معانی استفهام
اول: انکار، که معنی آن نفی و مابعد آن منفی است، لذا با (إلا) میآید، مانند فرموده خداوند:
﴿فَهَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾[الأحقاف: ۳۵].
﴿وَهَلۡ نُجَٰزِيٓ إِلَّا ٱلۡكَفُورَ﴾[سبأ: ۱۷].
و بر منفی عطف شده است در فرموده خداوند:
﴿فَمَن يَهۡدِي مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ﴾[الروم: ۲۹].
یعنی لایهدی، و از همینگونه است:
﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ﴾[الشعراء: ۱۱۱].
﴿أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَيۡنِ مِثۡلِنَا﴾[المؤمنون: ۴۷].
یعنی: لانؤمن،
﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَكُمُ ٱلۡبَنُونَ ٣٩﴾[الطور: ۳۹].
﴿أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ ٢١﴾[النجم: ۲۱].
یعنی: لا یکون هذا،
﴿أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ﴾[الزخرف: ۱۹].
یعنی: ماشهدوا خلقهم.
و بسیار میشود که تکذیب نیز همراهش هست، و آن در ماضی به معنی «لم یکن» و در مستقبل به معنی «لایکون» میباشد، مانند:
﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ...﴾[الإسراء: ۴۰].
یعنی: لم یفعل ذلك،
﴿أَنُلۡزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ﴾[هود: ۲۸].
یعنی: لایکون هذا الإلزام.
دوم: توبیخ، و بعضی آن را از قبیل إنکار شمردهاند با این فرق که اولی را إنکار ابطال، و دومی را إنکار توبیخ نامیدهاند، و معنی توبیخ آن است که: بنابر آنکه مابعدش واقع شده باشد شایسته است که نفی گردد، پس نفی در اینجا از روی عمد و قصد نیست ولی إثبات مقصود است، به عکس سابق، و از این قسم به تقریع نیز تعبیر میکنند، مانند:
﴿أَفَعَصَيۡتَ أَمۡرِي﴾[طه: ۹۳].
﴿أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ﴾[الصافات: ۹۵].
﴿أَتَدۡعُونَ بَعۡلٗا وَتَذَرُونَ أَحۡسَنَ ٱلۡخَٰلِقِينَ ١٢٥﴾[الصافات: ۱۲۵].
و بیشتر توبیخ در امر ثابتی واقع میشود که برانجام آن توبیخ و سرزنش میگردد چنانکه در مثالهای مذکور گشت، و بر ترک فعلی که شایسته بود انجام شود نیز توبیخ میکنند، مانند فرموده خداوند:
﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ﴾[فاطر: ۳۷].
﴿أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا﴾[النساء: ۹۷].
سوم: تقریر، و آن واداشتن مخاطب بر إقرار و إعتراف به أمری که نزد او ثابت است میباشد، ابن جنی گفته: و آن با هل بکار نمیرود، چنانکه با دیگر ادوات إستفهام استعمال میشود، و کندی گفته: بسیاری از علما درباره فرموده خداوند:
﴿هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ﴾[الشعراء: ۷۲-۷۳].
برآنند که «هل» در معنی تقریر و توبیخ با همزه شریک است؛ ولی من دیدهام که ابوعلی آن را نمیپذیرد، و او معذور است؛ زیرا که آن از قبیل انکار میباشد.
و ابوحیان از سیبویه نقل کرده که استفهام تقریر با هل واقع نمیشود، و تنها همزه در آن بکار میرود، سپس از یکی از علمای نحو نقل کرده که «هل» برای تقریر نیز میآید، چنانکه در فرموده خدای تعالی است:
﴿هَلۡ فِي ذَٰلِكَ قَسَمٞ لِّذِي حِجۡرٍ ٥﴾[الفجر: ۵].
و جمله با تقریر موجب است، لذا بر صریح موجب بر آن عطف شده، و بر صریح موجب عطف میگردد، گونه اول مانند فرموده خدای تعالی:
﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١ وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ ٢﴾[الشرح: ۱-۲].
﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فََٔاوَىٰ ٦ وَوَجَدَكَ﴾[الضحی: ۷].
﴿أَلَمۡ يَجۡعَلۡ كَيۡدَهُمۡ فِي تَضۡلِيلٖ ٢ وَأَرۡسَلَ﴾[الفیل: ۲-۳].
و گونه دوم مثل:
﴿أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا﴾[النمل: ۸۴].
بنابر بیانی که جرجانی تقریر کرده و آن را مانند:
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا﴾[النمل: ۱۴].
دانسته است.
و در حقیقت استفهام تقریر، همان استفهام انکار است، و انکار نفی است که بر نفی داخل شده، و نفی نفی اثبات میباشد، و از مثالهای آن:
﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥ﴾[الزمر: ۳۶].
﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡ﴾[الأعراف: ۱۷۹].
میباشد، و زمخشری از این قبیل دانسته:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ١٠٦﴾[البقرة: ۱۰۶].
چهارم: تعجب یا تعجیب (= به تعجب واداشتن)، مانند:
﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۸].
﴿مَا لِيَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ﴾[النمل: ۲۰].
و این قسم و دو قسم پیشین در این آیه جمع شده است:
﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ﴾[البقرة: ۴۴].
زمخشری گفته: همزه برای تقریر است با توبیخ و تعجب از حال آنها.
و احتمال تعجب و استفهام حقیقی هردو در این آیه هست:
﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ﴾[البقرة: ۱۴۲].
پنجم: عتاب و سرزنش، مانند:
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾[الحدید: ۱۶].
ابن مسعود سگفته: مدت بین مسلمان شدن آنها تا زمانی که به این آیه عتاب شدند از چهار سال بیشتر نشد. این را حاکم روایت کرده است. و از لطیفترین عتابهایی که خداوند بهترین خلایق را با آن عتاب نموده این آیه است:
﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ﴾[التوبة: ۴۳].
زمخشری از این آیه نیز به ادب الهی مؤدب نشد، و عادت بیادبی خود را رها ننمود.
ششم: یادآوری، و در آن نوعی اختصار هم هست، مانند فرموده خداوند:
﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَ﴾[یس: ۶۰].
﴿أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[البقرة: ۳۳].
﴿هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ﴾[یوسف: ۸۹].
هفتم: افتخار، مانند:
﴿أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ﴾[الزخرف: ۵۱].
هشتم: تفخیم، مانند:
﴿مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَا﴾[الکهف: ۴۹].
نهم: ترساندن و هولانگیختن، مانند:
﴿ٱلۡحَآقَّةُ ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ ٢﴾[الحاقة: ۱-۲].
﴿ٱلۡقَارِعَةُ ١ مَا ٱلۡقَارِعَةُ ٢﴾[القارعة: ۱-۲].
دهم: عکس آن، یعنی ساده گرفتن و تخفیف، مانند:
﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ﴾[النساء: ۳۹].
یازدهم: تهدید و وعید، مانند:
﴿أَلَمۡ نُهۡلِكِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٦﴾[المرسلات: ۱۶].
دوازدهم: بسیار نمودن، مانند:
﴿وَكَم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا﴾[الأعراف: ۳].
سیزدهم: تسویه، و آن استفهامی است که بر جملهای که بشود مصدر را جایگزین آن کرد داخل میشود مانند:
﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ﴾[البقرة: ۶].
چهاردهم: أمر، مانند:
﴿أَسۡلَمۡتُ﴾[آلعمران: ۲۰].
اسلام بیاورید.
﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ﴾[المائدة: ۹۱].
یعنی: انتهوا = دست بردارید،
﴿أَتَصۡبِرُونَ﴾[الفرقان: ۲۰].
یعنی: اصبروا = صبر کنید.
پانزدهم: تنبیه و توجه دادن، و آن از اقسام امر است، مانند:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ﴾[الفرقان: ۴۵].
نگاه کن که خداوند چگونه سایه را گسترانیده.
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَتُصۡبِحُ ٱلۡأَرۡضُ مُخۡضَرَّةً﴾[الحج: ۶۳].
این را مؤلف کشاف از سیبویه نقل کرده، و لذا فعل در جواب آن رفع داده شده است، و از این گونه دانستهاند:
﴿فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ ٢٦﴾[التکویر: ۲۶].
را، به جهت توجه دادن نسبت به گمراهی، و همچنین:
﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥ﴾[البقرة: ۱۳۰].
شانزدهم: ترغیب، مانند:
﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا﴾[البقرة: ۲۴۵].
﴿هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِيكُم﴾[الصف: ۱۰].
هفدهم: نهی، مانند:
﴿أَتَخۡشَوۡنَهُمۡۚ فَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَوۡهُ﴾[التوبة: ۱۳].
به دلیل اینکه جای دیگر آمده:
﴿فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ﴾[المائدة: ۴۴].
﴿مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ﴾[الانفطار: ۶].
یعنی: لا تغتر.
هجدهم: دعا، وآن مانند نهی است با این تفاوت که دعا از أدنی به أعلی است، مانند:
﴿أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ﴾[الأعراف: ۱۵۵].
یعنی: لاتهلکنا.
نوزدهم: راهنمایی خواستن، مانند:
﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا﴾[البقرة: ۳۰].
بیستم: تمنی، مانند:
﴿فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ﴾[الأعراف: ۵۳].
بیست و یکم: إستبطاء و دور شمردن، مانند:
﴿مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۲۱۴].
بیست و دوم: عرضه کردن، مانند:
﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾[النور: ۲۲].
بیست و سوم: تحضیض، مانند:
﴿أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ﴾[التوبة :۱۳].
بیست و چهارم: تجاهل، مانند:
﴿أَءُنزِلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ مِنۢ بَيۡنِنَا﴾[ص: ۸].
بیست و پنجم: تعظیم، مانند:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾[البقرة: ۲۵۵].
بیست و ششم: تحقیر، مانند:
﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي يَذۡكُرُ ءَالِهَتَكُمۡ﴾[الأنبیاء: ۳۶].
﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا﴾[الفرقان: ۴۱].
و این وجه و وجه قبلی محتمل است در قرائت:
﴿مِن فِرۡعَوۡنَ﴾[الدخان: ۳۱].
بیست و هفتم: اکتفاء و بسنده کردن، مانند:
﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾[الزمر: ۶۰].
بیست و هشتم: استبعاد و دور شمردن، مانند:
﴿وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّكۡرَىٰ﴾[الفجر: ۲۳].
بیست و نهم: مأنوس نمودن، مانند:
﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ ١٧﴾[طه: ۱۷].
سیام: مسخرگی و استهزاء نمودن، مانند:
﴿أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ﴾[هود: ۸۷].
﴿أَلَا تَأۡكُلُونَ ٩١ مَا لَكُمۡ لَا تَنطِقُونَ ٩٢﴾[الصافات: ۹۱-۹۲].
سیویکم: تأکید معنی أدات استفهامی که پیش از آن ذکر شده، مانند فرموده خداوند:
﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ ١٩﴾[الزمر: ۱۹].
عبدالطیف بغدادی گفته: یعنی: کسی که کلمه عذاب بر او حتمی شد پس تو او را خلاص نکنی، بنابراین (من) برای شرط، وفاء جواب شرط، وهمزه در (أفأنت) إعاده شده و تأکید نموده به جهت اینکه سخن طولانی شده است، و این از انواع آن است.
و زمخشری گفته: همزه دوم همان همزه اولی است، برای تأکید معنی انکار و استبعاد تکرار شده است.
سیودوم: اخبار، مانند:
﴿أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ﴾[النور: ۵۰].
﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ﴾[الإنسان: ۱].