الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

نوعی پنجاه و ششم: در ایجاز و اطناب

نوعی پنجاه و ششم: در ایجاز و اطناب

بدانکه این دو از مهمترین انواع بلاغت است تا آنجا که مؤلف سرّ الفصاحه از یکی از علماء نقل کرده که گوید: بلاغت همان ایجاز و اطناب است.

مؤلف کشاف گفته: همانطور که بر شخص بلیغ واجب است که در موارد اجمال، مجمل و موجز سخن بگوید همچنین بر او لازم است که در موارد تفصیل مطلب را گسترانیده و شنونده را اشباع نماید، جاحظ آورده:

يَرْمُونَ بِالْخُطَبِ الطِّوَالِ وَتَارَةًلا
وَحْيَ الْمُلَاحِظِ خِيفَةَ الرُّقَبَاءِ

یعنی: با خطبه‌ها و سخنرانیهای طولانی به هم پیام می‌فرستند، و گاهی گوشه چشمی می‌اندازند از ترس رقیبان.

و اختلاف شده که آیا بین ایجاز و اطناب واسطه‌ای هست که مساوات باشد یا نه و آن هم در ایجاز داخل است؟ سکاکی و عده‌ای فرض اول را قائل شده‌اند ولی مساوات را نه پسندیده شمرده‌اند و نه ناپسند؛ زیرا که آن را به متعارف از سخن مردم متوسط که در رتبه بلاغت نیستند تفسیر کرده‌اند، و در تفسیر ایجاز گفته‌اند که: ادا کردن مقصود با کمتر از عبارت متعارف می‌باشد، و اطناب ادا کردن آن به عبارت بیشتر است؛ چونکه مورد آن شایسته گستردن سخن است. ولی ابن الاثیر و جمعی دیگر دومین رأی را پذیرفته‌اند، آنها می‌گویند: ایجاز تعبیر آوردن از مراد به لفظ غیر زاید، و اطناب تعبیر کردن از آن با الفاظی زیادتر می‌باشد.

و قزوینی گفته: نزدیکتر به واقع آن است که بگوییم: آنچه از راههای تعبیر از مقصود مورد قبول است ادا کردن أصل آن است؛ یا بوسیله لفظی مساوی با آن، و یا کمتر از آن که مقصود را کاملاً برساند، و یا به خاطر فایده‌ای بیش از آن، که گونه اول مساوات، و گونه دوم ایجاز و گونه سوم اطناب می‌باشد.

اینکه مقید کردیم «مقصود را کاملا برساند» تا از خلل به آن احتراز گردد، و اینکه گفتیم: «به خاطر فایده‌ای» تا حشو و تطویل بیرون باشد، و بدین‌ترتیب مساوات به صورت واسطه ثابت می‌شود و از قسم مقبول محسوب می‌گردد.

اگر بگویید: چرا مساوات را در اول بحث عنوان نکردی؟ آیا نفی آن را ترجیح می‌دهی، یا آن را مورد قبول نمی‌دانی، یا به خاطر أمری دیگر؟

می‌گویم: هم به خاطر دو علت یاد شده و هم جهتی دیگر و آن اینکه: مساوات شاید که یافت نشود، بخصوص در قرآن، و در تلخیص برای آن مثال آورده فرموده خدای تعالی را:

﴿وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦ[فاطر: ۴۳].

«و مکر زشت جز صاحبش کسی را فرا نمی‌گیرد».

و در ایضاح فرموده خداوند:

﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا[الأنعام: ۶۸].

«و هر گاه دیدی کسانی را (که برای خرده‌گیری و طعن زدن) در آیات ما به گفتگو می‌پردازند».

را، ولی این دو مثال را اشکال کرده‌اند به اینکه: در آیه دوم موصوف «الذین» حذف شده، و در آیه اول لفظ «السیئ = زشت، بد» اطناب است، چونکه مکر همیشه زشت و بد است، و اگر استثنا مفرغ نباشد ایجاز است یعنی: «ولایحیق الـمکر السیئ بأحد إلا...»، و نیز در استثناء قصر واقع است، و اینکه این تعبیر بر دست کشیدن از اذیت نسبت به همه مردم بر می‌انگیزاند، و از آنچه به آن منتهی می‌شود برحذر می‌دارد، و اینکه تقدریش این است که مکر زشت به صاحبش ضرر بزرگی می‌زند، پس سخن به صورت استعاره تبعی واقع شده به گونه تمثیل؛ زیرا که «یحیق» به معنی «یحیط» است و جز در أجسام بکار نمی‌رود.