الإتقان فی علوم القرآن - فارسی- جلد دوم

فهرست کتاب

چند تذکر

چند تذکر

اول: شرط التفات آن است که ضمیر در منتقل‌الیه در خود آن أمر به منتقل‌عنه برگردد، و إلا لازم می‌آید که در: «أنت صدیقی» هم التفات باشد، و حال آنکه چنین نیست.

دوم: و نیز شرط است که التفات در دو جمله واقع شود، این را مؤلف کشاف و دیگران تصریح کرده‌اند، وگرنه نوع غریبی می‌شود.

سوم: تنوخی در الأقصی القریب وابن الأثیر و دیگران نوع غریبی از التفات ذکر کرده‌اند، و آن بنای فعل برای مفعول است پس از خطاب فاعل یا تکلم او است، مانند فرموده خداوند: ﴿غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡپس از ﴿أَنۡعَمۡتَکه معنی چنین است: «غَيْرِ الَّذِينَ غَضِبْتَ عَلَيْهِمْ» و صاحب عروس الأفراح در این نوع توقف کرده است.

چهارم: ابن أبی الإصبع گفته: در قرآن یک قسم بسیار غریب از التفات آمده که در شعر مانند آن را نیافته‌ام و آن چنین است که متکلم دو مطلب را به ترتیب یاد کند، سپس از اولی خبر دهد و آنگاه از خبر دادن از آن به اخبار از دومی منصرف گردد، سپس به خبردادن از اولی باز گردد، مانند فرموده خداوند:

﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ ٦ وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ ٧[العادیات: ۶-۷].

که از خبر دادن از انسان به اخبار از پروردگارش منصرف شد، سپس از اخبار از پروردگار متعال به خبر دادن از انسان منصرف گردید:

﴿وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨[العادیات: ۸].

گفته: و این را خوب است التفات ضمیرها بنامیم.

پنجم: نزدیک به التفات منتقل کردن سخن از خطاب یک فرد یا دو یا جمع به خطاب دیگری است، این را تنوخی وابن الاثیر ذکر کرده‌اند، واین نیز شش قسم است:

۱- خطاب از یک فرد به دو تا، مانند:

﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا ٱلۡكِبۡرِيَآءُ فِي ٱلۡأَرۡضِ[یونس: ۷۸].

۲- انتقال خطاب از یک فرد به جمع، مانند:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ[الطلاق: ۱].

۳- و از دوتا به یک فرد، مانند:

﴿فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَىٰ[طه: ۴۹].

﴿فَلَا يُخۡرِجَنَّكُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ[طه: ۱۱۷].

۴- و از دو به جمع، مانند:

﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِكُمَا بِمِصۡرَ بُيُوتٗا وَٱجۡعَلُواْ بُيُوتَكُمۡ قِبۡلَةٗ[یونس: ۸۷].

۵- و از جمع به مفرد، مانند:

﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِكُمَا بِمِصۡرَ بُيُوتٗا وَٱجۡعَلُواْ بُيُوتَكُمۡ قِبۡلَةٗ[یونس: ۸۷].

۶- و به دو، مانند:

﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ[الرحمن: ۳۳].

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ٣٤[الرحمن: ۳۴].

ششم: که نیز نزدیک به آن است منتقل شدن از ماضی یا مضارع یا أمر به دیگری.

مثال آن از ماضی به مضارع:

﴿أَرۡسَلَ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ[فاطر: ۹].

﴿خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ[الحج: ۳۱].

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ[الحج: ۲۵].

و از ماضی به امر:

﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ[الأعراف: ۲۹].

﴿وَأُحِلَّتۡ لَكُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱجۡتَنِبُواْ[الحج: ۳۰]

و از مضارع به ماضی:

﴿وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ[النمل: ۸۷].

﴿وَيَوۡمَ نُسَيِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ[الکهف: ۴۷].

و از مضارع به امر:

﴿قَالَ إِنِّيٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّي بَرِيٓءٞ[هود: ۵۴].

واز امر به ماضی:

﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ[البقرة: ۱۲۵].

و از امر به مضارع:

﴿وَأَنۡ أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّقُوهُۚ وَهُوَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٧٢[الأنعام: ۷۲].