نوع پنجاه و چهارم: در کنایات و تعریض
این دو از انواع بلاغت و روشهای فصاحت میباشند، و قبلا گذشت که کنایه از تصریح بلیغتر است. و أهل بیان آن را چنین تعریف کردهاند که: لفظی است که لازم معنایش از آن اراده شده.
و بقولی: ترک تصریح به چیزی به آنچه در لزوم مساوی آن است که از آن به ملزوم منتقل گردند.
و کسی که وقوع مجاز را در قرآن منکر است، وقوع کنایه را در قرآن انکار نموده بنابر اینکه مجاز است، و اختلاف در این باره گذشت.
و کنایه چند سبب دارد:
یکی: توجه دادن به قدرت عظیم، مانند:
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾[الأعراف: ۱۸۹].
«او است که شما را از یک نفس آفرید».
کنایه از آدم است.
دوم: رها کردن لفظ به مجملتر از آن، مانند:
﴿إِنَّ هَٰذَآ أَخِي لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِيَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ﴾[ص: ۲۳].
«این برادر من نودونه میش دارد و من یک میش دارم».
که میش را کنایه از زن آورد، چنانکه عادت عرب است که ترک تصریح به ذکر زنان مجملتر است، از همین روی در قرآن هیچ زنی جز مریم نام برده نشده است. سهیلی گفته: و بدین جهت نام مریم ـ برخلاف شیوه فصحا ـ برده شده که پادشاهان و أشراف زنان خود را در ملأ یاد نمیکردند و نام آنها را مبتذل نمینمودند، بلکه از همسر به فرش و عیال و مانند آن کنایه میآوردند، ولی هر گاه کنیزان را یاد میکردنداز بردن نام آنها خودداری نمینمودند، پس چون نصاری درباره مریم گفتند آنچه گفتند خداوند نام او را به صراحت گفت؛ و این تأکید عبودیت نیست که صفت آن است، و نیز تأکید اینکه عیسی پدر ندارد نمیباشد؛ وگرنه به او منسوب میشد.
سوم: اینکه تصریح از کلماتی باشد که ذکر آنها زشت است، مانند کنایه آوردن خداوند ازجماع به «ملابسه» و«مباشره» و«افضاء» و «دخول» و «سر» در فرموده خداوند،
﴿وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا﴾[البقرة: ۲۳۵].
و غشیان در فرموده خداوند:
﴿فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا﴾[الأعراف: ۱۸۹].
ابن أبی حاتم از ابن عباس آورده که گفت: مباشره جماع است، ولی خداوند کنایه میآورد.
و نیز از او آورده که گفت: همانا خداوند گرامی است آنچه خواهد کنایه میآورد، و «رفث» جماع است، و از طلب آن به «مراوده = جستجو» کنایه زده است در فرموده خداوند:
﴿وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِي هُوَ فِي بَيۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ﴾[یوسف: ۲۳].
و (بانویی که یوسف در خانهاش بود) او را به خود فراخواند.
و از آن یا معانقه به لباس کنایه آورده آنجا که فرموده:
﴿هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّ﴾[البقرة: ۱۸۷].
«زنان لباسی برای شمایند و شما لباسی برای آنها میباشید».
و نیز از آن به «حرث = کشت» کنایه آورده که فرموده:
﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ﴾[البقرة: ۲۲۳].
«زنانتان کشتزار شمایند».
و از ادرار و مانند آن به «غائط» کنایه زده در فرموده خود:
﴿أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ﴾[المائدة: ۶].
یا یکی از شما را قضاء حاجتی دست داد.
و أصل آن محل مطمئنی از زمین میباشد.
و از قضاء حاجت به خوردن غذا کنایه آورده درباره مریم و فرزندش که فرموده:
﴿كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَ﴾[المائدة: ۷۵].
«آن دو غذا میخوردند».
و از مقعدها به «أدبار = دبرها» کنایه آورده در فرموده خود:
﴿يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ﴾[محمد: ۲۷].
«به صورتها و دبرهایشان میزنند».
ابن أبی حاتم درباره این آیه از مجاهد آورده که گفت: منظور مقعدهای آنهاست، ولی خداوند کنایه میآورد.
و بنابراین تصریح به فرج ایراد شده که در فرموده خداوند است:
﴿ٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا﴾[التحریم: ۱۲].
«آن كه فرج خویش را حفاظت نمود».
و در جواب گفته شده: منظور از آن شکاف پیراهن است، و تعبیر به آن از لطیفترین کنایات است یعنی جامهاش هیچ شبهای ندارد؛ پس او پاکیزه جامه است، چنانکه گفته میشود: پاک لباس و عفیف دامن کنایه از عفت، و از این گونه است:
﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤﴾[المدثر: ۴].
«و جامهات را پاکیزه کن».
و چگونه گمان برود که دمیدن جبرئیل در فرج او واقع شد، و حال آنکه او در جیب پیراهنش دمید.
و نظیر آن است:
﴿وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ﴾[الممتحنة: ۱۲].
«و بین دستها وپاهایشان افترا و بهتانی نیاورند».
میگویم: و بنابراین در آیه کنایهای از کنایه دیگراست، و نظیر آن درمجاز مجاز گذشت.
چهارم: قصد بلاغت و مبالغه، مانند:
﴿أَوَ مَن يُنَشَّؤُاْ فِي ٱلۡحِلۡيَةِ وَهُوَ فِي ٱلۡخِصَامِ غَيۡرُ مُبِينٖ ١٨﴾[الزخرف: ۱۸].
«یا اینکه (خداوند به فرزندی اختیار کرد) کسی را که در زیب و زیور پرورش مییابد و در مخاصمه ناتوان است».
از زنان کنایه آورده به اینکه در زیب و زیور تربیت میشوندکه آنها را از نظر در أمور و دقت در معانی باز میدارد، و اگر لفظ «نساء = زنان» را میآورد این نکته را نمیرساند، و منظور نفی کردن این حالت از فرشتگان است، و فرموده خداوند:
﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ﴾[المائدة: ۶۴].
«بلکه دستان او گسترده میباشند».
کنایه از جود و کرم بیمنتهای خداوند است.
پنجم: قصد اختصار، مانند کنایه آوردن از الفاظ متعددی با لفظ «فعل»، مانند:
﴿لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ﴾[المائدة: ۷۹].
﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ﴾[البقرة: ۲۴].
«پس اگر این كار را (آوردن سورهای مانند این قرآن) انجام ندادید و هرگز انجام نخواهید داد».
ششم: توجه دادن به عاقبت کار، مانند:
﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ﴾[المسد: ۱].
أبولهب جهنمی است و عاقبت به آتش خواهد افتاد.
﴿حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ ٤ فِي جِيدِهَا﴾[المسد: ۴-۵].
زن او سخنچینی است که بالآخره هیزم جهنم خواهد شد و در گردنش غل.
بدرالدین بن مالک در المصباح گفته: عدول کردن از تصریح به کنایه به خاطر نکتهای انجام میگیرد، از قبیل توضیح، یا بیان حلال موصوف، یا مقدار حال او، یا قصد مدح یا ذم یا اختصار، یا پوشاندن، یا حفظ کردن، یا معماگویی، یا تعبیر از دشوار با بیان آسان، و یا تعبیر از معنی زشت با لفظ زیبا.
و زمخشری نوع غریبی از کنایه استنباط کرده اینکه: جملهای برگیری که معنایش برخلاف ظاهر باشد، پس بدون اینکه حقیقت و مجاز مفرداتش را در نظر آوری به طور خلاصه از مقصود تعبیر کنی، چنانکه درباره مانند:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾[طه: ۵].
بگویی: کنایه از ملک است، چون قرار یافتن بر تخت جز با ملک حاصل نمیگردد، پس این تعبیر کنایه از آن آمد، و نیز فرموده خداوند:
﴿وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦ﴾[الزمر: ۶۷].
«و زمین به تمامی روز قیامت در قبضه او و آسمانها در دستش بهم پیچیده خواهد بود».
کنایه از عظمت و جلالت او است بدون اینکه توجهی به قبض و دست راست از جهت حقیقت و مجاز آنها گردد.