الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

معانی استفهام

معانی استفهام

اول: انکار، که معنی آن نفی و مابعد آن منفی است، لذا با (إلا) می‌آید، مانند فرموده خداوند:

﴿فَهَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ[الأحقاف: ۳۵].

﴿وَهَلۡ نُجَٰزِيٓ إِلَّا ٱلۡكَفُورَ[سبأ: ۱۷].

و بر منفی عطف شده است در فرموده خداوند:

﴿فَمَن يَهۡدِي مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ[الروم: ۲۹].

یعنی لایهدی، و از همین‌گونه است:

﴿أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ[الشعراء: ۱۱۱].

﴿أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَيۡنِ مِثۡلِنَا[المؤمنون: ۴۷].

یعنی: لانؤمن،

﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَكُمُ ٱلۡبَنُونَ ٣٩[الطور: ۳۹].

﴿أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ ٢١[النجم: ۲۱].

یعنی: لا یکون هذا،

﴿أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ[الزخرف: ۱۹].

یعنی: ماشهدوا خلقهم.

و بسیار می‌شود که تکذیب نیز همراهش هست، و آن در ماضی به معنی «لم یکن» و در مستقبل به معنی «لایکون» می‌باشد، مانند:

﴿أَفَأَصۡفَىٰكُمۡ رَبُّكُم بِٱلۡبَنِينَ...[الإسراء: ۴۰].

یعنی: لم یفعل ذلك،

﴿أَنُلۡزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا كَٰرِهُونَ[هود: ۲۸].

یعنی: لایکون هذا الإلزام.

دوم: توبیخ، و بعضی آن را از قبیل إنکار شمرده‌اند با این فرق که اولی را إنکار ابطال، و دومی را إنکار توبیخ نامیده‌اند، و معنی توبیخ آن است که: بنابر آنکه مابعدش واقع شده باشد شایسته است که نفی گردد، پس نفی در اینجا از روی عمد و قصد نیست ولی إثبات مقصود است، به عکس سابق، و از این قسم به تقریع نیز تعبیر می‌کنند، مانند:

﴿أَفَعَصَيۡتَ أَمۡرِي[طه: ۹۳].

﴿أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ[الصافات: ۹۵].

﴿أَتَدۡعُونَ بَعۡلٗا وَتَذَرُونَ أَحۡسَنَ ٱلۡخَٰلِقِينَ ١٢٥[الصافات: ۱۲۵].

و بیشتر توبیخ در امر ثابتی واقع می‌شود که برانجام آن توبیخ و سرزنش می‌گردد چنانکه در مثالهای مذکور گشت، و بر ترک فعلی که شایسته بود انجام شود نیز توبیخ می‌کنند، مانند فرموده خداوند:

﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ[فاطر: ۳۷].

﴿أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا[النساء: ۹۷].

سوم: تقریر، و آن واداشتن مخاطب بر إقرار و إعتراف به أمری که نزد او ثابت است می‌باشد، ابن جنی گفته: و آن با هل بکار نمی‌رود، چنانکه با دیگر ادوات إستفهام استعمال می‌شود، و کندی گفته: بسیاری از علما درباره فرموده خداوند:

﴿هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ[الشعراء: ۷۲-۷۳].

برآنند که «هل» در معنی تقریر و توبیخ با همزه شریک است؛ ولی من دیده‌ام که ابوعلی آن را نمی‌پذیرد، و او معذور است؛ زیرا که آن از قبیل انکار می‌باشد.

و ابوحیان از سیبویه نقل کرده که استفهام تقریر با هل واقع نمی‌شود، و تنها همزه در آن بکار می‌رود، سپس از یکی از علمای نحو نقل کرده که «هل» برای تقریر نیز می‌آید، چنانکه در فرموده خدای تعالی است:

﴿هَلۡ فِي ذَٰلِكَ قَسَمٞ لِّذِي حِجۡرٍ ٥[الفجر: ۵].

و جمله با تقریر موجب است، لذا بر صریح موجب بر آن عطف شده، و بر صریح موجب عطف می‌گردد، گونه اول مانند فرموده خدای تعالی:

﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ ١ وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ ٢[الشرح: ۱-۲].

﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦ وَوَجَدَكَ[الضحی: ۷].

﴿أَلَمۡ يَجۡعَلۡ كَيۡدَهُمۡ فِي تَضۡلِيلٖ ٢ وَأَرۡسَلَ[الفیل: ۲-۳].

و گونه دوم مثل:

﴿أَكَذَّبۡتُم بِ‍َٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا[النمل: ۸۴].

بنابر بیانی که جرجانی تقریر کرده و آن را مانند:

﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗا[النمل: ۱۴].

دانسته است.

و در حقیقت استفهام تقریر، همان استفهام انکار است، و انکار نفی است که بر نفی داخل شده، و نفی نفی اثبات می‌باشد، و از مثالهای آن:

﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥ[الزمر: ۳۶].

﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡ[الأعراف: ۱۷۹].

می‌باشد، و زمخشری از این قبیل دانسته:

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ١٠٦[البقرة: ۱۰۶].

چهارم: تعجب یا تعجیب (= به تعجب واداشتن)، مانند:

﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ[البقرة: ۲۸].

﴿مَا لِيَ لَآ أَرَى ٱلۡهُدۡهُدَ[النمل: ۲۰].

و این قسم و دو قسم پیشین در این آیه جمع شده است:

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ[البقرة: ۴۴].

زمخشری گفته: همزه برای تقریر است با توبیخ و تعجب از حال آنها.

و احتمال تعجب و استفهام حقیقی هردو در این آیه هست:

﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ[البقرة: ۱۴۲].

پنجم: عتاب و سرزنش، مانند:

﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ[الحدید: ۱۶].

ابن مسعود سگفته: مدت بین مسلمان شدن آنها تا زمانی که به این آیه عتاب شدند از چهار سال بیشتر نشد. این را حاکم روایت کرده است. و از لطیفترین عتابهایی که خداوند بهترین خلایق را با آن عتاب نموده این آیه است:

﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ[التوبة: ۴۳].

زمخشری از این آیه نیز به ادب الهی مؤدب نشد، و عادت بی‌ادبی خود را رها ننمود.

ششم: یادآوری، و در آن نوعی اختصار هم هست، مانند فرموده خداوند:

﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَ[یس: ۶۰].

﴿أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ[البقرة: ۳۳].

﴿هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ[یوسف: ۸۹].

هفتم: افتخار، مانند:

﴿أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ[الزخرف: ۵۱].

هشتم: تفخیم، مانند:

﴿مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَا[الکهف: ۴۹].

نهم: ترساندن و هول‌انگیختن، مانند:

﴿ٱلۡحَآقَّةُ ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ ٢[الحاقة: ۱-۲].

﴿ٱلۡقَارِعَةُ ١ مَا ٱلۡقَارِعَةُ ٢[القارعة: ۱-۲].

دهم: عکس آن، یعنی ساده گرفتن و تخفیف، مانند:

﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ[النساء: ۳۹].

یازدهم: تهدید و وعید، مانند:

﴿أَلَمۡ نُهۡلِكِ ٱلۡأَوَّلِينَ ١٦[المرسلات: ۱۶].

دوازدهم: بسیار نمودن، مانند:

﴿وَكَم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا[الأعراف: ۳].

سیزدهم: تسویه، و آن استفهامی است که بر جمله‌ای که بشود مصدر را جایگزین آن کرد داخل می‌شود مانند:

﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ[البقرة: ۶].

چهاردهم: أمر، مانند:

﴿أَسۡلَمۡتُ[آل‌عمران: ۲۰].

اسلام بیاورید.

﴿فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ[المائدة: ۹۱].

یعنی: انتهوا = دست بردارید،

﴿أَتَصۡبِرُونَ[الفرقان: ۲۰].

یعنی: اصبروا = صبر کنید.

پانزدهم: تنبیه و توجه دادن، و آن از اقسام امر است، مانند:

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيۡفَ مَدَّ ٱلظِّلَّ[الفرقان: ۴۵].

نگاه کن که خداوند چگونه سایه را گسترانیده.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَتُصۡبِحُ ٱلۡأَرۡضُ مُخۡضَرَّةً[الحج: ۶۳].

این را مؤلف کشاف از سیبویه نقل کرده، و لذا فعل در جواب آن رفع داده شده است، و از این گونه دانسته‌اند:

﴿فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ ٢٦[التکویر: ۲۶].

را، به جهت توجه دادن نسبت به گمراهی، و همچنین:

﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥ[البقرة: ۱۳۰].

شانزدهم: ترغیب، مانند:

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا[البقرة: ۲۴۵].

﴿هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِيكُم[الصف: ۱۰].

هفدهم: نهی، مانند:

﴿أَتَخۡشَوۡنَهُمۡۚ فَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَوۡهُ[التوبة: ۱۳].

به دلیل اینکه جای دیگر آمده:

﴿فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ[المائدة: ۴۴].

﴿مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ[الانفطار: ۶].

یعنی: لا تغتر.

هجدهم: دعا، وآن مانند نهی است با این تفاوت که دعا از أدنی به أعلی است، مانند:

﴿أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ[الأعراف: ۱۵۵].

یعنی: لاتهلکنا.

نوزدهم: راهنمایی خواستن، مانند:

﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا[البقرة: ۳۰].

بیستم: تمنی، مانند:

﴿فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ[الأعراف: ۵۳].

بیست و یکم: إستبطاء و دور شمردن، مانند:

﴿مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِ[البقرة: ۲۱۴].

بیست و دوم: عرضه کردن، مانند:

﴿أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡ[النور: ۲۲].

بیست و سوم: تحضیض، مانند:

﴿أَلَا تُقَٰتِلُونَ قَوۡمٗا نَّكَثُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ[التوبة :۱۳].

بیست و چهارم: تجاهل، مانند:

﴿أَءُنزِلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ مِنۢ بَيۡنِنَا[ص: ۸].

بیست و پنجم: تعظیم، مانند:

﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ[البقرة: ۲۵۵].

بیست و ششم: تحقیر، مانند:

﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي يَذۡكُرُ ءَالِهَتَكُمۡ[الأنبیاء: ۳۶].

﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا[الفرقان: ۴۱].

و این وجه و وجه قبلی محتمل است در قرائت:

﴿مِن فِرۡعَوۡنَ[الدخان: ۳۱].

بیست و هفتم: اکتفاء و بسنده کردن، مانند:

﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ[الزمر: ۶۰].

بیست و هشتم: استبعاد و دور شمردن، مانند:

﴿وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّكۡرَىٰ[الفجر: ۲۳].

بیست و نهم: مأنوس نمودن، مانند:

﴿وَمَا تِلۡكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَىٰ ١٧[طه: ۱۷].

سی‌ام: مسخرگی و استهزاء نمودن، مانند:

﴿أَصَلَوٰتُكَ تَأۡمُرُكَ[هود: ۸۷].

﴿أَلَا تَأۡكُلُونَ ٩١ مَا لَكُمۡ لَا تَنطِقُونَ ٩٢[الصافات: ۹۱-۹۲].

سی‌ویکم: تأکید معنی أدات استفهامی که پیش از آن ذکر شده، مانند فرموده خداوند:

﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ ١٩[الزمر: ۱۹].

عبدالطیف بغدادی گفته: یعنی: کسی که کلمه عذاب بر او حتمی شد پس تو او را خلاص نکنی، بنابراین (من) برای شرط، وفاء جواب شرط، وهمزه در (أفأنت) إعاده شده و تأکید نموده به جهت اینکه سخن طولانی شده است، و این از انواع آن است.

و زمخشری گفته: همزه دوم همان همزه اولی است، برای تأکید معنی انکار و استبعاد تکرار شده است.

سی‌ودوم: اخبار، مانند:

﴿أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ[النور: ۵۰].

﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ[الإنسان: ۱].