فصلی در بیان أقسام عام
عام بر سه قسم است:
اول: آنکه بر عموم خود باقی باشد، قاضی جلالالدین بلقینی گفته: و مثال این نوع بسیار کم است، چون هیچ عامی نیست مگر اینکه تخصیص درباره آن تصور میشود، مثلا فرموده خداوند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ﴾[الحج: ۱].
ممکن است آنچه تکلیف نشده را مخصص آن دانست، و
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ﴾[المائدة: ۳].
تخصیص شده به حالت ناچاری، و میته ماهی و ملخ، و ربا تحریم شده و عرایا از آن تخصیص خورده است.
و زرکشی در البرهان گفته: این نوع در قرآن بسیار است، و از آن آورده:
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ﴾[المائدة: ۹۷].
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡٔٗا﴾[ایونس: ۴۴].
﴿وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا﴾[الکهف: ۴۹].
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ﴾[فاطر: ۱۱].
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا﴾[غافر: ۶۴].
میگویم: هیچ یک از این آیات در أحکام فرعیه نمیباشد، پس ظاهراً منظور بلقینی آن است که در احکام فرعیه بسیار کم است، و من پس از فکر آیهای از قرآن استخراج کردم که عام بدون مخصص میباشد، و آن فرموده خدای تعالی است:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ...﴾[النساء: ۲۳].
که خاصی در آن نیست.
دوم: عام مخصوص، و در فرق بین این دو سخنانی گفتهاند، از جمله اینکه: اولی همه افراد را شامل نمیشود، نه از جهت لفظ، و نه از ناحیه حکم؛ بلکه دارای أفرادی است که در یکی از آنها استعمال شده است.
و دومی عموم و شمولش نسبت به تمام أفراد منظور شده از جهت فراگیری لفظ نسبت به آن نه از لحاظ حکم.
و از جمله گفتهاند: اولی قطعاً مجاز است چون لفظ از موضوع اصلی خود نقل گردیده برخلاف دومی که اقوال مختلفی در آن هست. أصح اقوال این است که حقیقت میباشد، و بیشتر شافعیان و بسیاری از حنفیان و تمام حنبلیان برآنند، و امام الحرمین آن را از همه فقها نقل کرده، وشیخ أبوحامد گفته: این نظر شافعی و اصحاب او است، و سبکی آن را صحیح شمرده؛ زیرا که شامل شدن لفظ نسبت به قسمت باقیمانده بعد از تخصیص همچون شامل شدن بدون تخصیص میباشد، و آن شمول به اتفاق آرا حقیقت است، پس بگذار این را نیز حقیقت بدانیم.
و از جمله گفته شده: قرینه اولی عقلی است و دومی لفظی.
و نیز گفتهاند: قرینه اولی از آن جدا نمیشود، ولی قرینه دومی چه بسا که از آن جدا گردد.
و یا گفته میشود: اولی به اتفاق صحیح است که یکی از آن اراده شود، ولی در دومی اختلاف است.
و از مثالهای عامی که خصوص از آن اراده شده فرموده خدای تعالی است:
﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ﴾[آلعمران: ۱۷۳].
که گوینده آن یک نفر به نام نعیم بن مسعود أشجعی یا بادیهنشینی از قبیله خزاعه بوده است چنانکه ابن مردویه از ابورافع حدیث آورده ـ چون به جای کثیری از افراد در بازنشانیدن مؤمنین از برخورد با أبوسفیان مؤثر بود.
فارسی گفته: و از چیزهایی که تقویت و تأیید میکند اینکه منظور از «ناس» یک نفر است، آنکه خدای تعالی فرموده:
﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾[آلعمران: ۱۷۵].
که اشاره به صورت «ذلکم» به یک فرد معین آمده، و اگر معنی جمع بود میفرمود: «إنما أولئکم الشیطان» پس این دلالت آشکاری در لفظ است.
و از همین گونه است فرموده خدای تعالی:
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ﴾[النساء: ۵۴].
یعنی: رسول خدا صچون تمام صفات پسندیده مردم در وجود آن حضرت جمع است.
و از همین قبیل نیز فرموده خداوند: ﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ﴾ابن جریر از طریق ضحاک از ابن عباس آورده که دربارهی فرموده خداوند: ﴿مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ﴾گفته: یعنی ابراهیم ÷.
و از غرائب قرائت سعید بن جبیر است: «مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسِي». در المحتسب گفته: (منظور از ناسی (= فراموش کننده) آدم است، به جهت فرموده خدای تعالی:
﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ﴾[طه: ۱۱۵].
و از همین گونه است فرموده خدای تعالی:
﴿فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ يُصَلِّي فِي ٱلۡمِحۡرَابِ﴾[آلعمران: ۳۹].
که منظور از ملائکه جبرئیل است، چنانکه ابن مسعود قرائت کرده.
و اما عامی که تخصیص خورده باشد، در قرآن مثالهای بسیار زیادی دارد، و از منسوخ بیشتر است، چون هیچ عامی بدون مخصص نیست.
و مخصص عام یا متصل است و یا منفصل. متصل پنجگونه است که در قرآن آمده.
اول: استثنا، مانند:
﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ﴾[النور: ۴-۵].
﴿وَٱلشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤﴾[الشعراء: ۲۲۴].
تا آنجا که فرموده:
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾[الشعراء: ۲۲۷].
﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا﴾[الفرقان: ۶۸].
تا آنجا که فرموده:
﴿إِلَّا مَن تَابَ﴾[الفرقان: ۷۰].
﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾[النساء: ۲۴].
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾[القصص: ۸۸].
دوم: وصف، مانند:
﴿وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ﴾[النساء: ۲۳].
سوم: شرط، مانند:
﴿وَٱلَّذِينَ يَبۡتَغُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَكَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗا﴾[النور: ۳۳].
﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ﴾[البقرة: ۱۸۰].
چهارم: غایت و منتهای یک حکم، مانند: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ...﴾تا آنجا که فرموده:
﴿حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ﴾[التوبة: ۲۹].
﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ﴾[البقرة: ۲۲۲].
﴿وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡيُ مَحِلَّهُۥ﴾[البقرة: ۱۹۶].
﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ...﴾[البقرة: ۱۸۷].
پنجم: بدل بعض از کل، مانند:
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾[آلعمران: ۹۷].
و منفصل، آیه دیگری در جای دیگر، یا حدیث، یا اجماع، و یا قیاس میباشد.
و از مثالهای تخصیص قرآن به قرآن فرموده خدای تعالی است:
﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾[البقرة: ۲۲۸].
که تخصیص خورده به فرموده خداوند:
﴿إِذَا نَكَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمۡ عَلَيۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ﴾[الأحزاب: ۴۹].
و به فرموده خداوند:
﴿وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّ﴾[الطلاق: ۴].
و فرموده خداوند:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ﴾[المائدة: ۳].
از میته؛ ماهی تخصیص خورده به فرموده خداوند:
﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُۥ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِلسَّيَّارَةِ﴾[المائدة: ۹۶].
و ازدم = خون، جامد آن تخصیص خورده به فرموده خداوند:
﴿أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا﴾[الأنعام: ۱۴۵]
و فرموده خداوند:
﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيًۡٔا....﴾[النساء: ۲۰].
تخصیص یافته به فرموده خداوند تعالی:
﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَا فِيمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦ﴾[البقرة: ۲۲۹].
و فرموده خداوند:
﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ﴾[النور: ۲].
تخصیص گرفته به فرموده خداوند:
﴿فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾[النساء: ۲۵].
و فرموده خدای تعالی:
﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾[النساء: ۳].
تخصیص یافته به فرموده خداوند:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ...﴾[النساء: ۲۳].
و از مثالهای آنچه با حدیث تخصیص خورده فرموده خدای تعالی (و أحل الله البیع) بیعهای فاسد ـ که بسیار هم هست ـ تخصیص یافته،
﴿وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ﴾[البقرة: ۲۷۵].
که عرایا با سنت تخصیص شده است.
و آیات ارث نیز تخصیص خورده، و با حدیث ثابت شده که قاتل و مخالف در دین ارث نمیبرند.
و آیه تحریم میته با حدیث؛ تخصیص یافته و ملخ از آن مستثنی شده است، و آیه؛
﴿ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ﴾[البقرة: ۲۲۸].
کنیز از آن بوسیله حدیث تخصیص گرفته است.
و فرموده خداوند:
﴿مَآءٗ طَهُورٗا﴾[الفرقان: ۴۸].
که مواردی از آن با سنت تخصیص گرفته است.
و فرموده خداوند:
﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ﴾[المائدة: ۳۸].
کسی که کمتر از ربع دینار دزدیده با سنت تخصیص یافته است.
و از مثالهای آنچه با اجماع تخصیص شده آیه ارث است، که برده به اجماع تخصیص یافته است، این را مکی ذکر کرده.
و از مثالهای آنچه با قیاس تخصیص گرفته آیه زناست:
﴿فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖ﴾[النور: ۲].
که عبد ( = غلام) بر أمه (= کنیز) قیاس شده که در فرموده خدای تعالی:
﴿فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ﴾[النساء: ۲۵].
به طور نص آمده، و عموم آیه را تخصیص زده است، این را نیز مکی ذکر کرده است.