الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

فصلی در بیان أقسام عام

فصلی در بیان أقسام عام

عام بر سه قسم است:

اول: آنکه بر عموم خود باقی باشد، قاضی جلال‌الدین بلقینی گفته: و مثال این نوع بسیار کم است، چون هیچ عامی نیست مگر اینکه تخصیص درباره آن تصور می‌شود، مثلا فرموده خداوند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ[الحج: ۱].

ممکن است آنچه تکلیف نشده را مخصص آن دانست، و

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ[المائدة: ۳].

تخصیص شده به حالت ناچاری، و میته ماهی و ملخ، و ربا تحریم شده و عرایا از آن تخصیص خورده است.

و زرکشی در البرهان گفته: این نوع در قرآن بسیار است، و از آن آورده:

﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ[المائدة: ۹۷].

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡ‍ٔٗا[ایونس: ۴۴].

﴿وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا[الکهف: ۴۹].

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ[فاطر: ۱۱].

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا[غافر: ۶۴].

می‌گویم: هیچ یک از این آیات در أحکام فرعیه نمی‌باشد، پس ظاهراً منظور بلقینی آن است که در احکام فرعیه بسیار کم است، و من پس از فکر آیه‌ای از قرآن استخراج کردم که عام بدون مخصص می‌باشد، و آن فرموده خدای تعالی است:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ...[النساء: ۲۳].

که خاصی در آن نیست.

دوم: عام مخصوص، و در فرق بین این دو سخنانی گفته‌اند، از جمله اینکه: اولی همه افراد را شامل نمی‌شود، نه از جهت لفظ، و نه از ناحیه حکم؛ بلکه دارای أفرادی است که در یکی از آنها استعمال شده است.

و دومی عموم و شمولش نسبت به تمام أفراد منظور شده از جهت فراگیری لفظ نسبت به آن نه از لحاظ حکم.

و از جمله گفته‌اند: اولی قطعاً مجاز است چون لفظ از موضوع اصلی خود نقل گردیده برخلاف دومی که اقوال مختلفی در آن هست. أصح اقوال این است که حقیقت می‌باشد، و بیشتر شافعیان و بسیاری از حنفیان و تمام حنبلیان برآنند، و امام الحرمین آن را از همه فقها نقل کرده، وشیخ أبوحامد گفته: این نظر شافعی و اصحاب او است، و سبکی آن را صحیح شمرده؛ زیرا که شامل شدن لفظ نسبت به قسمت باقیمانده بعد از تخصیص همچون شامل شدن بدون تخصیص می‌باشد، و آن شمول به اتفاق آرا حقیقت است، پس بگذار این را نیز حقیقت بدانیم.

و از جمله گفته شده: قرینه اولی عقلی است و دومی لفظی.

و نیز گفته‌اند: قرینه اولی از آن جدا نمی‌شود، ولی قرینه دومی چه بسا که از آن جدا گردد.

و یا گفته می‌شود: اولی به اتفاق صحیح است که یکی از آن اراده شود، ولی در دومی اختلاف است.

و از مثالهای عامی که خصوص از آن اراده شده فرموده خدای تعالی است:

﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ[آل‌عمران: ۱۷۳].

که گوینده آن یک نفر به نام نعیم بن مسعود أشجعی یا بادیه‌نشینی از قبیله خزاعه بوده است چنانکه ابن مردویه از ابورافع حدیث آورده ـ چون به جای کثیری از افراد در بازنشانیدن مؤمنین از برخورد با أبوسفیان مؤثر بود.

فارسی گفته: و از چیزهایی که تقویت و تأیید می‌کند اینکه منظور از «ناس» یک نفر است، آنکه خدای تعالی فرموده:

﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ[آل‌عمران: ۱۷۵].

که اشاره به صورت «ذلکم» به یک فرد معین آمده، و اگر معنی جمع بود می‌فرمود: «إنما أولئکم الشیطان» پس این دلالت آشکاری در لفظ است.

و از همین گونه است فرموده خدای تعالی:

﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ[النساء: ۵۴].

یعنی: رسول خدا صچون تمام صفات پسندیده مردم در وجود آن حضرت جمع است.

و از همین قبیل نیز فرموده خداوند: ﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُابن جریر از طریق ضحاک از ابن عباس آورده که درباره‌ی فرموده خداوند: ﴿مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُگفته: یعنی ابراهیم ÷.

و از غرائب قرائت سعید بن جبیر است: «مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسِي». در المحتسب گفته: (منظور از ناسی (= فراموش کننده) آدم است، به جهت فرموده خدای تعالی:

﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ[طه: ۱۱۵].

و از همین گونه است فرموده خدای تعالی:

﴿فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ يُصَلِّي فِي ٱلۡمِحۡرَابِ[آل‌عمران: ۳۹].

که منظور از ملائکه جبرئیل است، چنانکه ابن مسعود قرائت کرده.

و اما عامی که تخصیص خورده باشد، در قرآن مثالهای بسیار زیادی دارد، و از منسوخ بیشتر است، چون هیچ عامی بدون مخصص نیست.

و مخصص عام یا متصل است و یا منفصل. متصل پنج‌گونه است که در قرآن آمده.

اول: استثنا، مانند:

﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ[النور: ۴-۵].

﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤[الشعراء: ۲۲۴].

تا آنجا که فرموده:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ[الشعراء: ۲۲۷].

﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا[الفرقان: ۶۸].

تا آنجا که فرموده:

﴿إِلَّا مَن تَابَ[الفرقان: ۷۰].

﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ[النساء: ۲۴].

﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ[القصص: ۸۸].

دوم: وصف، مانند:

﴿وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ[النساء: ۲۳].

سوم: شرط، مانند:

﴿وَٱلَّذِينَ يَبۡتَغُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَكَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗا[النور: ۳۳].

﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ[البقرة: ۱۸۰].

چهارم: غایت و منتهای یک حکم، مانند: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ...تا آنجا که فرموده:

﴿حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ[التوبة: ۲۹].

﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ[البقرة: ۲۲۲].

﴿وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡيُ مَحِلَّهُۥ[البقرة: ۱۹۶].

﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ...[البقرة: ۱۸۷].

پنجم: بدل بعض از کل، مانند:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا[آل‌عمران: ۹۷].

و منفصل، آیه دیگری در جای دیگر، یا حدیث، یا اجماع، و یا قیاس می‌باشد.

و از مثالهای تخصیص قرآن به قرآن فرموده خدای تعالی است:

﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ[البقرة: ۲۲۸].

که تخصیص خورده به فرموده خداوند:

﴿إِذَا نَكَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمۡ عَلَيۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ[الأحزاب: ۴۹].

و به فرموده خداوند:

﴿وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ[الطلاق: ۴].

و فرموده خداوند:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ[المائدة: ۳].

از میته؛ ماهی تخصیص خورده به فرموده خداوند:

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُۥ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِلسَّيَّارَةِ[المائدة: ۹۶].

و ازدم = خون، جامد آن تخصیص خورده به فرموده خداوند:

﴿أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا[الأنعام: ۱۴۵]

و فرموده خداوند:

﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيۡ‍ًٔا....[النساء: ۲۰].

تخصیص یافته به فرموده خداوند تعالی:

﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَا فِيمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦ[البقرة: ۲۲۹].

و فرموده خداوند:

﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ[النور: ۲].

تخصیص گرفته به فرموده خداوند:

﴿فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ[النساء: ۲۵].

و فرموده خدای تعالی:

﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ[النساء: ۳].

تخصیص یافته به فرموده خداوند:

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ...[النساء: ۲۳].

و از مثالهای آنچه با حدیث تخصیص خورده فرموده خدای تعالی (و أحل الله البیع) بیعهای فاسد ـ که بسیار هم هست ـ تخصیص یافته،

﴿وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ[البقرة: ۲۷۵].

که عرایا با سنت تخصیص شده است.

و آیات ارث نیز تخصیص خورده، و با حدیث ثابت شده که قاتل و مخالف در دین ارث نمی‌برند.

و آیه تحریم میته با حدیث؛ تخصیص یافته و ملخ از آن مستثنی شده است، و آیه؛

﴿ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ[البقرة: ۲۲۸].

کنیز از آن بوسیله حدیث تخصیص گرفته است.

و فرموده خداوند:

﴿مَآءٗ طَهُورٗا[الفرقان: ۴۸].

که مواردی از آن با سنت تخصیص گرفته است.

و فرموده خداوند:

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ[المائدة: ۳۸].

کسی که کمتر از ربع دینار دزدیده با سنت تخصیص یافته است.

و از مثال‌های آنچه با اجماع تخصیص شده آیه ارث است، که برده به اجماع تخصیص یافته است، این را مکی ذکر کرده.

و از مثالهای آنچه با قیاس تخصیص گرفته آیه زناست:

﴿فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ[النور: ۲].

که عبد ( = غلام) بر أمه (= کنیز) قیاس شده که در فرموده خدای تعالی:

﴿فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ[النساء: ۲۵].

به طور نص آمده، و عموم آیه را تخصیص زده است، این را نیز مکی ذکر کرده است.