چند تذکر
اول: اگر بپذیریم که مطلق را باید بر مقید حمل کرد، آیا از وضع لغت است یا قیاس؟ دو نظریه هست:
وجه اولی اینکه: از روشهای عرب آن است که اطلاق را خوش دارند، به جهت اکتفا کردن به مقید، و برای ایجاز و اختصار.
دوم: هر گاه محل مطلق جلوتر باشد؛ اگر هر دو حکم به یک معنی باشند، و فقط اختلافشان در اطلاق و تقیید باشد؛ پس اگر در مورد چیزی به أموری حکم شود، سپس در جایی برخی از آنها را بیاورد و درجای دیگری از بعضی آنها ساکت بماند، زمینهای برای ملحق نمودن نیست، مانند أمر به شستن اعضای چهارگانه در وضو و ذکرکردن دو عضو در تیمم که تیمم را بر وضو حمل نمیکنیم، و سر و پاها را با خاک مسح نمینماییم، و همچنین آزاد کردن برده و روزه گرفتن و غذا دادن در کفارهی ظهار به طور تخییر آمده، ولی در کفارهی قتل بر دو بخش اول و دوم آن اکتفا شده، و اطعام نیامده، پس نمیتوان آن را بر ظهار حمل نمود و روزه را به اطعام بدل کرد.