گونۀ سیزدهم ـ قرار دادن ظاهر به جای ضمیر
و در این باره تألیف جداگانهای دیدهام که ابن الصائغ انجام داده، و فوایدی دارد از جمله:
۱- تقریر وتمکین بیشتر، مانند:
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾[الاخلاص: ۱-۲].
﴿وَبِٱلۡحَقِّ أَنزَلۡنَٰهُ وَبِٱلۡحَقِّ نَزَلَ﴾[الإسراء: ۱۰۵].
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ﴾[غافر: ۶۱].
﴿لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾[آلعمران: ۷۸].
۲- به قصد تعظیم، مانند:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ﴾[البقرة: ۲۸۲].
﴿أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾[المجادلة: ۲۲].
﴿وَقُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِۖ إِنَّ قُرۡءَانَ ٱلۡفَجۡرِ كَانَ مَشۡهُودٗا﴾[الإسراء: ۷۸].
﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ﴾[الأعراف: ۲۶].
۳- به قصد اهانت و تحقیر، مانند:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّيۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ﴾[المجادلة: ۱۹].
﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ يَنزَغُ بَيۡنَهُمۡۚ﴾[الإسراء: ۵۳].
۴- برطرف کردن اشتباه در جایی که ضمیر موهم آن است که غیر از اولی است، مانند:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ﴾[آلعمران: ۲۶].
که اگر میفرمود: «تؤتیه» موهم این بود که همان اولی است، این را ابن الخشاب گفته.
﴿ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِ﴾[الفتح: ۶].
چون اگر میفرمود: «علیهم دائرته» موهم این بود که ضمیر به خدای تعالی بر میگردد:
﴿فَبَدَأَ بِأَوۡعِيَتِهِمۡ قَبۡلَ وِعَآءِ أَخِيهِ ثُمَّ ٱسۡتَخۡرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِيهِ﴾[یوسف: ۷۶].
نفرمود: «منه» تا توهم نشود که ضمیر به «أخ= برادر» برمیگردد، و مانند این باشد که به طور مستقیم به بیرون آوردن آن اقدام کرده، در صورتی که چنین نیست؛ چون إقدام مستقیم به جستجوی شیء گمشده برای چنان کسی أذیت هست که طبعهای بلند را ناخوش آید، لذا لفظ ظاهر را تکرار نمود تا این پندار نفی گردد، و نفرمود: «من وعائه» تا گمان نرود که ضمیر به یوسف بر میگردد، چون ضمیر «استخرجها» به او عاید است.
۵- قصد پرورش هیبت، و وارد کردن ترس در دل شنونده با آوردن نامی که مقتضی آن است، چنانکه گویی: خلیفه أمیرالمؤمنین تو را چنین أمر میکند، و از این گونه است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النساء: ۵۸].
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ﴾[النحل: ۹۰].
۶- قصد تقویت انگیزه مأمور، و از این قبیل است:
﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾[آلعمران: ۱۵۹].
۷- بزرگ شمردن مطلب، مانند:
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ كَيۡفَ يُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥٓۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ١٩﴾[العنکبوت: ۱۹].
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَ﴾[العنکبوت: ۲۰].
﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡٔٗا مَّذۡكُورًا ١ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ﴾[الإنسان: ۱-۲].
۸- لذت بردن از یاد آن، مانند:
﴿وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ﴾[الزمر: ۷۴].
که نفرمود: نمنها» وبه همین جهت از ذکر کلمه «ارض» به «الجنه» عدول نمود.
۹- قصد رسیدن از ظاهر به وصف، و از این گونه است:
﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ﴾[الأعراف: ۱۵۸].
پس از آنکه فرموده:
﴿إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ﴾[الأعراف: ۱۵۸].
نفرمود: «فآمنوا بالله وبی» تا بتواند صفاتی که ذکر کرده بیان سازد، و برای اینکه دانسته شود که واجب است به کسی ایمان آورده شود و از او پیروی گردد که این صفات را دارد، پس اگر ضمیر میآورد این امکان نبود، چون ضمیر وصف نمیشود.
۱۰- توجه دادن به علت حکم، مانند:
﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ﴾[الأعراف: ۱۶۲].
﴿فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا﴾[البقرة: ۵۹].
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ﴾[البقرة: ۹۸].
نفرمود: «لهم» تا برساند که هر کس با فرشتگان دشمنی ورزد کافر است، و به جهت کفر او خداوند با او دشمنی میکند،
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ١٧﴾[یونس: ۱۷].
﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ ١٧٠﴾[الأعراف: ۱۷۰].
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا ٣٠﴾[الکهف: ۳۰].
۱۱- قصد عموم، مانند:
﴿وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِيٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ﴾[یوسف: ۵۳].
نگفت: «إنها» تا فهمیده نشود که اختصاص به خودش دارد،
﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗا﴾[النساء: ۱۵۱].
﴿وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا﴾[النساء: ۳۷].
۱۲- قصد خصوص، مانند:
﴿وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾[الأحزاب: ۵۰].
نفرمود: «لک» به جهت تصریح به اینکه این حکم مخصوص آن حضرت است.
۱۳- اشاره به داخل نبودن جمله در حکم اول، مانند:
﴿فَإِن يَشَإِ ٱللَّهُ يَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِكَۗ وَيَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ﴾[الشوری: ۲۴].
که «ویمح الله» استیناف است نه داخل در حکم شرط.
۱۴- رعایت جناس، و از این گونه است:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ...﴾[الناس: ۱].
این را شیخ عزالدین گفته، و ابن الصائغ مثال آورده به فرموده خداوند:
﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ...﴾[العلق: ۲].
سپس فرموده:
﴿عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ ٥ كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦﴾[العلق: ۵-۶].
که مراد از انسان اولی جنس، و دومی آدم، یا هر کس نوشتن میداند یا إدریس است، و سومی ابوجهل میباشد.
۱۵- رعایت ترصیع و توازن الفاظ در ترکیب. بعضی درباره فرموده خداوند:
﴿أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰ﴾[البقرة: ۲۸۲].
گفتهاند:
۱۶- اینکه بناچار ضمیری را بپذیرد، و از این گونه است:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهۡلَ قَرۡيَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا﴾[الکهف: ۷۷].
که اگر میفرمود: «استطعموهم» باز درست نبود، چون جمله «استطعما» صفت برای قریهای نکره است نه برای «أهل» پس باید که در آن ضمیری باشد که به آن باز گردد، و این امکان ندارد مگر با تصریح به ظاهر. سبکی در جواب سؤالی که صلاح صفدی از او کرده چنین گفته است:
أسیِّدُنا قاضیالقضاة ومن إذا
بدا وجهه استحیا له القمران
ومَن کفه یوم الندی ویراعه
علی طِرسه بحران یلتقیان
ومن إن دَجت في الـمشکلات مسائلٌ
جلاها بفکر دائم اللمعان
رأیت کتاب الله أکبر معجز
لأفضل من یهدی به الثقلان
ومن جملة الإعجاز کون اختصاره
بایجاز ألفاظ وبسط معان
ولکننی في الکهف أبصرت آیه
بها الفکر في طول الزمان عنانی
وماهی إلا «استطعما أهلها» فقد
نری استطعماهم مثل ببیان
فما الحکمة الغراء في وضع ظاهر
مکان ضمیر إن ذاك لشان
فارشد علی عادات فضلك حیرتی
فما لی بها عندالبیان یدان
ترجمه أبیات: ۱- ای آقای ما قاضیالقضات و آنکه هر گاه چهرهاش آشکار گردد خورشید و ماه شرمسار شوند. ۲- و ای کسی که کف دستش روز بخشش و قلمش بر کاغذش دو دریایی هستند بهم پیوسته. ۳- و آنکه هرگاه سیاهی مشکل مسائلی پیش آید آن را با اندیشه همیشه روشن میزداید. ۴- کتاب خداوند را بزرگترین معجزه از برای بهترین کسی که جن و انس به او هدایت شوند دیدهام.۵- و از جمله جهات اعجاز آن اینکه الفاظش مختصر و معانیش گسترده است. ۶- ولی در سورهی الکهف آیهای یافتهام که اندیشه کردن دربارهاش مرا خسته کرده. ۷- و آن «استطعما أهلها» میباشد که میبینیم «استطعماهم» همین را بیان میکرد. ۸- پس حکمت عمده و روشن در این کار چیست که ظاهر به جای ضمیر قرار داده شود که این حتما برای جهتی است.
۹- پس راهنمایی کن چنانکه شیوههای فضیلت تو است حیرتم را برطرف ساز، که مرا در بیان آن دستی نیست.