[تفسیر صحابه]
ده تن از صحابه در تفسیر شهرت یافتهاند: خلفای چهارگانه و ابن مسعود، و ابن عباس، و ابی بن کعب، و زیدبن ثابت، و ابوموسی اشعری، و عبدالله بن زبیر ش.
اما خلفای اربعه: بیشتر از همه آنها از علی بن ابی طالبسروایت شده، و روایت از آن سه بسیار کم است، و مثل اینکه علتش زودتر وفات نمودن آنهاست، چنان که همین سبب در کمی روایت ابوبکر سنسبت به حدیث است، من در تفسیر از ابوبکرسجز آثار بسیار اندکی که شاید از ده تجاوز نکند به خاطر ندارم، ولی از علی سروایت بسیاری رسیده است، معمر از وهببن عبدالله از ابوالطفیل آورده که گفت: دیدم علی سخنرانی میکند، و میگفت: «از من بپرسید، پس به خدا سوگند که از چیزی از من نپرسید مگر اینکه به شما خبر دهم، و از من دربارهی کتاب خدا سؤال کنید که به خدا سوگند هیچ آیهای نیست مگر اینکه من میدانم در شب نازل شده یا روز، و آیا در دشت فرود آمده یا در کوه».
و ابونعیم در حلیه از ابن مسعود آورده که گفت: «همانا قرآن بر هفت حرف نازل شد، و هیچ حرف آن نیست مگر اینکه ظاهر و باطنی دارد، و به درستی که علیبن ابیطالب علم ظاهر و باطن را دارد».
و نیز از طریق ابوبکربن عیاش از نصیربن سلیمان احمسی از پدرش از علیسآورده که فرمود: «به خدا سوگند که هیچ آیهای نازل نشد مگر اینکه دانستهام دربارهی چه، و در کجا نازل شد، به راستی که پروردگارم به من دل پر فهم و زبان پر سؤالی بخشیده است».
* * *
و از ابن مسعود بیشتر از علی روایت آمده است. و ابن جریر و دیگران از او آوردهاند که گفت: «به آنکه جز او خدایی نیست سوگند که هیچ آیهای از کتاب خدا فرود نیامد مگر اینکه میدانم درباره که و کجا نازل شد؟ و اگر کسی را بشناسم که نسبت به کتاب الله از من داناتر است، و دسترسی به او باشد به نزدش خواهم رفت».
و ابونعیم از ابوالبختری آورده که: به علی گفتند: ما را از ابن مسعود خبر کن، فرمود: قرآن و سنت را آموخت و سپس دست کشید، و همینقدر علم کافی است.
* * *
و اما ابن عباس ترجمان قرآن است که پیغمبر صدربارهاش چنین دعا کرد: «خدایا او را در دین فقیه گردان و تأویل را به او تعلیم کن»، و نیز در حق او گفت: «خدایا حکمت به ا و عطا کن» و به روایتی دیگر: «خدایا حکمت را تعلیمش فرما».
و ابونعیم در حلیه از ابن عمر آورده که گفت: رسول خدا صبرای عبدالله بن عباس دعا کرد و گفت: «خدایا در او برکت قرار ده و از او منتشر گردان».
و از طریق عبدالمؤمن بن خالد از عبدالله بن بریده از ابن عباس آورده که گفت: به محضر پیغمبر صرفتم در حالی که جبرئیل نزد آن جناب بود، پس جبرئیل به آن حضرت عرضه داشت: او از دانشمندان این امت خواهد شد، پس دربارهاش به نیکی سفارش کن.
و از طریق عبدالله بن خراش از عوام بن حوشب از مجاهد آورده که گفت: ابن عباس گفت: رسول خدا صبه من فرمود: «خوب ترجمان قرآن هستی تو».
و بیهقی در دلایل از ابن مسعود آورده که گفت: «عبدالله بن عباس خوب ترجمانی برای قرآن است».
و ابونعیم از مجاهد آورده که گفت: ابن عباس به خاطر علم بسیارش دریا نامیده میشد.
و از ابن الحنفیه آورده که گفت: ابن عباس دانشمند این امت بود.
و از حسن آورده که گفت: ابن عباس نسبت به قرآن در منزلتی بود که عمر فاروق میگفت: «آن جوان میانسال؛ راستی که زبانی سؤالمند و دلی پر فهم دارد».
و از طریق عبداللهبن دینار آورده که شخصی نزد ابن عمر آمده و از آیه: ﴿ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَا﴾[الأنبیاء: ۳۰]. سؤال کرد، پس به او گفت: به نزد ابن عباس برو از او سؤال کن، و سپس نزد من بیا و خبرم ده، آن شخص نزد ابن عباس رفت و از او سؤال کرد، پس وی گفت: آسمانها بسته بودند و باران نمیباریدند، و زمین بسته بود که گیاه نمیرویانید، پس آن را با باران و این را با گیاه باز کرد. آنگاه سؤالکننده نزد ابن عمر آمد و جواب ابن عباس را برایش باز گفت، پس ابن عمر گفت: من میگفتم چقدر تعجب دارم از جرأت ابن عباس بر تفسیر قرآن، ولی اکنون دانستم که علم بسیاری به او داده شده است.
و امام بخاری از طریق سعیدبن جبیر از ابن عباس آورده که گفت: عمر مرا در مجلس سالخوردگان شریک میكرد، پس انگار بعضی از آنها در دل از این کار عمر رنجیده شده و گفته بود: چرا این را در جلسه ما میآورد، و حال آنکه فرزندان ما همسال اویند! پس عمر گفته بود: این از خاندانی است که میدانید، و روزی آنها را فرا خواند، مرا نیز خواست ـ پس جز این ندانستم که آن روز برای اینکه کفایت مرا به آنان نشان دهد دعوتم کرده ـ پس گفت: درباره فرمودهی خدای تعالی: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ ١﴾[النصر: ۱]. چه میگویید؟ بعضی گفتند: مأمور شدهایم که هرگاه خداوند ما را یاری کرد و پیروزی نصیبمان فرمود حمد به جای آورده و از او طلب مغفرت کنیم، و بعضی دیگر سکوت کردند و چیزی نگفتند، پس به من گفت: ای ابن عباس آیا چنین میگویی؟ گفتم: نه، گفت: پس چه میگویی؟ گفتم: این اجل رسول خدا صمیباشد که خداوند او را آگاه کرده، و فرموده: هرگاه یاری خدا و فتح آمد پس آن نشانهی اجل تو است، پس تسبیح و حمد پروردگارت را به جای آور و استغفار کن که او تواب است. پس عمر گفت: جز آنچه تو میگویی از آن نمیشناسم.
و نیز از طریق ابن ملیکه از ابن عباس آورده که گفت: روزی عمربن الخطاب به اصحاب پیغمبرصگفت: این آیه را درباره چه کسی میبینید نازل شده: ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ أَن تَكُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَابٖ﴾[البقرة: ۲۶۶]. گفتند: خدا بهتر میداند، عمر خشمگین شد و گفت: بگویید میدانیم یا نمیدانیم، پس ابن عباس گفت: در دلم راجع به آن چیزی هست، پس عمر گفت: ای برادرزاده! بگو و خودت را کوچک مگیر، ابن عباس گفت: برای عملی مثل زده شده، عمر گفت: چه عملی؟ ابن عباس گفت: برای مردی که به طاعت خداوند عمل میکند، سپس شیطان برای او برانگیخته میشود، و او معاصی را انجام میدهد تا آنجا که اعمال نیک خودش را غرق میسازد.
و ابونعیم از محمدبن کعب قرظی از ابن عباس آورده که: عمربن الخطاب با جمعی از مهاجرین و انصار مینشست، پس یکی از شبها درباره شب قدر سخن گفتند، و هرکدام آنچه در این باره میدانست بازگو کرد، پس عمر گفت: ای ابن عباس! چرا لب فرو بسته و سخن نمیگویی! بگو و جوانی تو را از گفتن باز ندارد، ابن عباس گفت: آنگاه گفتم: یا امیرالمؤمنین خداوند فرد است و فرد را دوست میدارد، پس روزهای دنیا را بر هفت عدد قرار داد، و انسان را از هفت آفرید، و روزیهایمان را از هفت خلق کرد، و هفت آسمان بالای سرمان ایجاد فرمود، و زیر پایمان هفت زمین بیافرید، و از مثانی هفت عدد عطا کرد، و در کتاب خود از نکاح نزدیکان از هفت گروه منع فرمود، و ارث را در کتاب خود بر هفت گونه تقسیم آورد، و در سجده بر هفت موضع از بدنمان قرار میگیریم، و رسول خدا صهفت دور کعبه را طواف کرد، و بین صفا و مروه هفت سعی انجام داد، و به هفت ریگ جمرهها را رمی فرمود؛ پس آن شب را در هفته آخر ماه رمضان میبینم. پس عمر تعجب کرد و گفت: هیچ کس در این باره با من موافق نشد مگر این نوجوانی که هنوز به رشد بدنی کامل خود نرسیده، سپس گفت: کدامیک از شما در این مورد همچون ابن عباس حق مطلب را به من اداء میکند!.
و از ابن عباس در تفسیر روایات بیشماری رسیده است، و در آن روایات و طرق مختلفی هست که از طریقهای نیک آن طریق علیبن ابی طلحه هاشمی است از او. امام احمدبن حنبل گفته: «در مصر دفتری در تفسیر هست که آن را علی ابن ابی طلحه روایت کرده، اگر کسی به قصد آن به مصر سفر کند بسیار نیست» سند این گفته را ابوجعفر نحاس در کتاب الناسخ خود آورده است.
ابن حجر گفته: و این نسخه نزد ابوصالح منشی لیث بوده که آن را از معاویه بن صالح از علی بن ابی طلحه از ابن عباس روایت کرده، و امام بخاری آن را از ابوصالح گرفته، و در صحیح خود در آنچه از ابن عباس تعلیق کرده بسیار بر آن اعتماد نموده است. و ابن جریر و ابن ابی حاتم و ابن المنذر با چند واسطه تا ابوصالح از آن بسیار روایت آوردهاند، و عدهای گفتهاند: ابن ابی طلحه از ابن عباس به طور مستقیم تفسیر را نگرفته، بلکه آن را از مجاهد یا سعیدبن جبیر اخذ نموده است.
ابن حجر گفته: پس از آنکه واسطه که ثقه و مورد اعتماد است شناختم، این امر ضرری ندارد.
و خلیلی در ارشاد گفته: «تفسیر معاویه بن صالح قاضی اندلس از علی بن ابی طلحه از ابن عباس را بزرگان از ابوصالح منشی لیث از معاویه روایت کردهاند.
و حفاظ اجماع کردهاند بر اینکه: ابن ابی طلحه آن را از ابن عباس نشنیده. وی گفته: و این تفسیرهای طولانی که به ابن عباس نسبت دادهاند پسندیده نیست، و در راویان آنها مجهولهایی دیده میشود، مانند تفسیر جویبر از ضحاک از ابن عباس.
و از ابن جُریج نیز عدهای در تفسیر روایت کردهاند، و طولانیترین آنها را بکربن سهل الدمیاطی از عبدالغنی بن سعید از موسی بن محمد از ابن جریر روایت نموده؛ و آن محل نظر است.
و محمدبن ثور نزدیک به سه جزوه بزرگ از ابن جریج روایت کرده که آن را صحیح شمردهاند.
و حجاج بن محمد از ابن جریج حدود یک جزوه روایت نموده که صحیح و مورد اتفاق است، و تفسیر شبل بن عباد مکی از ابن أبی نجیح از مجاهد از ابن عباس نزدیک به صحت است.
و تفسیر عطاءبن دینار را میتوان نوشت و به آن استدلال کرد.
و تفسیر ابوروق حدود یک جزوه است که آن را صحیح شمردهاند.
و تفسیر اسماعیل سدی که به چند سند از ابن مسعود و ابن عباس روایت کرده، و از سدی پیشوایان روایت نمودهاند، مانند: ثوری و شعبه؛ ولی این تفسیر را که او جمع کرده اسباط بن نصر روایت نموده، و اسباط مورد اتفاق نیست، اما نمونهترین تفاسیر همان تفسیر سدی میباشد.
و اما ابن جریج مقصودش آوردن روایات صحیح نبوده بلکه خواسته هرچه دربارهی هر آیه روایت شده از صحیح و سقیم بیاورد.
و تفسیر مقاتل بن سلیمان؛ خود مقاتل را ضعیف شمردهاند، وی بزرگانی از تابعین را درک کرده، و امام شافعی اشاره نموده به اینکه تفسیر او نیک است». سخن ارشاد پایان یافت.
و تفسیر سدی که به آن اشاره نمود را ابن جریر از طریق سدی از ابومالک، و از ابوصالح از ابن عباس، و از مره از ابن مسعود و عدهای از صحابه بسیار روایت آورده است، ولی ابن ابیحاتم چیزی از آن نیاورده چون که ملتزم شده که صحیحترین روایات را بیاورد، و حاکم در چند مورد از مستدرک خود از آن روایت کرده و آنها را صحیح شمرده است، ولی فقط از طریق مره از ابن مسعود، و چند تن از صحابه نه از طریق اول، و ابن کثیر گفته: سدی با این اسناد چیزهای غریبی روایت میکند.
و از نیکوترین طریقها از ابن عباس طریق قیس از عطاءبن السائب از سعیدبن جبیر از ابن عباس میباشد؛ و این طریق بر مبنای شیخین و به شرط آنها صحیح است، و فریابی و نیز حاکم در مستدرک از آن بسیار نقل کردهاند.
و از طریقهای دیگر: طریق ابن اسحاق از محمدبن أبی محمد غلام خاندان زیدبن ثابت از عکرمه ـ یا سعیدبن جبیر ـ از ابن عباس است، به همین گونه مردد بین عکرمه و سعید، و اینها طرق نیکی است و اسناد آنها حسن است، و ابن جریر و ابن ابی حاتم از آنها بسیار میآورند، و در معجم کبیر طبرانی مقداری از آنها هست، و سستترین طریقها به ابن عباس: طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس است، و هرگاه روایت محمدبن مروان سدی صغیر هم به آن منضم شود سلسله دروغ خواهد بود، و ثعلبی و واحدی از این طریق بسیار آوردهاند، ولی ابن عدی در الکامل گفته: کلبی احادیث نیکی دارد به خصوص از ابوصالح، که به تفسیر معروف است، و هیچ کس تفسیری طولانیتر و جامعتر از آن ندارد، و پس از آن مقاتل بن سلیمان است الا اینکه کلبی بر او برتری داده میشود از جهت روشهای بدی که در مقاتل هست؛ و طریق ضحاک از ابن عباس منقطع است؛ زیرا که ضحاک او را درک نکرده، و چون روایت بشربن عماره از ابیروق از او به آن منضم شود ضعیف خواهد بود از جهت ضعف بشر. و ابن جریر و ابن ابی حاتم از این نسخه بسیار آوردهاند.
و اگر از روایت جویبر از ضحاک باشد ضعیفتر است؛ زیرا که جویبر شدیدالضعف و متروک میباشد و ابن جریر و ابن ابی حاتم از این طریق چیزی نیاوردهاند، ولی ابن مردویه و شیخ ابن حیان از آن نقل کردهاند، و از طریق عوفی از ابن عباس ابن جریر و ابن ابی حاتم بسیار آوردهاند، عوفی ضعیف است ولی واهی نیست، و گاهی ترمذی احادیثی از او را حسن میشمرد، و در فضائل الامام الشافعی اثر ابوعبدالله محمدبن احمدبن شاکر قطان دیدم که به سند خود از طریق ابن عبدالحکم آورده که گفت: شنیدم امام شافعی میگفت: از ابن عباس چیزی در تفسیر به ثبوت نرسیده مگر آنکه شبیه به صد حدیث است.
* * *
و اما ابی بن کعب: نسخه بزرگی از او هست که آن را ابوجعفر رازی از ربیعبن انس از ابوالعالیه از او روایت کرده است، و این سند صحیحی است که ابن جریر و ابن ابی حاتم نیز از آن بسیار آوردهاند و همچنین حاکم در مستدرک خود و امام احمد در مسند خود از همین طریق نقل کردهاند.
و از عدهای از صحابه غیر از اینها اندکی از تفسیر رسیده، مانند انس و ابوهریره و ابن عمر و جابر و ابوموسی اشعری، و از عبدالله بن عمروبن العاص مطالبی مربوط به قصهها و اخبار فتن و آخرت و مانند اینها رسیده که چقدر شباهت دارد به اینکه آنها را از اهل کتاب گرفته باشد، مثل آنچه از او دربارهی فرموده خدای تعالی: ﴿فِي ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ﴾[البقرة: ۲۱۰]. وارد شده، و کتاب ما که به آن اشاره کردیم جامع تمام روایاتی است که در تفسیر از صحابه رسیده است.