الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

طبقه‌ی تابعین

طبقه‌ی تابعین

شیخ الإسلام ابن تیمیه گفته: «داناترین مردم به تفسیر اهل مکه هستند؛ زیرا که شاگردان ابن عباس بوده‌اند مانند: مجاهد و عطاء بن أبی رباح و عکرمه غلام ابن عباس، و سعیدبن جبیر و طاوس و دیگران و همچنین در کوفه شاگردان ابن مسعود بودند، و علمای اهل مدینه در تفسیر مانند زیدبن أسلم که فرزندش عبدالرحمن بن زید و مالک‌بن انس از او گرفتند بوده‌اند».

از افراد مبرز آنها مجاهد است که فضل بن میمون گوید: شنیدم مجاهد می‌گفت: سی بار قرآن را بر ابن عباس عرضه کردم.

و نیز از او آمده: سه نوبت مصحف را بر ابن عباس خواندم، در هر آیه وقف می‌کردم، و از او می‌پرسیدم در چه باره نازل شده؟ و چگونه بوده است؟

و خصیف گفته: داناترین آنها (تابعین) در تفسیر مجاهد بوده است.

و ثوری گفته: اگر تفسیر از مجاهد به دستت آمد برای تو بس است.

ابن تیمیه گفته: و لذا امام شافعی و امام بخاری و دیگران از اهل علم بر تفسیر او اعتماد می‌کردند.

می‌گویم: و غالب آنچه فریابی در تفسیرش آورده از او است، و آنچه از ابن عباس یا غیر او می‌آورد جداً کم است.

* * *

و از جمله آنها سعیدبن جبیر است، سفیان ثوری گفته: تفسیر را از چهار تن بگیرید: از سعیدبن جبیر، و مجاهد، و عکرمه، و ضحاک.

و قتاده گفته: اعلم تابعین چهارتن بودند: عطاء بن أبی رباح در مناسک داناتر بوده، و سعیدبن جبیر در تفسیر اعلم بود، و عکرمه در سیر و تاریخ اعلم بود، و حسن در حلال و حرام اعلم بود.

* * *

و از جمله آنها عکرمه غلام ابن عباس است، شعبی گفته: کسی نسبت به کتاب خدا داناتر از عکرمه نماند، و سماک بن حرب گفته: شنیدم عکرمه گفت: میان دو جلد قرآن را تفسیر کرده‌ام.

و عکرمه گفته: ابن عباس پاهایم را می‌بست و به من قرآن و حدیث می‌آموخت.

و ابن ابی حاتم از سماک آورده که گفت: عکرمه گفت: هرچه از قرآن برایتان حدیث می‌کنم از ابن عباس است.

* * *

و از جمله آنها حسن بصری، و عطاء بن ابی رباح، و عطاء بن ابی سلمه خراسانی، و محمدبن کعب قرظی، و ابو العالیه، و ضحاک بن مزاحم، و عطیه عوفی، و قتاده، و زیدبن أسلم، و مره همدانی، و ابومالک می‌باشند، و در پی آنها: ربیع‌بن أنس، و عبدالرحمن بن زیدبن أسلم، و چند تن دیگر بوده‌اند.

اینان قدمای مفسرین هستند و بیشتر اقوال خود را از صحابه گرفته‌اند.

* * *

سپس بعد از این طبقه تفاسیری تألیف شد که اقوال صحابه و تابعین را جمع می‌کرد، مانند: تفسیر سفیان بن عیینه، و وکیع بن الجراح، و شعبه بن الحجاج، و یزیدبن هارون، و عبدالرزاق، و آدم بن ابی ایاس، و اسحاق بن راهویه، و روح بن عباده، و عبدبن حمید، و سنید، و أبی بکر بن أبی شبیه و دیگران.

* * *

و پس از آنها ابن جریر طبری است، و تفسیر او اجل و اعظم تفاسیر می‌باشد.

سپس ابن ابی حاتم و ابن ماجه و حاکم و ابن مردویه، و ابوالشیخ بن حیان، و ابن المنذر و چند تن دیگر، و تمام آنها مسند است از صحابه و تابعین و پیروان ایشان نقل شده، و در آنها چیز دیگر نیست مگر ابن جریر که اقوال را بررسی و توجیه نموده و بر یکدیگر ترجیح می‌دهد، و از اعراب و نتیجه‌گیری از آنها نیز بحث می‌کند، و از این جهت بر آنها برتری دارد.

سپس بسیاری در تفسیر تألیف کردند، که اسانید را کوتاه نمودند، و اقوال را به طور ناقص نقل کردند، و از اینجا دروغ‌ها پدید آمد، و صحیح و سقیم به هم آمیخت، سپس طوری شد که هر کس قولی به نظرش درست می‌آمد آن را می‌آورد؛ و هرچه به خاطرش می‌رسید ذکر می‌کرد و بر آن اعتماد می‌نمود، و سپس کسی که پس از او می‌آمد به خیال اینکه اصلی دارد آن را از او نقل می‌کرد؛ بدون اینکه به بررسی آنچه از سلف صالح رسیده، و از افرادی که در تفسیر مرجع بوده‌اند وارد شده بپردازد، تا آنجا که دیدم کسی درباره فرموده‌ی خدای تعالی: ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَده قول تقریباً حکایت کرده است، و حال آنکه تفسیر آن به یهود و نصاری از پیغمبر اکرم صو تمام اصحاب و تابعین و اتباع آنان روایت شده است؛ تا جایی که ابن أبی حاتم گفته: درباره‌ی آن بین مفسرین اختلافی نمی‌دانم.

سپس عده‌ای تصنیف کردند که در علوم خاصی مهارت داشتند، پس هر یک از آنان به همان فنی که در آن سرآمد بود در تفسیر خود اکتفا می‌کرد، نحوی را می‌بینی که جز به اعراب و بسیار کردن وجوه محتمل در آن، و نقل قواعد و مسائل و فروع و مطالب مورد اختلاف نحو همت دیگری ندارد، مانند زجاج و واحدی در البسیط و ابوحیان در البحر و النهر.

و اخباری هیچ کاری جز قصه‌ها و حکایت‌ها، و خبرهای گذشتگان ندارد، و خواه صحیح باشد یا باطل آنها را می‌آورد، مانند ثعلبی.

و فقیه کم می‌ماند که تمام فقه را از باب طهارت گرفته تا بیان احکام کنیزان در تفسیر بگنجاند، و بسا که دلایل فروع فقهی را بیاورد بدون اینکه به آیه مربوط باشد، و درصدد پاسخ به مخالفین بر می‌آید، مانند قرطبی.

و صاحب علوم عقلی ـ به ویژه امام فخرالدین رازی ـ تفسیر خود را با اقوال حکما و فلاسفه و مانند اینها پر کرده، و از مطلبی به مطلب دیگر منتقل گردیده تا اینکه خواننده را از مطابقت نداشتن آن با آیه تعجب گیرد، ابوحیان در البحر گفته: امام رازی در تفسیر خود چیزهای بسیاری را جمع کرده که در علم تفسیر نیازی به آنها نیست؛ و از همین جهت است که یکی از علما گفته: در آن همه چیز هست جز تفسیر!.

و بدعتگزار منظوری جز تحریف آیات و منطبق ساختن آنها بر مذهب فاسد خود ندارد؛ به طوری که هرگاه از دور چیزی به چشمش بخورد آن را می‌رباید، و هر جا که کوچک‌ترین زمینه‌ای ببیند به آن سرعت گیرد، بلقینی گفته: از کشاف با انبرها مذهب اعتزال را بیرون کشیدم، از فرموده‌ی خدای تعالی در تفسیر: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَ[آل‌عمران: ۱۸۵]. و کدام رستگاری بالاتر از داخل شدن به بهشت! که با این جمله به عدم رؤیت اشاره کرده است.

و از ملحد مپرس که در آیات خداوند به کفر و الحاد پرداخته و به او آنچه نفرموده تهمت زده است، چنان که یکی از آنها درباره فرموده‌ی خداوند: ﴿إِنۡ هِيَ إِلَّا فِتۡنَتُكَ[الأعراف: ۱۵۵]. گفته: هیچ چیز بر بندگان از پروردگارشان زیانبارتر نیست، و درباره ساحران موسی چیزهایی به هم بافته، و گفته‌ی رافضیان درباره‌ی: ﴿يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗ[البقرة: ۶۷]. آنچه گفته‌اند.

و بر این گونه مطالب حمل می‌شود روایتی که ابویعلی و دیگران از حذیفه آورده‌اند که پیغمبر اکرم صفرمود: «همانا در امت من قومی هستند که قرآن را می‌خوانند و آن را همچون خرمای بد پراکنده می‌سازند، و برخلاف تأویل آن تأویلش می‌کنند».

اگر بگویی: پس به کدامین تفسیر ارشاد می‌کنی، و بیننده را بر اعتماد بر آن امر می‌نمایی!

می‌گویم: تفسیر امام محمد بن جریر طبری که علمای معتبر اجماع کرده‌اند که در تفسیر مانند آن تألیف نشده [۵۱]. نووی در تهذیب خود گفته: کتاب ابن جریر در تفسیر احدی مانندش تصنیف نکرده است.

و به تفسیری که جامع تمام نیازهای تفسیری است آغاز کرده‌ام، از تفاسیر منقول و اقوالی که گفته‌اند، و استنباط‌ها و اشارات و اعراب‌ها و لغات و نکته‌های بلاغت و محاسن بدیع و امور دیگری که در آن بگنجانم، و با آن دیگر نیازی به تفسیر دیگری اصلاً نباشد، و آن را مجمع‌البحرین و مطلع‌البدرین نامیدم، و آن همان تفسیری است که این کتاب را مقدمه آن قرار دادم، و از خداوند می‌خواهم در تکمیل آن یاریم کند.

و چون سخن ما در آنچه خواستیم در این کتاب آوریم پایان یافت، به جاست که آن را با آنچه از پیغمبر صرسیده ـ از تفسیرهایی که مرفوع بودن آنها تصریح شده ـ خاتمه دهم، که این از امور مهمی است که باید استفاده شود، البته این احادیث به جز آنهایی است که درباره اسباب نزول آمده است:

[۵۱] شیخ الإسلام ابن تیمیه در مقدمه فی أصول التفسیر، صفحه‌ی: ۸۱ گفته است: تفسیر محمد بن جریر طبری از بهترین و والاترین تفاسیرمأثور است. [مصحح]