الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

علل ابهام در قرآن

علل ابهام در قرآن

ابهام در قرآن سببهایی دارد:

یکی: بی‌نیاز بودن از ذکر آن چون در جای دیگر بیان شده، مانند:

﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ[الفاتحة: ۷].

که در این آیه بیان شده است:

﴿مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَ[النساء: ۶۹].

دوم: اینکه به خاطر بودن آن متعین باشد، مانند فرموده خداوند:

﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ[البقرة: ۳۵].

«و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت سکونت گزین».

و نفرمود: تو و حوا؛ زیرا که جز او کسی همسر آدم نبود.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ[البقرة: ۲۵۸].

«آیا ندیدی آن را که با ابراهیم درباره پروردگارش بحث کرد».

که منظور نمرود است، و نیاوردن نامش برای شهرت آن می‌باشد؛ زیرا که به سوی او فرستاده شده بود، گویند: بدین جهت خداوند فرعون را در قرآن نام برده و نمرود را نام نبرده که فرعون هوشیارتر از او بود، چنانکه از جوابهایش به موسی برمی‌آید، و نمرود کودن بود، لذا گفت:

﴿أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُ[البقرة: ۲۵۸].

«من زنده می‌کنم و می‌میرانم».

و یک نفر محکوم را کشت و دیگری را آزاد کرد (و نام این را میراندن و زنده کردن گذاشت) و این به خاطر نهایت کودنی او بود.

سوم: به قصد پوشاندن او از باب عطوفت، مانند:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ ٢٠٤[البقرة: ۲۰۴].

که او اخنس بن شریق می‌باشد که بعداً مسلمان شده و وضعش خوب شد.

چهارم: اینکه در تعیین آن فایده مهمی نباشد، مانند:

﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ[البقرة: ۲۵۹].

«یا همچون کسی که بر قریه‌ای گذشت».

﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ[الأعراف: ۱۶۳].

««و از آنها درباره آن قریه سؤال کن».

پنجم: تذکر اینکه عمومیت دارد، و مختص به فرد معینی نیست، به خلاف اینکه تعیین گردد، مانند:

﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا[النساء: ۱۰۰].

ششم: تعظیم آن با توصیف کامل نه اسم بردن، مانند:

﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ[النور: ۲۲].

﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ[الزمر: ۳۳].

﴿إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ[التوبة: ۴۰].

که در تمام اینها مراد صدّیق اكبر ساست.

هفتم: تحقیر آن با توصیف ناقص، مثل:

﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ ٣[الکوثر: ۳].