الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

فصلی [در جهت نیاز به تفسیر]

فصلی [در جهت نیاز به تفسیر]

و اما در جهت نیاز به تفسیر: بعضی گفته‌اند: بدان که روشن و معلوم است که خداوند به آنچه می‌فهمند بندگانش را مخاطب قرار داده؛ و لذا هر پیامبری را به زبان قومش فرستاد، و کتابش را بر لغت آنها نازل ساخت، و احتیاج به تفسیر به خاطر چیزی است که پس از تقریر قاعده‌ای بیان می‌شود؛ قاعده این است که هر کس از افراد بشر کتابی وضع کند چنان است که خودش بدون شرح آن را بفهمد، و برای سه امر نیاز به شرح واقع شد:

اول: کمال فضیلت کتاب، که به خاطر قوت علمی، معانی ظریف را در لفظ موجزی جمع کرده که بسا فهمیدن مراد از آن دشوار باشد، پس مقصود از شرح ظهور آن معانی مخفی است، از همین روی شرحی که بعضی از پیشوایان خود بر تصنیفش نگاشته از شرح دیگران دلالتش بر مراد بهتر است.

دوم: به غفلت سپردن بعضی از تتمه‌های مسأله، و یا شروط آن، از جهت اعتماد بر وضوح مطلب، یا از جهت اینکه از علم دیگری است، پس شارح به ناچار آنچه حذف شده بیان می‌کند، و رتبه‌اش را نیز توضیح می‌دهد.

سوم: اینکه لفظ چند معنی را محتمل باشد چنان که مجاز و مشترک و دلالت التزام چنین می‌باشند، پس شارح منظور مصنف و رجحان رأی او را بیان می‌کند. و گاهی ممکن است در تصانیف غلط و سهو یا تکرار یا حذف مبهم و امثال اینها که هیچ بشری از آن مبری نیست، واقع شود، که شارح آنها را باید تذکر دهد.

اکنون که این قاعده را شناختی بدان که: قرآن به زبان عربی در زمان فصیح‌ترین عرب نازل شد، و آنها ظواهر و احکام قرآن را می‌دانستند، و اما باطن‌های دقیق آن پس از بحث و نظر برایشان روشن می‌شد، و در بیشتر آنها از پیغمبر صسؤال می‌کردند، چنان که وقتی آیه کریمه: ﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲]. نازل گشت گفتند: کدام یک از ما بر خودش ظلم نکرده! پس پیغمبر صآن را تفسیر فرمود؛ و بر آن استدلال کرد به فرموده‌ی خداوند: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ[لقمان: ۱۳]. و مانند سؤال عایشه صدیقه از حساب یسیر که فرمود: «همان عرضه کردن است»، و مانند قصه عدی بن حاتم در مورد خیط أبیض و خیط اسود، و غیر اینها ... از پرسش‌هایی که از آن حضرت می‌کردند و ما علاوه بر آنچه آنها نیاز داشتند که بیاموزند، نیاز داریم که احکام ظواهر را نیز تعلیم بگیریم؛ زیرا که به مدارک احکام لغت بدون آموزش دسترسی نداریم، بنابراین ما از همه آنها به تفسیر نیازمندتریم، و معلوم است که تفسیر قسمتی از آن از قبیل بسط و توضیح الفاظ موجز و کشف معانی آنهاست، و بخشی دیگر از قبیل ترجیح بعضی از احتمالات بر بعض دیگر است.

و خویی گفته: علم تفسیر دشوار و آسان است، دشواری آن از چند جهت ظاهر می‌باشد، روشن‌ترین آنها اینکه: قرآن سخن متکلمی است که مردم با شنیدن از او مرادش را درک نکرده‌اند، رسیدن به او هم ممکن نیست، برخلاف امثال و اشعار و مانند اینها که انسان می‌تواند از او بداند به اینکه از خودش بشنود یا از کسی که از او شنیده باشد، و اما تفسیر قرآن به طور قطع فهمیده نمی‌شود مگر در صورتی که از پیغمبر صشنیده شود، و این جز در آیات کمی متعذر و نشدنی است، پس علم به مراد از آیات با نشانه‌ها و دلایلی استنباط می‌شود، و حکمتش آن است که خدای تعالی خواسته بندگانش در کتابش تفکر کنند، پس پیامبرش را امر نفرمود که مراد او را به طور نص بیان نماید.