نوع شصت و سوم: در آیات متشابه
عدهای کتابهای جداگانهای در این باره تصنیف کردهاند، به گمانم اولین آنها کسائی بوده، و سخاوی آن را به نظم آورده، و کرمانی در توجیه آن کتاب البرهان فی متشابه القرآن را تألیف کرده است، و بهتر از آن درة التنزیل وغرة التأویل اثر ابوعبدالله رازی میباشد، و بهتر از این ملاک التأویل ابوجعفرابن الزبیر است که بر آن دست نیافتم. و قاضی بدرالدین ابن جماعه در این موضوع کتاب جالبی دارد به نام: کشف المعانی عن متشابه المثانی، و در کتاب اسرارالتنزیل من که نامش قطف الازهار فی کشف الاسرار است، مطالب بسیاری از این فن آمده است.
و مقصود از آن آوردن یک قصه در صورتهای گوناگون و فواصل مختلف میباشد، بلکه در یک جا مقدم و در جای دیگر مؤخر میآید، مانند فرموده خداوند در سورهی البقره:
﴿وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ﴾[البقرة: ۵۸].
و در سورهی الأعراف:
﴿وَقُولُواْ حِطَّةٞ وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا﴾[الأعراف: ۱۶۱].
و در سورهی البقره آمده:
﴿وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ﴾[البقرة: ۱۷۳].
و سایر جاهای قرآن:
﴿َمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ﴾[المائدة: ۳].
و یا در یک موضع زیادتی هست و جای دیگر آن زیادت نیست، مانند:
﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ﴾[البقرة: ۶].
در سورهی البقرة،
﴿وَسَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ﴾[یس: ۱۰].
در سوره یس. و در سورهی البقره آمده:
﴿وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُ﴾[البقرة: ۱۹۳].
و در سورهی الأنفال آمده:
﴿كُلُّهُۥ لِلَّهِ﴾[الأنفال: ۳۹].
و یا در یک مورد معرفه و مورد دیگر نکره، و یا یک جا مفرد و جای دیگر جمع، یا در جائی به حرفی و جای دیگر حرفی دیگر، یا در یک تعبیر به طور مدغم، و به تعبیری دیگر مفکوک میآید، و این نوع در نوع مناسبات تداخل میکند.
اینک مثالهایی با توجیه آنها میآوریم:
فرموده خدای تعالی در سورهی البقرة:
﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾[البقرة: ۲].
و در سوره لقمان:
﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّلۡمُحۡسِنِينَ...﴾[لقمان: ۳].
زیرا که وقتی در سورهی البقره تمام ایمان را ذکر کرد مناسب آمد که «متقین» بیاورد، و در آنجا چون رحمت را ذکر کرد مناسب شد که بفرماید: «المحسنین».
فرموده خدای تعالی:
﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا﴾[البقرة: ۳۵].
و در سورهی الاعراف آمده:
﴿فَكُلَا﴾[الأعراف: ۱۹].
به فاء گویند: چونکه در سورهی البقرة معنی سکنی اقامت گزیدن است، و در سورهی الاعراف مسکن گرفتن، و چون در سورهی البقرة نسبت قول به خدای تعالی است: (وقلنا یا آدم) مناسب شد اکرام بیشتری با واو بیان شود که بر جمع بین سکنی و خوردن دلالت میکند، لذا در آنجا فرمود: (رغداً) و (حیث شئتما) که أعم است، و چون در سورهی الأعراف خطاب: (ویا آدم) است، با فاء که بر ترتیب دلالت میکند تعبیر آمده، زیرا که خوردن از بهشت بعد از سکونت گزیدن میباشد، و (من حیث) که در اینجا آمده عمومیت معنی (حیث شئتما) را ندارد.
فرموده خدای تعالی:
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ﴾[البقرة: ۴۸].
و در جای دیگر پس از آن فرموده:
﴿وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ﴾[البقرة: ۱۲۴].
که کلمه «عدل» مقدم و مؤخر شده، و در یک جا قبول شفاعت، و جای دیگر سودمند بودن آن تعبیر گردیده است، درباره حکمت این آوردهاند که: ضمیر در «منها» در آیه اول به نفس اول برمیگردد، و در آیه دوم به نفس دوم، پس در آیه اول بیان کرد که نفس شفاعت کنندهای که بخواهد کفایت کند از غیر خودش، شفاعتش پذیرفته نمیشود، و از آن فدیهای نخواهند گرفت، و شفاعت مقدم شد؛ زیرا که شافع شفاعت را بر فدیه مقدم میدارد، و در آیه دوم بیان فرمود که از نفس مورد بازخواست و مجرم فدیه از خودش پذیرفته نمیشود، و شفاعت کسی نیز برای او سودمند نیست، و عدل را مقدم داشت بدین جهت که نیاز به شفاعت هنگام رد آن میباشد، لذا در آیه اول فرمود: ( لایقبل منها عدل) و در آیه دوم: (ولا تنفعها شفاعة) زیرا که شفاعت از شافع پذیرفته میشود و برای مشفوعله سود میبخشد.
فرموده خدای تعالی:
﴿وَإِذۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾[البقرة: ۴۹].
و در سوره ابراهیم:
﴿وَيُذَبِّحُونَ﴾[ابراهیم: ۶].
با واو آمده؛ زیرا که آیه اول از خطاب خدای تعالی به آنان است، لذا برای تکرم در خطاب محنتهایشان را شمارش ننموده، و در آیه دوم از زبان موسی است پس آنها را شمرده است، و در سورهی الأعراف:
﴿يُقَتِّلُونَ﴾[الأعراف: ۱۴۱].
آمده که یکی از انواع سخن به نام تفنن است.
فرموده خدای تعالی:
﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ...﴾[البقرة: ۵۸].
و در سورهی الاعراف با تفاوت چند لفظ آمده، و نکتهاش آن است که آیه بقره در معرض تذکر نعمتهایی است که به آنان عطا شده چنانکه فرموده:
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ...﴾[البقرة: ۴۷].
لذا مناسب شد که قول را به خدای تعالی نسبت دهد، و نیز کلمه (رغداً = لذتبخش) که نعمت با آن تمامتر است، و باز مناسب آمد که:
﴿وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا﴾[البقرة: ۵۸].
مقدم شود، و (خطایاکم) چونکه جمع کثرت است بکار رود، و واو در (وسنزید) که بر جمع بین دو امر دلالت دارد، و فاء در (فکلوا) به جهت اینکه أکل = خوردن مترتب بر دخول است؛ تمان اینها مناسب افتاده است. وآیهای که در سورهی الاعراف است با مطلبی که متضمن توبیخ آنهاست اغاز شده که گفتند:
﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞ﴾[الأعراف: ۱۳۸].
و گوساله پرستیدند، لذا مناسب شد:
﴿وَإِذۡ قِيلَ لَهُمُ﴾[الأعراف: ۱۶۱].
و ترک کلمه «رغد» و چون سکونت با خوردن جمع میشود فرمود: (وکلوا) و مناسب آمد مقدم داشتن تذکر آمرزش خطاها، و ترک واو در (سنزید) و چون در سوره الأعراف هدایت کنندگان به صورت بعض ذکر شدهاند که:
﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ﴾[الأعراف: ۱۵۹].
مناسب شد که در هنگام ذکر ظالمین نیز چنین بیاید،
﴿ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ﴾[الأعراف: ۱۶۲].
ولی در سورهی البقره ترک شده است. و در سورهی البقره به سالم ماندن غیرظالمین اشاره شده چون تصریح کرده که عذاب بر متصفان به ظلم نازل گشت، و «إرسال» از «إنزال» مؤثرتر است، لذا در سورهی البقره که نعمت ذکر شده با آن مناسب آمد، و آیه البقره را با؛
﴿يَفۡسُقُونَ﴾[البقرة: ۵۹].
و لازمهاش ظلم نیست، ولی لازمه ظلم فسق میباشد، پس هر لفظی با سیاق خود مناسب افتاد.
و همچنین در البقرة:
﴿فَٱنفَجَرَتۡ﴾[البقرة: ۶۰].
و در الأعراف:
﴿فَٱنۢبَجَسَتۡ﴾[الأعراف: ۱۶۰].
آمده، چونکه انفجار در بسیاری آب بلیغتر است، لذا در سیاق یاد نعمتها تعبیر به آن مناسب شد.
فرموده خدای تعالی:
﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ﴾[البقرة: ۸۰].
و در سوره آل عمران آمده:
﴿مَّعۡدُودَٰتٖ﴾[آلعمران: ۲۴].
ابن جماعه گفته: چونکه گوینده این حرف دو فرقه از یهود میباشند که یکی از آنها گفته: چهل روز عذاب خواهیم شد به تعداد روزهای عبادت کردن گوساله از ناحیه پدران آنها، پس آیه البقره محتمل است فرقه دوم را مقصود داشته باشد که با جمع کثرت تعبیر آورده، و در آل عمران فرقه اول که به جمع قلت تعبیر شده است.
و ابوعبدالله رازی گفته: این از باب تفنن است.
فرموده خدای تعالی:
﴿إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰ﴾[البقرة: ۱۲۰].
و در سوره آل عمران فرموده:
﴿إِنَّ ٱلۡهُدَىٰ هُدَى﴾[آلعمران: ۷۳].
زیرا که منظور از «هدی» در سورهی البقره تحویل قبله است، و در آل عمران مراد دین است، چون پیش از آن آمده: (لمن تبع دینکم) یعنی: همانا دین خداوند اسلام است.
فرموده خدای تعالی:
﴿ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا﴾[البقرة: ۱۲۶].
و در سوره ابراهیم فرموده:
﴿هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا﴾[ابراهیم: ۳۵].
زیرا که اولی دعای ابراهیم پیش از آباد شدن مکه است، هنگامی که هاجر و اسماعیل را در بیابان آنجا ترک گفت، پس دعا کرد که آن بیابان شهر شود، و آیه دوم دعای آن حضرت پس از بازگشت به آنجا و سکونت گرفتن طایفه جرهم در آن، و آباد شدنش میباشد، پس برای امنیت آن بلد دعا کرد.
فرموده خدای تعالی:
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا﴾[البقرة: ۱۳۶].
و در سوره آل عمران است:
﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا﴾[آلعمران: ۸۴].
چون اولی خطاب به مسلمانان و دومی خطاب به پیغمبراکرمصمیباشد و با «إلی» از هر جهت پایان داده میشود، ولی با «علی» جز از یک جهت که بلندی باشد آورده نمیشود، و قرآن از هر جهتی که تبلیغ کنندهاش بیاورد به مسلمانان میرسد، ولی بر پیغمبر صاز جهت بالا آمد، پس مناسب شد که بفرماید: «علینا» از همین روی آنچه از جهت پیغمبر صاست بیشتر با «علی» است و آنچه در جهت امت است بیشتر با «إلی».
فرموده خدای تعالی:
﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَا﴾[البقرة: ۱۸۷].
و پس از آن فرموده:
﴿فَلَا تَعۡتَدُوهَا﴾[البقرة: ۲۲۹].
زیرا که اولی پس از چند نهی بیان شده، و دومی بعد از چند امر، پس مناسب آمد که از تعدی و تجاوز بر آنها نهی آید به اینکه در همان مرز توقف گردد.
فرموده خدای تعالی:
﴿نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾[آلعمران: ۳].
و فرموده:
﴿وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ﴾[آلعمران: ۳].
زیرا که قرآن بتدریج نازل شد پس مناسب است: «نزل» از آن تعبیر گردد که بر تکرار فرود آمدن دلالت دارد، ولی تورات و انجیل یکجا نازل شدهاند.
فرموده خدای تعالی:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ﴾[الأنعام: ۱۵۱].
و در سوره الاسراء آمده:
﴿خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ﴾[الإسراء: ۳۱].
زیرا که أولی خطاب به فقرایی است که مستمند هستند، یعنی: فرزندانتان را از جهت فقری که در شما هست مکشید، و لذا نیکو شد که بفرماید: (نحن نرزقکم = ما شما را روزی میدهیم) که با آن تنگدستی شما برطرف شود، سپس فرمود: «وإیاهم» یعنی همگیتان را روزی میدهیم، و در آیه دوم خطاب به افراد بینیاز و غنی است؛ یعنی آنها را از ترس فقری که به سبب آنها برایتان حاصل شود مکشید، از همین روی نیکو آمد: (نحن نرزقهم وإیاکم = ما آنها را روزی دهیم و شما را).
فرموده خدای تعالی:
﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[الأعراف: ۲۰۰].
و در سوره فصلت آمده:
﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ﴾[فصلت: ۳۶].
ابن جماعه گفته: چون آیه سورهی الاعراف اول نازل شده، و آیه سوره فصلت پس از آن فرود آمده است پس معرفه آوردن در آن خوب بود، یعنی: او است شنوای دانایی که پیشتر یاد شد هنگام اشاره به وسوسه شیطان.
فرموده خدای تعالی:
﴿ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ بَعۡضُهُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾[التوبة: ۶۷].
و درباره مؤمنین فرموده:
﴿بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ﴾[التوبة: ۷۱].
و درباره کفار فرموده:
﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٍ﴾[الأنفال: ۷۳].
زیرا که منافقین بر یک دین معین و آیین روشنی با هم یار نبودند، پس بعضی از آنها یهودی و بعضی دیگر مشرک بودند، لذا فرمود: (من بعض) یعنی: در شک و نفاق، و مؤمنین بر دین اسلام پشتوانه یکدیگرند، و همینطور کفاری که کفر خود را آشکار میکردند همگی یار و کمک یکدیگر و همدست و مصمم بر یاری کردن بودند برخلاف منافقین، چنانکه خدای تعالی فرموده:
﴿تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰ﴾[الحشر: ۱۴].
«آنها (منافقین) را جمع و متفق میپنداری و حال آنکه دلهایشان پراکنده است».
و اینها مثالهایی است که روشنی بخش میباشند، و در نوع تقدیم و تأخیر و نوع فواصل و انواع دیگری نیز مثالهای بسیاری گذشت.