت اسلام. و در آن است توضیح انواع گناهان كبیره، و بسیاری از گناهان صغیره، و در آن است تصدیق هر حدیثی که از پیغمبر اکرم صرسیده؛ و مطالب بسیار دیگری که شرح آنها نیاز به چند جلد دارد.
و چند تن کتابهایی در مورد احکامی که در قرآن هست تألیف کردهاند، مانند: قاضی اسماعیل و بکربن العلاء، و ابوبکر رازی، و إلکیای هراسی، و ابوبکربن العربی، و عبدالمنعم بن الفرس، و ابن خویزمَنداد. و جمعی دیگر در زمینه علم باطنی که در قرآن هست کتابهایی تألیف کردهاند، و ابن برّجان کتابی در زمینه آیاتی که پشتوانه احادیث هستند پرداخته، و من کتابی به نام الإکلیل فی استنباط التنزیل تألیف نمودهام که در آن هر چه از مسائل فقهی یا اصلی، یا اعتقادی از قرآن استنباط شده آوردهام، و بسیاری از مطالب دیگر، فایدهاش بسیار و عوایدش سرشار است، همچون شرحی برآنچه در این نوع به إجمال آوردهام میباشد، هر کس مایل است به آن مراجعه کند.
[۲۶] مسند امام احمد، حدیث شماره: ۲۳۲۴۵ و سنن ترمذی، حدیث شماره: ۳۸۰۵. این حدیث طرق و شواهد فراوانی دارد. [مصحح]