الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

[فصلی در تفسیر صوفیان]

[فصلی در تفسیر صوفیان]

و اما سخنان صوفیان درباره‌ی قرآن تفسیر نیست؛ ابن‌الصلاح در فتاوی خود گفته: از امام ابوالحسن واحدی مفسر یافتم که گوید: ابو عبدالرحمن سلمی کتاب حقایق التفسیر را تصنیف کرده، اگر او معتقد باشد که این تفسیر است کفر ورزیده است.

ابن‌الصلاح گفته: و من می‌گویم: گمان می‌رود کسانی که از آنها مورد اطمینان هستند وقتی چیزی بگویند از روی تفسیر نگفته، و روش شرح کلمه را ندارند، و هرگاه چنین چیزی از آنها صادر شود شیوه باطنیان را پیش گرفته‌اند، و چنین کاری از آنها به جهت نظیر آنچه قرآن به آن وارد شده می‌باشد، که نظیر با نظیر دیگرش ذکر می‌شود، با این حال ای کاش در چنین امری سهل‌انگاری نمی‌کردند، چون ابهام و اشتباه انگیزی در آن زیاد است.

و نسفی در عقایدش گفته: نصوص بر ظاهرشان هستند، و عدول کردن از آنها به معانی‌ای که اهل باطن ادعا می‌کنند الحاد است.

تفتازانی در شرح آن گفته: بدین جهت ملحدان را باطنی نامیده‌اند که ادعا دارند نصوص بر ظاهر خود نیستند، بلکه معانی باطنی و درونی دارند که جز معلم کسی آنها را نمی‌داند، و مقصودشان از این کار نفی شریعت به طور کلی می‌باشد.

وی افزوده: و اما آنچه بعضی از محققین بر آن شده‌اند که نصوص بر همان ظواهر خود قرار دارند، و با این وصف در آنها اشاره‌هایی پوشیده به دقایقی هست که برای اهل سلوک کشف می‌گردد، و می‌توان بین آنها و بین ظواهری که مورد نظر است تطبیق داد، این گفته از کمال ایمان و محض عرفان سرچشمه می‌گیرد.

و از شیخ‌الاسلام سراج‌الدینی بلقینی سؤال شد که مردی درباره فرموده خدای تعالی: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ[البقرة: ۲۵۵]. گفته: معنایش چنین است: من ذل، یعنی هر کس خوار شد، ذی: اشاره به نفس است، یشف: یعنی شفا می‌یابد ـ که جواب است ـ از برای «من» ـ ع: امر است از باب وعی = آگاهی؛ بیداری. پس شیخ فتوا داد که چنین کسی ملحد است، و خدای تعالی فرموده:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا لَا يَخۡفَوۡنَ عَلَيۡنَآ[فصلت: ۴۰].

«به راستی آنانکه در آیات ما الحاد می‌ورزند بر ما پوشیده نمی‌مانند».

ابن عباس گفته: الحاد آن است که سخن بر غیر موضع خودش قرار داده شود. این را ابن ابی حاتم آورده است.

اگر بگویی: فریابی گفته: حدیث آورد ما را سفیان از یونس بن عبید از حسن که گفت: رسول خدا صفرمود: «هر آیه را ظاهر و باطنی هست، و هر حرفی حدی دارد، و هر حدی جای برآمدنی».

و دیلمی در حدیثی از عبدالرحمن بن عوف مرفوعاً آورده که: «قرآن زیر عرش است، ظاهر و باطنی دارد، با بندگان محاجه می‌کند».

و طبرانی و ابویعلی و بزار و دیگران از ابن مسعود موقوفاً آورده‌اند که: «به درستی که این قرآن هیچ حرفی از آن نیست مگر اینکه حدی دارد، و برای هر حد جای درآمدی هست».

می‌گویم: در مورد ظاهر و باطن چند وجه است:

یکی: اینکه هرگاه باطن آن را جستجو کنی و آن را بر ظاهرش قیاس نمایی بر معنی آن آگاه خواهی شد.

دوم: اینکه هیچ آیه‌ای نیست مگر اینکه قومی به آن عمل کرده‌اند، و قومی دیگر به آن عمل خواهند کرد، چنان که ابن مسعود گفته به طوری که ابن أبی‌حاتم از او آورده است.

سوم: اینکه ظاهرش لفظ آن است، و باطنش تأویل آن.

چهارم ـ که نزدیک‌تر به درستی است ـ ابوعبید گفته: قصه‌هایی که خداوند تعالی از امم گذشته و عقوبت‌هایی که بر آنها رفته بیان فرموده، ظاهرش خبر دادن از هلاکت و نابودی آن اقوام است که سخن و شرح ماجرای قومی است، و در باطن موعظه دیگران و برحذر داشتن آنان است از اینکه مانند کار آنها را انجام دهند، پس بر اینها نیز بگذرد آنچه بر گذشته‌ها گذشت.

و ابن النقیب قول پنجمی نیز حکایت کرده که: ظاهرش همان معانی است که برای اهل علم به ظاهر آشکار شده، و باطنش اسراری است که خداوند صاحبان حقایق را بر آنها مطلع نموده است.

و معنی فرموده‌ی پیغمبر ص: «هر حرفی حدی دارد» یعنی نهایتی در آنچه خداوند از معنی آن اراده فرموده. و به قولی: برای هر حکمی مقداری از ثواب و عقاب هست و اینکه فرموده: «و هر حدی جای درآمدنی هست» اینکه هر یک از معانی پیچیده و احکام را جای برآمدنی است که با آن به شناخت آنها می‌توان رسید، و مراد از آن را آگاهی می‌دهد.

و به قولی: هر چه از ثواب و عقاب استحقاق دارد هنگام جزا در آخرت بر آن مطلع می‌گردد.

و بعضی گفته‌اند: ظاهر آن تلاوت، و باطنش فهم معانی، و حد احکام حلال و حرام، و مطلع نزدیک شدن و برآمدن بر وعده و وعید می‌باشد.

می‌گویم: مؤید این روایتی است که ابن أبی حاتم از طریق ضحاک از ابن عباس آورده که گفت: قرآن شعبه‌ها و فنون، و ظهرها و بطونی دارد، عجایب آن پایان نمی‌یابد، و به آخر آن دست نمی‌رسد، پس هر کس با ملایمت در آن وارد شود نجات یافته، و هر آنکه با خشونت و عنف در آن سیر کند سقوط می‌نماید، اخبار و امثال، و حلال و حرام، و ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه، و ظهر و بطن دارد، ظهر آن تلاوتش می‌باشد، و بطن آن تأویل، پس با آن با علما همنشین شوید، و به آن از سفها بپرهیزید.

و ابن سبع در کتاب شفاءالصدور گوید: از ابوالدرداء وارد شده که گفت: مرد به کمال فقه نرسد تا اینکه برای قرآن وجوهی قرار دهد.

و ابن مسعود گفته: هر کس علم اولین و آخرین را می‌خواهد باید که در قرآن کاوش کند.

وی گوید: و اینکه این دو (صحابی) گفته‌اند تنها با تفسیر ظاهر حاصل نمی‌شود.

و یکی از علما گفته: هر آیه‌ای شصت هزار فهم دارد، و این دلالت می‌کند بر اینکه در فهم معانی قرآن جایگاه وسیع، و فضای پهناوری هست، و منقول از ظاهر تفسیر است ولی درک قرآن به نقل پایان نمی‌گیرد، و در ظاهر تفسیر باید به شنیدن حدیث تکیه داشت تا از افتادن به اشتباه محفوظ بماند، سپس فهم و استنباط وسعت می‌یابد، و جایز نیست که در حفظ تفسیر ظاهر سستی شود، بلکه باید در اول رعایت و توجه گردد، پیش از استوار کردن ظاهر رسیدن به باطن طمع نشود، و هر کس ادعای فهم اسرار قرآن کند در حالی که هنوز تفسیر ظاهر را به خوبی نشناخته باشد، مانند کسی است که مدعی شود به وسط خانه رسیده در حالی که هنوز از در نگذشته باشد.

و شیخ تاج‌الدین بن عطاءالله در کتاب خود لطایف المنن گفته: بدان که تفسیر این طایفه نسبت به کلام خدا و سخنان پیامبر او به زبان عربی آن نیست که ظاهر را از ظاهرش دگرگون ننمایند، بلکه ظاهر از آنچه آیه برایش آورده شده و در عرف اهل زبان بر آن دلالت می‌کند، از آن فهمیده می‌شود، در عین حال فهم‌های باطنی هست که خداوند برای کسانی که دریچه دلشان را باز کرده قرار داده، و به هنگام خواندن آیه و حدیث برایشان پیش می‌آید، و در خبر است که: «هر آیه را ظاهر و باطنی هست». بنابراین تو را از دریافت آن معانی از این طایفه باز ندارد اینکه صاحب جدل و معارضه‌ای بگوید: این کار دگرگون کردن سخن خداوند و پیامبر او است، و حال آنکه این دگرگونه کردن نیست، و در صورت دگرگونه می‌شود که بگویند: این آیه جز این معنی ندارد، که اینها چنین چیزی نگفته‌اند، بلکه ظواهر را همان‌گونه که هستند می‌خوانند و همان موضوعات را از آنها می‌فهمند، با وجود این از خدای تعالی آنچه را به آنها فهمانیده می‌فهمند.